English Version
English

زرنگی در کنگره یعنی خدمت

زرنگی در کنگره یعنی خدمت

نهمین جلسه از دوره چهل‌وششم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره 60، نمایندگی پرستار به استادی مسافر حامد، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر عباس با دستور جلسه «عدالت، آیا همه افراد در کنگره 60 با هم برابرند؟» شنبه 15 شهریورماه 1399 آغاز به کارکرد. همچنین تولد یک سال رهایی مسافر جاوید در این جلسه برگزار شد.

سخنان استاد:

اول از همه خدا را خیلی شکر می‌کنم که این جایگاه را امروز به شکل دیگری تجربه می‌کنم و این توفیق نصیبم می‌شود که در این جایگاه می‌توانم آموزش بگیرم و خدمت کنم و همیشه وقتی می‌خواهم صحبت کنم، می‌دانم که می‌خواهم چه چیزی بگویم اما دیشب به من خبر دادند که تولد جاوید است و از دیشب دارم فکر می‌کنم که چه چیزی بگویم. با فکر کردن به نوشتارهایی که اول کارگاه خوانده شد و من نگاهی که به شما دوستان می‌کنم، آقا عزت‌الله را که دیدم یاد خودم افتادم. وقتی در سفر اول وارد کنگره شدم، یادم هست اواخر خرداد بود. دستور جلسات وادی هشت و آن روز تولد هم بود، آن زمان تولدها شکل دیگری داشت و زمانی که این بیماری نبود، جمعیت بیشتر بود و تولدها رنگ و بوی دیگری داشت. یادم نمی‌رود آن صحنه‌ها را و اولین روز که وارد کنگره شدم را فراموش نمی‌کنم که به من گفتند ده ماه باید سفر کنم. با خود فکر می‌کردم که ده ماه چگونه به کنگره بیایم و تمام مدت در شیش و بش این موضوع بودم، ناگهان شخصی که تولدش بود در مشارکت خود به‌صورت من نگاه کرد و چیزی گفت که جواب تمام سؤال‌های من را راجع به آن ده ماه سفری که باید انجام دهم داد و من تصویری داشتم از اتفاقات آینده و همان جلسه اول تصاویر آینده در ذهنم شکل گرفت.

الآن به‌عنوان یک راهنما اینجا نشسته‌ام، راهنمایی که امروز اولین تولد لژیون ما، تولد جاوید است و جاوید اولین نفری است که از زمانی که من لژیون را تحویل گرفته‌ام برایش تولد می‌گیریم. خیلی خوشحالم، برای خودم خوشحالم و برای جاوید خیلی خوشحالم.

 

دستور جلسه ما عدالت است و همه ما می‌پرسیم که چرا من اینجا هستم چرا زندگی من این شکلی است و چرا در گنجه باز است چرا دم فلان دراز است و همیشه به این فکر می‌کنیم که چرا در جایگاهی که باید باشیم نیستیم و جایگاهمان این نیست و مخصوصاً خودِ من در مسائل اقتصادی و جایی که به دنیا آمده‌ام همیشه فکر می‌کردم که چرا در این نقطه جغرافیایی و جهان سوم هستم اما وارد شدنم به کنگره و در کنگره بودن خیلی به من کمک کرد و با خیلی از تناقض‌هایی که داشتم روبه‌رو شدم و حل شد. تا حدودی همین عدالت و قرار گرفتن هر کس در جایگاه خودش است. من همیشه دنبال یکجایی بودم که حال بهتری به من دست بدهد.

 می‌رفتم شاه عبدالعظیم و دعای کمیل، الآن هم دو روز است که دعای کمیل در ذهن من می‌چرخد، یکجایی حضرت علی خیلی قشنگ و زیرکانه با خدا صحبت می‌کند و می‌گوید که: من اگر در طبقات جهنم باشم و آتش جهنم مرا بسوزاند، می‌توانم تو را آن شکلی ببینم که مرا آنجا رها کنی؟! (ماها کَدَ ظَّنُ به...) یعنی من هرچقدر که بد باشم تو خوبی و همچنین آیه‌ای از قرآن است که می‌گوید: اَفَمن کانَ مؤمناً کمَن کانَ فاسِقا لا ...، یعنی آیا مؤمن و فاسق با هم برابرند؟ در آن زمان این جمله برای من علامت سؤال بود که مؤمن کیست؟ فاسق کیست؟

در کنگره وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که دو برادر لژیونی هم زمان وارد لژیون می‌شوند و هم زمان مقداری شربت دریافت می‌کنند و هم زمان به کلینیک می‌روند و هم زمان سر لژیون می‌نشینند و هم زمان همسفرشان تمام می‌شود و خیلی از مسائل مشترک است اما نتایج این دو مشترک نیست، الآن دو عدد 206 را که در خیابان ببینیم می‌گوییم خوب این دو ماشین هر دو 206 هستند و ظاهراً یکسان و یک شکل‌اند، اما موتور یکی تیپ دو و دیگری تیپ پنج است. در یکجایی وقتی کنار هم قرار می‌گیرند خودشان را نشان می‌دهند و تفاوت احساس می‌شود‌. در کنگره من خودم بارها این مسئله را دیدم که وقتی افراد به کنگره می‌آیند با یک شرایط مساوی و برابری وارد می‌شوند اما با شرایط مساوی و برابری خارج نمی‌شوند چه سفر اولی چه سفر دومی‌ها.

