دیدهبان محترم مسافر علیرضا زرکش با ۱۲ سال مصرف مواد مخدر وارد کنگره شدند؛ ۹ ماه و ۱۵ روز با راهنمایی آقای صداقت سفر کردند و امروز هم ۱۶ سال است که رها شدهاند. در فرصت پیشآمده گفتگویی با ایشان ترتیب دادیم. در ادامه شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم:
شیرینترین بخش خدمتتان کدام خدمت است و احساس شما نسبت به آن خدمت چیست؟
وقتیکه یک بچه دوچرخه میخرد آن زمان و آن مکان شیرین است؛ کمی که بزرگتر میشود یک کلاس میرود یا یک درسی را که دوست دارد میخواند و این برایش لذتبخش است. هر مقطع از خدمتی که در کنگره انجام میدهی شیرینیهای خاص خودش را دارد. این را نمیتوانیم تفکیک کنیم، چون آدمها در کنگره کمکم پلهها را طی میکنند و بزرگ میشوند؛ پس هرجایی که ما خدمت میکنیم شیرینیهای خاص خودش را دارد.
به نظر شما عضو لژیون سردار شدن به میزان دارایی بستگی دارد؟
قطعاً یک پارامتر برای خدمت کردن، داشتن توانایی برای آن خدمت است؛ شما اگر بخواهید بپرید، باید آن ابزار اولیه را داشته باشید. حالا من بحث عضویت در لژیون سردار را کار ندارم. شروع خدمت مالی قطعاً از کم شروع میشود و آنکسی که در گلریزان و در سال میآید ۵۰۰ هزار تومان و یا یکمیلیون تومان کمک میکند، آغازی است برای ورود به لژیون سردار.
حس شما و نظرتان در مورد شعبه پروین اعتصامی اراک چیست؟
شعبه پروین اعتصامی شعبهای قدیمی است. روزهای اول که چند نفر از بزرگواران میآمدند و میرفتند؛ من هم با آنها میآمدم. یکی از اولین شعبههایی که خارج از تهران آغاز به کارکرد، شعبه پروین اعتصامی بود. من نسبت به این شعبه حس خوبی دارم؛ یک نظم خاصی در آن موج میزند. من همبستگی بین راهنما و ایجنت را میبینم و به شما تبریک میگویم.
آیا شما در سفر اول تفکری راجع به لژیون سردار و یا اینکه دیدهبان این قسمت بشوید، داشتید؟
من سفر اول را به عشق سفر دوم شروع کردم. شما وقتی وارد کنگره میشوید خیلی خام هستید و نمیدانید که کجا وارد شدید. قانون این را میگوید که شما وقتی یک حرکتی را انجام میدهید، قبل از اینکه خودتان را کاملاً وارد این موضوع کنید، تحقیق و بررسی میکنید. در ابتدای ورود به کنگره بااینکه حال همه ما خراب است ولی در چند هفته اول با خواندن کتاب آقای مهندس متوجه میشویم که در چه منطقهای پا گذاشتیم. برای من هم همینطور بود. شما وقتی وارد کنگره میشوید این حس و حال خوب را میبینید و جایگاهها را میبینید؛ قطعاً برای خودتان یک برنامهریزی میکنید. من هم مثل همه، برنامهریزی کردم. کنگره مسیری است که اگر نتوانیم در این مسیر حرکت کنیم باید از کل فاصله بگیریم. من در سفر اول، سفر دوم خودم را دیدم. در سفر اول راهنما شدن را دیدم؛ هرچقدر که قدم جلو میگذاری باید قدم بعدی را ببینی؛ هرچند که همه عوامل به خواست آدمها کمک میکنند ولی اول عمل سالم خودت و دوم اطرافیان هستند که کمک میکنند برای اینکه جایگاههای مختلف را تجربه کنید. من در سفر اول دیدهبانی را مدنظرم نداشتم.
