پنجمین جلسه از دور هفتادو پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه آقایان مسافر و همسفران در شعبه آکادمی به استادی کمک راهنما مسافر سعید مرادی، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر مسعود با دستور جلسه «از تعطیلات چگونه استفاده کنیم» شنبه 14 تیرماه سال 1399 ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد. در ضمن اولین سال رهایی مسافر اکبر در ادامه این جلسه برگزار شد.
سخنان استاد:
خدا را شکر که امروز در خدمت شما هستم و امیدوارم جلسه خوبی را اداره کرده و از مشارکتهای شما آموزش بگیرم.
دستور جلسه امروز با سالهای قبل تغییرات عمدهای دارد که از تعطیلات چگونه استفاده کنیم، خدا قوت میگویم به تمامی مسئولین و متصدیان کنگره که یک روز هم تعطیلی نداشتهاند و توانستهاند امروز را برایمان حفظ کنند، بحث تعطیلات طبق فرمایش جناب مهندس با بقیه سالها فرق میکند، ما محدودیتهایی داریم که دیگر جزو زندگی ماست و اشخاصی که به کنگره میآیند یاد گرفتهاند که با واقعیتها برخورد کنند اما برخوردی مناسب.
بنده قبلاً هیچ زمانی با واقعیتها درست برخورد نمیکردم و همیشه تصمیماتی از روی احساس میگرفتم، ولی امروز تعقل من رشد کرده است و آن را ۱۱ سال در کنگره پرورش دادهام تا بتوانم تصمیم مناسبی بگیرم و از این آموزشها سپاسگزارم.
امروز روز اکبر آقاست و تقریباً به ایشان تعلق دارد. روزی که اکبر آقا وارد کنگره شد مانند تمامی کسانی که به اینجا میآیند خیلی چیزها را از دست داده بود. حدود ۸۵ میلیون تومان به گفته خودش بدهی داشت. یادم هست که میگفت مغازهای در خیابان لالهزار دارد که ماهی ۶ میلیون تومان اجاره میدهد همچنین کارمندی داشت که باید به او حقوق میداد و با خرجهای مغازه و خیلی از دردسرهای دیگر به چه کنمهای زیادی گرفتار بود، ولی واقعیت امر این است که هر آنچه ما به ایشان گفتیم انجام داد و این سخت است برای فردی که با فکر دیگری (راهنما) قدم بردارد و این پذیرش اتفاق بیفتد و نفر در برابر راهنما و هر چه او میگوید تسلیم باشد، اکبر آقا جزو آن دسته از افراد بود که این کار را انجام داد.
من به اکبر آقا گفتم که مغازهاش را پس بدهد تا حداقل ماهی ۷ یا ۸ میلیون هزینه نکند. خودش هم میگفت این مبلغ درنمیآید. گفتم برود و سرپایی کار
کند، علیرغم میل باطنی این کار را انجام داد، آرامآرام شروع به سرپایی کار کردن کرد ولی حتی یک جلسه هم در کنگره غیبت نداشت و هر روزش در کنگره بهعنوان خدمتگزار در بخش ورزش استخر و کشتی و همچنین دبیری و نگهبانی گذشت و الان بعد از یک سال رهایی در آزمون مرزبانی شرکت کرده است و امیدوارم رأی لازم را به دست آورد.
همه ما اگر بدانیم چهکار کنیم که هم به صلاح خود و صلاح زندگیمان باشد، تأثیر آن در پیشرفتهای آتی نمود پیدا میکند. اکبر آقا کنگره را در مرکز داستان قرار داد و خانواده و ورزش را به آن اضافه کرد، خدمت را در کنار مرکزیت قرار داد و آرامآرام شاخههای مناسبی را که برای زندگی انسان، آرامش روان و آرامش جسم لازم است را پیدا کرد، یعنی نیاز معنوی و مالی را مرتفع کرد، بدهیهایش را پرداخت و الان در یکی از همین روزها مخترع میشود. به تولیدی دست زد که من خودم شاهد بودم که دهها بار شکست خورد و همچنان به راهش ادامه داد و من از استقامت و پایداری او لذت میبردم.
چقدر نیروها در انسان خفته هست و وقتی انسان به آموزش لازم میرسد میتواند این نیروها را بیدار کند و اینها را به سرانجام و مقصد اصلی برساند.
اگر کسی روز اول یا دوم است که به کنگره آمده است، این تولد گزارشی میدهد در مورد کسی که روزی چیزی بود و الان به چیز دیگری تبدیل شده است و از بودن به هستن رسیده. زندگی یعنی این. من خودم بهشخصه افتخار میکنم که به کنگره آمدم و در این راه قدم گذاشتم و حرکت کردم و دریافتم که چه بودهام و امروز چه شدهام.
تولد اکبر و دیگران پیامی است برای کسانی که به کنگره وارد میشوند و بدانند چیزی که هستند و قرار است به چیز دیگری تبدیل شوند و در این تبدیل خودشان محور اصلی هستند.
امیدوارم به روزی برسید که مسائل زندگی، درستیها و واقعیات را پیشبینی کنید و در جهت درست قدم بردارید.
اعلام سفر مسافر:
اکبر هستم یک مسافر. با هشت سال تخریب وارد کنگره شدم. آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، شیره و حشیش. ده ماه سفر کردم به راهنمایی راهنمای خوبم آقای سعید طاری مرادی. رهایی یک سال و شش ماه و هفت روز. ورزش در کنگره کشتی و فوتبال.
آرزوی مسافر:
به رسم کنگره اینجا باید دو آرزو کنم، یکی را برای خود نگه میدارم و دیگری آرزو میکنم تمام مسافران سفر اول، سفر با کیفیتی را انجام دهند و بتوانند تجربه سفر دوم را داشته باشند و از زندگی خودشان لذت برند.
سخنان مسافر:
من سفر اول خیلی سختی داشتم. این را میگویم برای دوستانی که تازه به جمع ما پیوستهاند. خانواده من نمیدانستند که مصرف کننده هستم نه پدرم و نه مادرم چون یکی از برادرانم را به خاطر اعتیاد از دست داده بودم، تنهای تنها و با کلی گرفتاری و مشکل.
خودم را از دست داده بودم، خانه و ماشینم را از دست داده بودم ولی هیچچیزی باعث نشد که سفر خوبی نداشته باشم، بابت اینکه توانستم این موفقیت را به خودم هدیه بدهم از خداوند تشکر میکنم.
رهایی یکسالگی همسرم خبر نداشت که من اصلاً اعتیاد داشتهام تا آنجا که روزی نگهبان نشسته بودم و بهصورت زنده در جلسه مجازی پخش میشد و همسرم در اینستاگرام مرا دید، آنقدر برخورد من در زندگی تغییر کرده بود که همسرم به خودش اجازه نداد که بپرسد اینجا کجا بود؟
فقط میدانست که من جایی ورزش میکنم و در تیمی بنام کنگره مقام دوم کشتی را کسب کردهام، کنجکاو شده بود که بداند این کنگره چیست.
اینستاگرام کنگره را پیدا کرده و آن را دنبال کرده بود تا اینکه اینجا مرا دید، هنوز هم حتی از من نپرسیده که چه مصرفی داشتهای.
این تولد باعث شد که من به گذشته خود برگردم و بدانم انسان موفقی شدهام، از نظر من موفقیت آن است که بتوانم خودم را تائید کنم و از خودم راضی باشم و خانوادهام از من راضی باشد.
اوایل سفرم بود آنقدر گرفتاری داشتم که نمیدانستم چه باید بکنم فقط به خود میگفتم که باید مواد را کنار بگذارم تا ببینم ادامهاش چه میشود، دیگر به گرفتاریهایم فکر نمیکردم. میگفتم همینکه هست باید ادامه بدهم تا نظم من به حالت عادی بازگردد و بتوانم بهتر کار و زندگی کنم.
وسط سفر به آقا سعید گفتم که خیلی مشکل دارم، اخلاق و خصوصیات من جوری بود که از مشکلاتم به هیچکس چیزی نمیگفتم، هنوز هم همسرم نمیداند که خانه و ماشینم را برای چه فروختهام و میخواستم این بار خانوادهام از درد من آگاه باشند.
آقا سعید گفتند من مطمئن هستم که تو میتوانی اولین قدم این بود که مغازهام را پس دادم چون هرماه کلی زیر قرض میرفتم. به خودم گفتم که همینجا بس است، درست سر کار نمیرفتم از من دزدی میشد و نمیفهمیدم بیهوده خرج میکردم و متوجه نمیشدم. شروع کردم... هیچ بهانهای باعث نشد که جلسه نیایم. جلسه کنگره را جزوی از برنامه زندگی قرار دادم. کار، استراحت ورزش و جلسه باعث شد سفر خوبی داشته باشم.
یک سری انرژی به سراغم آمد و از موفقیتهای کوچک شروع شد، اوایل میخواستم برنده باشم و راهنما مرا تائید کند بگوید آفرین چون حس خاصی به من میداد. اصلاً از کارهایی که میکردم خوشم نمیآمد فقط میخواستم تائید راهنما را داشته باشم تا زمانی که فهمیدم باید برای خودم زندگی کنم و اینجا مسافر هستم و در زندگی هم یک مسافر.
بالاخره روزی رفتنی هستم پس باید به بهترین نحو زندگی کنم، خدا را شکر بدهیهایم را دادم و بهترین چیزی که به دست آوردم خنده فرزندم است. وقتی
میخندد و چال لپ او را میبینم برایم یک دنیاست.
کار جدیدی شروع کردم، بیشتر از ۱۲ بار شکست خوردم و این باعث نشد که عقب بکشم هر بار که شکست میخوردم مصممتر میشدم.
روز اولی که به اینجا آمدم فکر میکردم که از همه بیشتر میدانم و میفهمم ولی رفتهرفته متوجه شدم که من هستم که چیزی متوجه نمیشوم زندگی خود را به آشوب کشیده بودم فکر میکردم که زندگی همه دوندگی، استرس و جنگ است.
مدتی که جلو میآیی میفهمی کنگره چیست و میخواهد چه چیزی به من آموزش دهد و اگر این را بفهمیم و درک کنیم متوجه میشویم که زندگی چقدر زیباست. شاید پول، خانه و ماشین ندارم ولی میتوانم بهترین روزها را برای خودم بسازم.
صبح که از خواب بیدار میشوم به فکر این نیستم که چه اتفاقی برای من خواهد افتاد. میروم به دنبال هدفهای روزانهام، قبل از اینکه به کنگره بیایم به هر ادارهای میرفتم دعوا میکردم. الآن هر جا میروم نمیدانم که چه حکمتی است سریع کارم راه میافتد در مقابل افرادی را میبینم که با حرص، عصبانیت و استرس آمدهاند که کارشان انجام شود من خودم را در آنها میبینم که قبلاً من هم همینطور بودم. بابت این از ته دلم از خداوند تشکر میکنم.
من هدفگذاری روزانهام را از کنگره آموختم، هدف بلند مدت شاید برایم سخت باشد ولی ناممکن نیست و میتوانم به آن هدف برسم. هدف امسال من این است که بتوانم خدمت خوبی در کنگره داشته باشم. زمانی که برای خودم خدمت میکنم شما اجازه میدهید که من به شما کمک کنم همان باعث خوشی و لذت بردن از وجود خودم میشود که توانستهام در این جامعه مفید باشم.
هر کسی که در کنگره خدمت میکند از سر خوشی و بیکاری نیامده، او به آن نقطه رسیده است که به خودش کمک میکند.
امیدوارم که همه به این نتیجه برسند و بتوانند برای اهداف بلند مدت کنگره قدم بردارند.
عکس، تهیه و تنظیم: مسافر مرتضی لژیون پنجم
پیاده سازی و ویرایش: مسافر محسن لژیون 19
- تعداد بازدید از این مطلب :
1225