 
 

الآن نگاه کنیم به خودمان و برادر لژیونی‌های خود، در کنگره می‌گویند باید قدرشناس باشیم، باید سپاس‌گزار باشیم، یک سفر دومی وقتی سفر اولش تمام می‌شود بعضی‌ها در اوتی یا مرزبانی خدمت می‌کنند، بعضی در نشریات و هرکسی با فهم خودش می‌آید و خدمت می‌کند و هیچ مزد مادی‌ای ندارد اما مطمئن باشیم که مزد مادی هم دارد.

همیشه با خود می‌گفتم مگر می‌شود که نشئه نباشیم؟ زندگی بدون نشئگی که حال نمی‌دهد، الآن هم به همان شکل است و همین را می‌گویم. من اگر اینجا می‌آیم و نشئه نباشم مطمئن باشید که دیگر نمی‌آیم، پس اینجا چیزی را به من می‌دهند که هیچ جای دیگری ندیده‌ام. در این چند روز در اطراف تهران به جمع دوستانی می‌روم که از سال 87 یا 88 من را می‌شناسند و الآن که حال و هوای من را می‌بینند می‌گویند تو می‌روی پشت و دور از چشم ما و یک‌چیزی می‌زنی، بله همین‌طور است اما پشت یا جایی که قابل دیدن نیست بلکه جای دیگر و چیز دیگر است. خیلی خوشحال هستم که اینجا هستم و مطمئن هستم آنچه که لیاقت ماست در هستی اتفاق می‌افتد و اگر در چهارچوب‌ها حرکت کنیم و نقض فرمان نکنیم یک جایگاهی را به ما وعده داده‌اند، در کنگره هم به همین شکل است که قالب سفر اول و حرمت‌های کنگره 60 بیان شده است و خود من الآن با حرمت‌ها ارتباط خوبی برقرار کرده‌ام و با این حرمت‌ها روبه‌رو هستم و وقتی‌که انجام می‌دهیم به مرکز گردباد نزدیک می‌شویم، یعنی دروغ نگوییم، ارتباط برقرار نکنیم و مسائل دیگر که من خود با انجام این مسائل از حال خوشی برخوردار شده‌ام. در کل، این قوانین هستی باعث می‌شود که انسان‌ها جایگاه‌های بالاتری را بتوانند تجربه کنند، یعنی حس‌های بهتری را تجربه می‌کنیم و در کنگره هم به همین شکل است و کسی که سفر می‌کند و دو برادر لژیونی و کسی که تکالیفش را انجام می‌دهد با آن‌کسی که تکالیفش را انجام نمی‌دهد برابر نیست. من همیشه سر لژیون مثال کوله‌پشتی را می‌زنم، یکجایی بعداً انسان متوجه می‌شود که در سفر دوم آیا در کوله‌پشتی خود چیزی دارد؟!، به دلیل اینکه یکسری‌ها می‌آیند و می‌روند و همه که قرار نیست بمانند و آنچه در کوله‌پشتی داریم جایگاه ما را در مراحل بعدی سفر و زندگی مشخص می‌کند و بیشتر از این راجع به این موضوع صحبت نمی‌کنم.

 
 

قسمت دوم دستور جلسه تولد جاوید است؛ داشتم به این فکر می‌کردم که راجع به جاوید چه مشارکتی کنم. اولین بار که جاوید را دیدم روی این صندلی که این جلو خالی است نشسته بود. خیلی وقت‌ها در نگاه یک تازه‌وارد متوجه می‌شویم که یک کانکت اتفاق می‌افتد و می‌فهمیم که به‌زودی یکدیگر را خواهیم دید. جاوید خیلی خوب سفر کرد و به نظرِ من می‌دانست که چه‌کار می‌کند و فهمید در کنگره چه خبر است و تقریباً تمام خدمت‌ها را انجام داده است، در جمله‌ای می‌گویند؛ پسر کو ندارد نشان از پدر...، به خودِ من می‌گفتند خدمت در وبلاگ، بودم، اوتی، بودم و کلاً هر کاری که می‌شد انجام داد را انجام دادم چون فکر می‌کردم در کنگره زرنگی یعنی همین موضوع، یعنی خدمت کردن، جاوید هم زرنگ است.

امیدوارم در دوره بعد که آزمون کمک راهنمایی است قبولی حاصل شود و من خودم هر وقت که به شعبه می‌آیم و شال سبز را به گردن جاوید می‌بینم خیلی خوشحال می‌شوم. به نظر من نتیجه کار یک راهنما این است که یک اثر یا ماندگاری داشته باشد یا یک تأثیری داشته باشد، من خودم یک سال در آکادمی راهنمای تازه واردین بودم و کیف می‌کردم و مطمئن هستم که جاوید هم در این جایگاه کیف می‌کند، به دلیل اینکه وقتی قلاب راهنمای تازه واردین در دهان یک تازه‌وارد گیر می‌کرد من نشئه می‌شدم.

