بارها راجع به وجود نیروی مثبت و منفی در درونمان شنیدهایم، کموزیاد دارد اما استثنایی در کار نیست، در درون همهی انسانها بهطور نامحسوسی وجود دارند و دائماً مشاوره میدهند. از شما چه پنهان که بعضیاوقات زیر گوش خودم این نیرو و القاء منفی بدجوری زمزمه میکند، بهعنوانمثال هر وقت که میخواهم سی دی بنویسم سروکلهاش پیدا میشودف البته بهصورت خیلی دلسوزانه با این عنوان که ای بابا تو که دیگر کمک راهنما شدی، احتیاج نیست که بنشینی مثل سفر اولیها موبهمو سی دی بنویسی، همینکه گوش کنی و نت برداری کنی کافی است.
راستش حوصلهی سروکله زدن با او را هم ندارم، میگویم باشد تو راست میگویی، دفتر و خودکارم را برمیدارم و سی دی را پلی میکنم، طبق معمول سی دی با صدای آرامشبخش استاد آغاز میشود، سلام دوستان حسین هستم یک مسافر ... نمیدانم چرا دوست دارم این جمله را برای چند صدمین بار بنویسم، بعدازآن تاریخ و روز و ساعت، صدایی در درونم میگوید اینها که مهم نیست و صدای دیگر که شاید بعد از تو این دفتر را کسی بخواند، انگار مثل یک مورخ وظیفهدارم تاریخ، روز و ماه و سال و حتی ساعت را در دفترم ثبت کنم.
سی دی معمولاً با کلامی از استادان شروع میشود، استادانی که هیچچیز از آنها نمیدانم، فقط میدانم که شاگرد خصلت استاد را پیدا میکند، پس بدون شک استادانی که چنین شاگردی دستپروردهشان است، ستودنی هستند، پس بهتر میدانم که سخنانشان هرچند برایم گاهی نامفهوم است را بنویسم، نوبت شرح و توضیح نگهبان جلسه میرسد. نگهبان؟ این کلمه را بارها شنیده بودم به معنای نگهدارنده، کسی که از جایی و یا چیزی مراقبت میکند، با خودم فکر میکنم تو نهتنها نگهبان جلسهای، بلکه نگهبان جان انسانهای دردمند شدهای، نگهبان و حافظ یک پدر برای فرزندانش، یک پسر برای مادرش، یک همسر برای همسرش. بهراستی اسمت برازندهی تو است.
ادامه سی دی را گوش میدهم، آنقدر شیوا سخن میگویی که انسان متوجه گذشت زمان نمیشود، چند دقیقه میگذرد. بعضی جاها استپ میکنم، انگار کلمه به کلمهاش را اگر ننویسم ازدست میدهم، انگار جا میمانم، جا میمانم از آموزش از یادگیری، به درونم دقیق میشوم، دیگر صدا و نجوای منفی به گوش نمیرسد، شاید به برکت صدای تو آنهم از وجودم رخت بربسته است، اما هرچه که هست نبودنش آرامم میکنم.
سی دی تمام میشود، استاد نتیجهگیری میکند و میگوید امیدوارم که ... و چه زیباست دعای خیر استاد برای شاگردانش. به خودم میآیم و صفحات را ورق میزنم، چه خوب بازهم کامل نوشتهام، احساس رضایت از خود و تسلیم نیروهای شیطانی نشدن لذت وصفناپذیری به انسانها میدهد، خدایا بابت همهچیز شکر.
نویسنده: کمک راهنما خانم سمیه لژیون ششم
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
1235