لطف کنید در مورد شرح وظایف خودتان در کنگره دیدهبانان توضیح دهید؟
من شرح وظایفم اینطور است: برای خودم، هیچ وظیفهای ندارم غیر از خدمت؛ هیچ وظیفهای ندارم غیر از فرمانبرداری، هیچ وظیفهای ندارم غیر از اینکه مراقب خودم باشم؛ هیچ وظیفهای ندارم غیر از اینکه مراقب نگاهم و رفتار و کردارم باشم. فکر میکنم سختترین کار دیدهبان، دیدهبانی خودش است؛ اگر توانست خودش را حفظ کند قطعاً میتواند ساختاری که در اختیارش گذاشتهاند را حفظ و نگهداری کند.
توصیه شما برای کسانی که دوست دارند عضو لژیون سردار باشند ولی شک دارند یا میترسند، چیست؟
اگر کسی شک دارد میتواند ببیند. من خودم مخالف خدمت مالی بودم و شاید تنها کسی بودم که به آقای مهندس گفتم معنی ندارد که ما خدمت مالی کنیم؛ کنگره رایگان است. ولی اگر خوب ببینید شکتان برطرف میشود؛ اگر واقعاً شک باشد با دیدن اطرافیان این اطمینان دوچندان میشود. برای انجام این عمل، اگر هم ترس وجود دارد این ترس باید بریزد؛ یعنی باید با کم شروع کنید تا ترسد بریزد. آقای مهندس روی این قضیه تأکید دارد که وقتی میبخشی، وقتی محبت میکنی، منتظر برگشت آن نیستی ولی واقعیت امر این است که کائنات، این برگشت را دارد و کسی که در این مسیر قدم میگذارد این را کاملاً احساس میکند. آقای مهندس میگویند: کافی است که پشتت را بکنی به سیاهی و روبروی شما رو به روشنایی باشد؛ یعنی تمنای دل داشته باشی. اولین قدم تمنای دل است. یعنی من با تمام وجودم میخواهم که خدمتگزار باشم و میخواهم که خدمت مالی کنم؛ همین کافی است که آن کورسوی مسیر را ببینیم و حرکت کنیم.
این بخشش و کمک تا چه حدی میتواند مسیر زندگی خود ما را تغییر دهد؟
اصلاً واقعیت امر این است که ما میگوییم که به دیگران کمک میکنیم، ولی من کی هستم که به دیگران کمک کنم؛ من هر تفکری که میکنم، هر کلامی که جاری میکنم، هر عملی که انجام میدهم، در راستای نفع رساندن در حق خودم است. وقتی ما خدمت مالی میکنیم و وقتی سعی میکنیم وادی چهاردهم را درک کنیم و اجرا کنیم گویی مسیر زندگی ما هموارتر و روشنتر میشود، نه اینکه ما سر بخوریم و به مقصدمان برسیم؛ بلکه درک بهتری خواهیم داشت از مسیری که انتخاب کردیم.
چه زمانی و چطور با کنگره آشنا شدید؟
من زمانی که فهمیدم فرمانبردار اعتیاد هستم و دقیقاً لحظهای که فهمیدم هیچ کاری نمیتوانم بکنم؛ آن موقع با کنگره آشنا شدم.
آیا عضویت در لژیون سردار عبور از گذرگاه سخت است؟
اولین بار سخت است. بعضی کارها و اتفاقاتی که انجامنشده است برای همه گذرگاه است؛ حالا خیلی کوچک یا خیلی بزرگ باشد. ما باید از اینکه همهچیز را برای خودمان یا خانوادهمان بخواهیم گذر کنیم و این کار سختی است ولی وقتی انجام میدهید خیلی سهل میشود.
آیا سه واژه تغییر و تبدیل و ترخیص در مورد اعضای لژیون سردار صدق میکند؟
قطعاً صدق میکند. ما خیلی کارها را باید بکنیم تا وارد سفر دوم شویم. آقای مهندس میگویند که یک سفر دومی میتواند وارد لژیون سردار شود. بله قطعاً باید تفکر من تغییر کند؛ این هم اندکاندک صورت میگیرد تا تبدیل شوم به کسی که نیازش را در دل نیاز دیگران میبیند؛ خواستش را در دل خواست دیگران میبیند، خوشحالی خودش و خانوادهاش را در خوشحالی دیگران میبیند و این کار هم سخت است هم راحت است. اینها را که میگویم من نیستم؛ من میگویم آقای مهندس اینطور است و ما نظام میگیریم از آقای مهندس؛ اگر بتوانیم نظام بگیریم.
عضو لژیون سردار شدن لیاقت است یا فرصت؟
فرصت است. ما همیشه لیاقت داریم؛ اصلاً بیلیاقتی وجود ندارد. یک فرصتی است مثل رهایی، یعنی من کنگره را بشناسم و از این فرصت استفاده کنم که جهش کنم؛ از وابستگی، از منیت و ناامیدی جهش کنم. در کنگره ما جهش میکنیم و جهش هیچ جا صورت نمیگیرد. شما اگر تاریخ و نوشتههای بزرگان را بخوانید شاید زمانهای دور بوده ولی در قرون اخیر به هیچوجه جهش صورت نگرفته است. جهش در تفکر و اندیشه و جهش در ژنتیک انسانها بههیچوجه نبوده. شما با سفر تدریجی چه مسافر و چه همسفر، جهش فکر و اندیشه میکنید؛ جهش جسم میکنید و اینیک فرصت است. حالا میتوانیم فرصت این را هم برای خودمان به وجود بیاوریم. هرچند فرصتها را کنگره برای ما به وجود میآورد تا ما بتوانیم از این فرصتهایی که کنگره در اختیارمان میگذارد استفاده کنیم. میدانید من با ۵۰۰ میلیون یا یک میلیارد یا ۶ میلیون تومان نمیتوانم حرکت بزرگی بکنم ولی وقتی این فرصت را در کنگره به من میدهند و دستهای مختلف در کنار هم قرار میگیرند، اتفاق بزرگ میشود و میتوانیم ادعا کنیم که من در این اتفاق بزرگ شریک هستم و کسی نمیتواند مدعی این قضیه باشد. شما با یکمیلیون تومان یا ۶ میلیون تومان یا یک میلیارد تومان میتوانید مشارکت کنید در ساخت دانشگاهی که تفکر و اندیشه آقای مهندس است؛ این امر میتواند جهانی شود و این برگ مهم به نام شماست؛ در هستی و نیستی. این فرصت بسیار مغتنم و بزرگی است که در کنگره و حتی بین کسانی که هم حس هستند به وجود میآید؛ غریبههای آشنا در کنار هم قرار میگیرند و کارهای بزرگ را رقم میزند.
کلام آخر:
آخر آقای مهندس است، اول هم آقای مهندس است؛ به کلام آقای مهندس عمل کنیم، به آن چیزی که میخواهد. آقای مهندس خیلی چیز بزرگی میخواهد؛ اینکه ما تزکیه و پالایش کنیم؛ اینکه ما برای خودمان و هویت خودمان تغییر کنیم و خودمان را بشناسیم و به آن جایگاه اولمان برگردیم و عمل کنیم. عمل کردن خیلی سخت است؛ تغییر کردن هم بسیار کار سختی است ولی در کنگره این اتفاق میافتد و از همه مهمتر این است که این ساختار با سرعتی که گرفته به نتیجه خواهد رسید چه با من، چه بدون من؛ ولی خوش به حال من و شما که تلاشمان را بکنیم؛ هرچند کوچک، ذرهای بتوانیم در این مسیر مثمر ثمر باشیم.
از اینکه وقت گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید کمال قدردانی و سپاسگزاری راداریم، موفق و سربلند باشید.
مصاحبه و تایپ: همسفر سمیه
عکس: مسافر عباس
تنظیم: همسفر اکرم
- تعداد بازدید از این مطلب :
1308