در قرآن ما سه دسته انسان داریم که تحت عنوان؛ یسار، یمین و سابقون از آن‌ها یاد می‌شود، چپی‌ها که مشخص هستند، بهشتی‌ها هم که در بهشت هستند، یک سری انسان هستند که سبقت می‌گیرند. برگردیم دوباره به سراغ ماشین 206 که مثال زدم، در فیلم‌ها دیده‌ایم که یک تقویتی به ماشین وصل می‌کنند و ماشین با یک شتابی از دیده‌ها دور می‌شود؟ خدمت در کنگره 60 به نظر من این شکلی است. من از وقتی‌که احساس می‌کردم یک فردی بعد از مشاوره تازه واردین می‌آید و در پارک طالقانی حضور پیدا می‌کند، احساس می‌کردم که یک سبقت را تجربه می‌کنم و امیدوارم که جاوید از این جایگاه سکویی بسازد برای کمک راهنمایی و در تولد سه‌سالگی رنگ شال شما فرق می‌کند، به دلیل اینکه خودم مزه این شال را دارم می‌چشم و امیدوارم که این اتفاق برای شما هم بیفتد، فقط آستین‌هایت کمی بلند است و باید این آستین‌ها را کوتاه کنی به دلیل اینکه آستین بلند گاهی زیر دست و پا گیر می‌کند، یعنی در آستین خود همیشه صحبت یا حرفی دارید.

جاوید انسان خیلی مؤدبی است و امیدوارم به صلح و آرامشی که مد نظر است دست پیدا کند. باز هم تبریک به جاوید.

 

اعلام سفر مسافر جاوید:

سلام دوستان جاوید هستم مسافر؛ بنده هم با چندین سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس من تریاک بوده، ده ماه و هفده روز سفر کردم به راهنمایی جناب ادریسی از لژیون دوازدهم، رهایی هجده ماه؛ در ضمن سفر سیگار انجام دادم به روش دی اس تی با آدامس نیکوتین، زیر نظر آقای حمله‌داری، رهایی از نیکوتین ده ماه و بیست روز، ورزش در کنگره فوتبال.

 
 

آرزوی مسافر جاوید:

با توجه به اینکه اغلب در کنگره آرزو می‌کنند که دانشگاه کنگره تأسیس شود و این اتفاق افتاد و زمین آن هم خریداری شد؛ اما من به دلیل اینکه بچه میدان شوش هستم و زمانی که از آنجا عبور می‌کنم خیلی از افراد در آنجا نشسته‌اند و در حال مصرف مواد مخدر هستند و آرزوی من این است که پیام کنگره را تمام این افراد بگیرند و مسافر شوند.

 
 

سخنان مسافر جاوید:

حس خوبی است، امیدوارم تمام عزیزان این حس را تجربه کنند. قبل از من چند نفر دیگر از برادرهای هم لژیونی‌ام باید این جشن را می‌گرفتند اما قسمت این شد که بنده به‌عنوان اولین رهجو جشن بگیرم.

اول بسم‌الله می‌خواهم از پسر عمویم تشکر کنم، چون ایشان اصرار زیادی داشت که بنده به کنگره بیایم و سفر کنم، اما خودم اعتقادی به این چیزها نداشتم و سال‌ها بود که مصرف کننده بودم، یادم می‌آید از سی‌سالگی مصرف می‌کردم؛ بالاخره قبول کردم که به کنگره بیایم و به خودم گفتم تهش قبول نمی‌کنم و می‌گویم نه! آمدم آقا بهمن اینجا بود، خدا خیرش بدهد. فرمم را پر کرد و پذیرش شدم. جلسه دوم بود که باید راهنما انتخاب می‌کردم، آن روز لژیونِ جناب ادریسی لژیون خدمتگزار بود و جناب ادریسی صحبت می‌کردند و همان‌جا ایشان را به‌عنوان راهنما انتخاب کردم. حس است دیگر. در لژیون، چند نفری بودند و آهسته آهسته دوستان دیگر هم آمدند و جمعمان جمع شد، آقا مجید آمد، آقا خسرو آمد، آقا محمود آمد ...

در کل، حس است و عشق است و دیدم که لژیونِ دوازده عشق است، استاد عشق است، شعبه پرستار عشق است، کنگره عشق است، آقا مهندس عشق است، همه شماها عشق هستید و من هم عاشقم.

امیدوارم این روز را همه‌تان تجربه کنید و یک روز هم برای تک‌تک شماها اینجا جشن بگیریم.

 
 
 
 
 
 
 
 
 

عکس: مسافر وحید

ضبط صدا: مسافر میلاد

تایپ: مسافر محمدعلی

پیاده‌سازی و ارسال وبلاگ نمایندگی پرستار

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .