لطفاً از سال ورودتان به کنگره و خدمتهایی که انجام دادید و مسئولیتهایی که بر عهده داشتید برایمان بگویید؟
فروردین 1389 وارد کنگره شدیم و در حال حاضر پنج روز مانده به 9 سال رهاییمان، دو دوره مرزبانی گذراندم، دوره اول شعبه تهرانپارس، دوره دوم شعبه صالحی. 4 سال دوره اول کمک راهنمایی در شعبه صالحی خدمت کردم با حدود 24 رهایی و 3 کمک راهنما و 2 مشاور تازه واردین از لژیون. در حال حاضر هم 4 سال دوم را در شعبه ایمان خدمت شما هستم.
راه رسیدن به آرامش ازنظر شما چیست؟
به نظر من آرامش درون همه انسانها هست و تمام صفاتی که در خدا هست در وجود ما هم هست. پس اگر قرار است به آرامش برسیم اول باید به خودمان برسیم. یعنی تمام چیزهایی که ما را به مادیات و حواشی زندگی وصل میکند. باید خودمان را رها کنیم. یعنی باید روی خودم کارکنم، آموزش بگیرم تا بتوانم چیزهایی که دوست دارم به دست بیاورم. نه اینکه برای دیگران و هدفهای دیگران زندگی کنم، همینکه رها کنم ، روی خودم تمرکز کنم ،آموزش ببینم و تفکر کنم. رسیدن به آرامش ، بخش عظیمش همین کارهاست.
اگر مسافر در طول سفر گریز بزند وظیفه همسفر چیست؟
کلاً وظیفه همسفر وقتی وارد کنگره میشود این است روی خودش کار کند و کاری به مسافر نداشته باشد، مسافر خودش راهنما دارد. گریز بزند خوب یا بد سفر کند مربوط به خودش و راهنمایش است. من همسفر میآیم یاد بگیرم چطوری در کنار یک مصرفکننده زندگی کنم چطوری به خودم بقبولانم که مصرفکننده بیمار است و باید کمکش کنم و به گریز زدنش دخالت نمیکنم خودش و راهنمایش میدانند.
آیا میشود یک همسفر باوجود داشتن مسافر حال خراب یا مسافر بد سفر، آرامش داشته باشد چگونه؟
بله میشود آرامش داشته باشد. وقتی وارد کنگره میشوید و متوجه میشوید این مسافر یک بیمار است نه یک جنایتکار و خوشگذران، مسافر به خاطر نیاز بدنش هست که مواد مصرف میکند و حتی در سفر گریز میزند. من همسفر باید بدانم شرایط خانه را باید آرام نگهدارم واکنش نشان ندهم و اینکه درمان اعتیاد فقط جسم نیست روان و جهانبینی هم هست. باید به مسافر فرصت دهم اگر جسمش نیاز به مواد ندارد روانش را درمان کند و اگر روان هم تا حدودی تسلط پیداکرده، نوع نگاهش به جهانبینی را تغییر دهد، آقای مهندس سه ضلع را در درمان گذاشتند، من میدانم یکی از اضلاع کمتر و یا بیشتر رشد میکند پس اجازه بدهم با آموزشهای کنگره و راهنماییهای راهنمایش به درمان برسد. پس قطع بهیقین من آرامشم را حفظ میکنم با آموزش دیدن وبگردم نقاط ضعفم را پیدا کنم و یاد بگیرم در کنار یک سری مشکلات چطور زندگی کنم با تفکر، راهحل برای مشکلاتم پیدا کنم.
بگویید همسفر میتواند تمثیلی از درخت پوسیده باشد، همانطور که یک فرد مصرفکننده مواد مخدر هست؟
بله، چون وقتی مصرفکننده، مصرف میکند و به جسم خودش آسیب میزند و نوع جهانبینی و روح خودش را تخریب میکند و شهر وجودی خود را تخریب میکند من همسفر هم کنارش زندگی میکنم. میگویند یک خار را کنار گل بگذارید بوی گل میگیرد. پس قطعاً وقتی کنار مصرفکننده باشم و آموزش نگیرم، مثلاً یک سری مصرفکنندگان شیشه که دچار توهم هستند بهصورت عادی همسفر هم دچار یک سری توهم میشود.
منظور این است، وقتی مصرفکننده نعشه میشود حالش خوب است ولی من حالم خراب و وقتی خمار باشد من از حال خرابش حالم خراب میشود و در هر دو صورت، دروغها ضد ارزشهایش مرا آزار میدهد. اگر من آموزش نبینم در مقابلش قرار میگیرم و دائم در حال جنگیدن با مسافرم میشوم و این باعث میشود همسفر شکسته شود و تمثیل درخت پوسیده را به خود بگیرد.
توصیه و راهکارهای شما برای کسانی که دوست دارند جایگاه کمک راهنمایی را تجربه کنند چیست؟
فکر میکنم برای اینکه انسان به جایگاه کمک راهنمایی برسد باید تمام مراحل خدمت را بهصورت پلهای پشت سر هم بگذارد. اول ورود به کنگره و یک رهجوی خوب باشد و هر چه راهنما و متون کنگره آموزش میدهد انجام بدهد گوش بدهد سی دی بنویسد، جهانبینی، کتابها و مطالعه کند و راهنماییهای راهنما را گوش بدهد و از قوه فعل به عمل دربیاید و هر چیزی را خوب فکر کند و بعد عملی کند.
باید بتواند نگاهش را از مسافر برداشته و دوربین را روی خودش بیندازد و تلاش کند خودش نقصها و آسیبهایی که دیده را شروع به درمانشان کند و به حال خوب برسد و بعد در تمام جایگاههای خدمتی شرکت کند. اگر مسئول چای، میکروفون، طی کشیدن، دبیر، مسئول نشریات و خواستند تمام مسئولیتها را برود و خدمت کند چون هرکدام این خدمتها پر است از آموزش.
اساساً انسان به دنیا آمده تا آموزش ببیند و آنچه را که یاد گرفته، در اختیار دیگران بگذارد یعنی کسانی میتوانند به دیگران خوب آموزش بدهند که آموزش خوبی گرفته باشند. همینکه انسان دوربینش را روی خودش میاندازد و میتواند خیلی نقصها و خیلی آسیبهایی که دیده را ترمیم کند این باعث میشود تزکیه پالایش بالایی انجام بدهد تا بتواند انشاءالله امتحان بدهد و کمک راهنمایی را تجربه کند. نتیجه اینکه، زمانی میتواند کمک راهنمایی را تجربه کند که خودش به آن حال خوش نسبی رسیده باشد تا انسان به تعادل خاص نرسیده نمیتواند دیگران را راهنمایی کند و نمیتواند در کنگره رهجوهای خوبی پرورش دهد.
خیلی کوتاه حس تان را بفرمایید:
رهایی: زیباترین حس
لژیون یکم: عشق
همسفر: دو بال پرواز
کلام پایانی شمارا با گوش جان میشنویم:
وقتی یک انسان خلق میشود با تمام صفات مثبت و خوبی که خداوند در وجودش هست در وجود هر انسانی میدمد و متأسفانه نیروهای منفی و آن دوراهیهایی که ما میتوانیم باقدرت اختیار میتوانیم تعیین کنیم، نسبت به شرایط زندگی داریم ممکن است خیلی بیراهه رفته باشیم و باعث بشود خیلی از آن صفاتی که خداوند در وجودمان گذاشته را از یاد برده باشیم یا خاکی رویش ریخته باشد و آنها را یادمان رفته باشد. اما در کنگره وقتی وارد میشوی از خانواده معتاد اسمش را برمیدارند و میگویند همسفر و (همسفر واژه بزرگی ست) برای من فاطمه در کنار اینکه کمک میکنم برای رهایی و آزادی یک انسان از بند تاریکیها در کنارش خودم آموزشها میبینم و صفاتی که خداوند به من هدیه کرده رادارم دانه به دانه پیدا میکنم و به خدم کمک میکنم تا آن بذری که در من کاشته شده، رشد کند. از همه همسفران میخواهم وقتی وارد کنگره میشوند تمام متون کنگره را با گوش جان بشنوند و اجرایی کنند و تا میتوانند در کنگره خدمت کنند. چراکه خدمت در کنگره بازهم خدمت به خودمان است و هرچقدر در کنگره خدمت کنیم، حال خوش و آموزش نصیبمان میشود.
خانم افسانه از شما هم ممنونم که این فرصت را به من دادید روزتان به خیر و ممنون.
خانم فاطمه از این که وقت با ارزشتان را در اختیار مان قرار دادید سپاسگزارم.
طراح سؤالهای گفت و گو: همسفر افسانه لژیون یکم نمایندگی ایمان
گفت و گو: همسفر افسانه لژیون یکم نمایندگی ایمان
ویرایش و ارسال: همسفر زینب لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
1497