English Version
English

مراسم اولین سال رهائی مسافر عبدا... که سال گذشته و پس از رهائی در جشن همسفر از همسرش مجدداٌ خواستگاری کرد.

مراسم اولین سال رهائی مسافر عبدا... که سال گذشته و پس از رهائی در جشن همسفر از همسرش مجدداٌ خواستگاری کرد.

گزارش تولد یکسال رهایی مسافرعبدالله از لژیون یازدهم کمک راهنما مسافر رضانمایندگی شفا مشهد

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر،

امروز تولد یکسال رهایی آقای عبدالله است.زمانی که عبدالله وارد کنگره شد، مانند بسیاری از ما کوله باری از ناامیدی و پریشانی به همراه داشت .یک روز بعد از اتمام لژیون عبدالله به من گفت من نمیتوانم به منزل بروم ،پرسیدم چرا ؟گفت به دلیل عقب ماندن اجاره خانه و مشکلاتی دیگر، صاحب خانه جوابم کرده.به او گفتم اشکالی ندارد یک پاکت سیگار بگیر ( چون آن زمان سیگار مصرف میکرد )و در پارکی بنشین و از ساعت 12 شب زودتر به منزل نرو. روزی دیگر گفت صاحب خانه تمام اثاث خانه ام را میخواهد بیرون بریزد، به او گفتم انبار یا سوله ای اجاره کن در اطراف شهر شاندیز یا طرقبه و لوازمت را به آنجا ببر و خودت هم شب را تا صبح همانجا سر کن.عبدالله با مشکلالت زیادی دست و پنجه نرم کرد حتی روزهایی بود که برای پول شربت مانده بود.یک روز گفت آقا با تمام این مشکلات کنار می آیم اما با دلتنگی چه کنم ؟همه ما یک همدمی یا دلخوشی درون زندگی خود داریم، همسری،مادری،پدری،فرزندی،برادری ،خواهری، اما عبدالله به خاطره تخریب هایی که برای خود و خانواده اش به وجود آورده بود یک مدتی واقعاً تنها بود و هیچ پشتوانه ای نداشت.ولی با تلاش و استقامت و صبر توانست این مسیر بسیار پرمشقت و سخت را سپری کند .ما در کنگره نمی توانیم با قاطعیت بگوییم که چه کسی به درمان می رسد و چه کسی به درمان نمی رسد.ولی عبدالله برقی در چشمانش داشت و این حس را به من انتقال میداد که او محکوم به رهایی است.فرصت را در اختیار عبدالله عزیز و همسفرانش قرار میدهم تا ایشان هم در مورد خودشان حرف بزنند. 

سلام دوستان عبدالله هستم یک مسافر : 
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است .ازهمه شما عزیزان تشکر می کنم که با انرژی و عشق و محبتتان باعث شدید من به این جایگاه برسم. من اصلاً قصد ترک مواد را نداشتم و با توجه به تخریبهایی که برای خانواده ام به وجود آورده بودم همسرم مدت یکسال و نیم بود که طلاق گرفته بود. چنان افکارم درگیر مشکالت مالی و خانوادگی و اعتیاد بود که اصلاً به درمان اعتیاد فکر نمی کردم. همسرم و فرزندم رفته بودن و رابطه ای با هیچکس نداشتم، نه رفیقی نه برادری و نه پدر و مادری، خیلی احساس تنهایی و افسردگی میکردم. به همین خاطر اصلاً رغبتی برای دیدن عزیزانم نداشتم. تا اینکه یک روز اتفاقی مسافری به منطقه الهیه بردم و هنگامی که آن مسافر پیاده شد، آقای رضا حسین زاده که در آن زمان مرزبان بودند، با لبخندی پراز عشق و محبت، من را به کنگره وصل کردند. همینجا جا دارد از حسن آقا آزادواری و آقا رضا حسین زاده مرزبانان قبلی نمایندگی تشکر کنم که با عشقی که داشتند من را مجذوب کنگره کردند.158روز انتظار کشیدم در تنهایی و خلوت بعضی شبها گریه میکردم و مشکلاتی داشتم که توصیفش واقعاً سخت است .اولین روزی که وارد جلسه شدم کمک راهنمای تازه واردین که آن زمان آقای مهدی یزدان بودند و در همینجا از ایشان نیز تشکر میکنم، قوانین کنگره را به من آموخت.به قول استاد امین حس من به آقا رضا اردلان جفت شد.دو چیز در کنگره من را خیلی مجذوب خودش کرد.
 
 
یکی پیراهن سفید که وقتی وارد کنگره شدم دیدم همه پیراهن سفید به تن دارند و این یک الهام بود برای من و دیگری عشقی بود که بین مسافران و کمک راهنمایان بود همانجا عهدی باخودم بستم گفتم من 22سال در تاریکی سپری کردم و اندوخته ای ندارم میخواهم این 11 ماه را گوش به فرمان راهنمای خودم باشم حتی اگر به ضرر من باشد ،چون تاریکی های بسیار زیادی را تجربه کرده بودم. سفرم شروع شد با مشکلات فراوان، من حتی پول خرید دارو را نداشتم .به راهنمای خودم درمیان میگذاشتم میگفت آنقدر کار کن که حداقل پول خرید دارو و سیگارت را داشته باشی .10الی 15روز از سفرم نگذشته بود که تازه شربت میخوردم. چشمتان روز بد نبیند همسرم با حکم تخلیه آمد واثاث و لوازم را تخلیه کردند وبردند.به کمک راهنمایم گفتم، آقا مگر نگفتید درراه راست قرار بگریم همه کارها درست میشود و مشکلات حل می شود؛ایشان گفتند صبور باش و عجله نکن، یک کشاورز که گندم میکارد باید 8ماه صبر کند تا حاصلش به عمل آید با عجله هیچ کاری درست نمیشود. من هم گوش به فرمان جلو رفتم تا توانستم به لطف خدا وراهنمایی کمک راهنمای عزیزم به رهایی برسم .خدمت در کنگره به من خیلی انگیزه داد و خدا را شکر میکنم که دوباره توانستم از همسر عزیزم خواستگاری کنم و دل او را به دست بیاورم و باردیگر با یک تفکر و یک اندیشه سالم زیر یک سقف زندگی خودمان را آغاز کنیم. من از 14وادی عشق و 58 مثلث کلیدی کنگره آموزشهایی گرفتم که در هیچ کجا نتوانستم آن را پیدا کنم .ممنون که با سکوتتان به صحبتهای من توجه کردید. 
 
 
خلاصه سخنان سرکار خانم اعظم کمک راهنمای همسفر؛
 
 
سالم دوستان اعظم هستم یک همسفر.خداوند را ممنون و سپاسگذارم که به من سعادت این را داد که بتوانم درخدمت شما عزیزان و خانواده مسافر آقا عبدالله باشم.بنده به نیابت از استاد عزیزم خانم عصمت اینجا هستم و وظیفه شاگردی را انجام میدهم .به دلیل اینکه ایشان کسالت داشتند و نتوانستند در این جمع حضور داشته باشند از طرف خانم عصمت عزیز و از طرف خودم این روز خجسته را به راضیه عزیزم و ملیکا جان و مسافرشان آقا عبدالله و کمک راهنمای محترمشان تبریک عرض می کنم.امیدوارم که قدر این لحظه را بدانند و خدایی نکرده با هیچ باد و طوفانی پایه های زندگیشان نلرزد و خداوند حافظ و نگهدارشان باشد انشاالله خانم راضیه عزیز، خانمی  بسیار آرام و متین هستند و بدون شک همین خصوصیت اخلاقی باعث شد که بار دیگر بتوانند زندگیشان را بسازند چون انسان در خانواده میتواند به آرامش ،سعادت و خوشبختی برسد.برای این عزیزان آرزوی بهترین ها و خوشبختی دارم.متشکرم که به صحبت من گوش دادید.
 
 
خلاصه سخنان همسفر راضیه:
 
 
 
عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد.سلام دوستان راضیه هستم یک همسفر.خدا را شکر میکنم که دراین جایگاه هستم و از بنیان گزار کنگره، جناب مهندس کمال تشکر را دارم که این مکان را برای ما محیا کردند و همینطور از همه عزیزان در شعبه شفا و کمک راهنمای محترم مسافرم آقای اردلان که خیلی برای ما زحمت کشیدند و همینطور از کمک راهنمای خوب خودم خانم عصمت که امروز جای خالی ایشان در کنار ما بسیار احساس میشود. ممنونم از خانم اعظم عزیز که امروز من را همراهی کردند. من زمانی که از عبدالله جدا شدم به نظر خودم فکر میکردم بهترین کار و راحت ترین را انجام داده ام،ولی درصورتی که اشتباه فکر میکردم.من هیچوقت حاضر نبودم که کاستی ها و خطاهای خودم را قبول کنم و حتی حاضر نبودم به کنگره بیایم چون فکر میکردم جایی نیست که بتواند یک مصرف کننده را به درمان برساند یا چگونه میتواند آن باورهای افیونی یک آدم معتاد را تغییر دهد.آنجا فکر میکردم با رها کردن مسافرم و فرار کردن میتوانم مشکلاتم را حل کنم.من مشاوره های زیادی رفتم که بتوانم به زندگی برگردم ولی در نهایت به من میگفتند زندگیت را ادامه بده و سعی کن یک همسر و یک مادر خوب باشی .بهترین مشاوره ها را رفتم که هیچکدام راه درمان را نتوانستند به من نشان دهند حتی جواب چراهای خودم و دخترم را نتوانستم پیدا کنم. تا اینکه با کنگره آشنا شدم و با آموزشهایی که از کنگره گرفتم فهمیدم این سختیها باعث میشود من به آن الماس درونی خودم دست پیدا کنم .الماس برای اینکه شکل بگیرد و به زیبایی برسد باید صیقل داده بشود و تراشیده شود تا به الماس واقعی تبدیل شود .من هم برای اینکه به الماس درونی خودم برسم باید این راه را ادامه میدادم و این سختیها را تجربه میکردم.من به این نتیجه رسیدم که کوتاه ترین راه بهترین راه نیست. ممنون که با سکوتتان به صحبتهای من توجه کردید.
سخنان همسفر ملیکا:
سلام دوستان ملیکا هستم یک همسفر.درابتدا تشکر می کنم از جناب مهندس که چنین بستری را فراهم نموده اند تا پدرم بتواند در اینجا به رهایی برسد همچنین از کمک راهنمای پدرم آقای اردلان تشکر میکنم که زحمات زیادی برای پدرم کشیدند و تشکر ویژه دارم از کمک راهنمای خودم خانم عصمت که راه را برای ما نمایان کردند.ممنون از همه شما عزیزان که با سکوتتان به صحبت های من توجه کردید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
عکاس مسافر جواد لژیون هجدهم
نگارش و ویرایش مسافر جلیل لژیون هجدهم
ارسال خبر مسافر عبدالله لژیون یازدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .