سخنان خانم مونا:
در کشورهای ابرقدرت و پیشرفته مانند آمریکا یا دیگر کشورهای بزرگ و ثروتمند، افراد زیادی در اثر اوردوز و مصرف متادون، ترامادول، الکل، آیس، ال اس دی و ... جانشان را از دست میدهند. ولی ما در ایران کنگره را داریم، و از سالها پیش شروع به درمان اعتیاد کردهایم. آیا این خوشبختی نیست؟ بعد از درمان نیز به ما اجازه داده میشود تا به خدمت بپردازیم و آموزشها را کاربردی نماییم.
بسیاری انسانها صور آشکار و پنهان را نمیشناسند، و فکر میکنند بعد از مرگ همهچیز تمام میشود. اگر من بتوانم جهانبینی را بیاموزم و ملکه ذهنم کنم، زندگی برایم آسانتر میشود.. لزومی ندارد بدانم در بُعدهای دیگر چه اتفاقاتی میافتد. بارها آقای مهندس گفتهاند؛ شما اگر بتوانید خوب زندگی کنید و دیگران از دست شما در آسایش و آرامش باشند، دنیایی میارزد. هدف ما از حیات روی کره زمین همین است، نه چیز دیگری. ما نیامدیم روی زمین تا کشف و شهود یاد بگیریم.
اگر من به کنگره نیامده بودم و هنوز مصرفکننده بودم، و مصرفکننده از دنیا میرفتم، و قطعاً در جایگاهی در کنار دیگر مصرفکنندگان قرار میگرفتم. ولی امروز که به آگاهی رسیدهام، کمک راهنما شدهام و اتفاقات خوبی در زندگیام افتاده است، مسلماً به گرید یا مرحله بالاتری خواهم رفت.
در کودکی به ما میگفتند اگر دزدی کنیم، دستمان شهادت میدهد! در جهانبینی آموختیم ؛ اینها تمثیل است، خیلی مسائل را بهصورت داستان و مثال و تشبیه برای ما میگفتند، تا انسانها متوجه شوند و مرتکب خطا نگردند. در آیهای از قرآن آمده؛ کسی که غیبت میکند، انگار گوشت برادر مرده خود را میخورد. اینها همه تمثیل است .کسی که این مسائل را آموزش گرفته و درک کرده باشد، بهندرت مرتکب چنین خطاهایی میشود. چراکه میداند با انجام چنین اعمالی، چه بر سر جسم و روح و روان خود میآورد. این مثالها برای این است که قضیه برای ما جا بیفتد.
ما میدانیم اطلاعات و آگاهی هیچگاه از بین نمیرود، و در آرشیو جهان هستی بایگانی میشود. من هر کار خوب یا هر کار ضد ارزشی انجام بدهم، در آرشیو نفس یا همان جان من نگهداری میشود. درواقع تقدیر مرا در زندگی بعدی، همین آرشیو من میسازد. یعنی زمانی که به دنیا میآیم، آنچه تعیین میکند در چه جایگاهی باشم،عملکرد قبلی یا همان آرشیو است. امروز هم که اینجا هستم، مربوط به عملکرد گذشتهام است .
انسانهای بزرگ را در نظر بگیرید، مانند ریاضیدانان معروف، یا آهنگسازان بزرگ و متبحر، که با گذراندن یک دوره کلاس موسیقی، توانستهاند یک قطعه موسیقی را به زیبایی بنوازند، که نشان میدهد این اشخاص در زندگی قبلی خود در آن موضوع به درجه بالایی رسیدهاند. در کنگره اصطلاحاً میگوییم شخص در آن موضوع پیشینه دارد، مثلاً پیشینه عکاسی یا پیشینه زبان انگلیسی دارد، که با این سرعت توانسته علمی را یاد بگیرد و به ارتقاء برسد.
پس تمام آگاهیها و اطلاعات ضبط و حفظ میشوند. کتابخانهای بزرگ، یا آرشیو رادیوتلویزیون جام جم را مجسم کنید، بسیاری از حلقههای فیلم قدیمی در آنجا نگهداری میشود، که گاهی با عنوان نوستالژی پخش میکنند. در جهانهای دیگر نیز به ازای تمام انسانها آرشیو وجود دارد. مثلاً برای من، یک نوار یا فلش وجود دارد که ظرفیت آن بینهایت است، و از روز الست تمام آنچه کسب کردهام، چه خوبی و چه بدی، در آن ضبط و نگهداری شده است (مثلث کسب).
هدف از آمدن ما این است که بیاییم تا آن نقصها را اصلاح کنیم، و آن تاریکیها را تبدیل به روشنایی نماییم. یکی از اساتید گفته بودند که چقدر زندگی بر روی زمین برایشان ارزشمند و مهم است. اگر ما ارزش زمین را بدانیم، که با آمدنمان چهکارهایی میتوانیم انجام دهیم، لحظهای و ثانیهای را به بطالت نمیگذرانیم، مرتکب خطا نمیشدیم.برای آمدن و زندگی روی زمین هم مثلث خواست ،تقدیر و فرمان الهی بسیار حائز اهمیت است.
ما در کنگره میگوییم دو تا سفر اولی باهم حرف نزنند، تمام این قوانین دلیل دارد. سفر اولیها وقتی باهم صحبت میکنند، فقط میخواهند بار بیماری و مشکلات خود را روی دوش آن دیگری بریزند. موردی داشتیم که دو تا سفر اولی از شهرستان به کنگره میآمدند، آنهم با زحمت و سختی فراوان و صرف وقت و انرژی زیاد. صبح اول وقت و هنگام خلوت بودن کنگره به اینجا میرسیدند و باهم مینشستند به صحبت و گفتوگو، و از مشکلات شخصی خود میگفتند.
یکی از آنها شروع میکند به گفتن مشکلاتی که با همسرش دارد، و اینکه با سختی کار میکند و هزینه سفرش را تأمین مینماید، و آن دیگری میگوید من دعانویسی را میشناسم که شاید بتواند مشکلت را حل کند! دعانویس مبلغ یکمیلیون و دویست هزار تومان برای یک دعا طلب میکند، اولی با سختی 700 هزار تومان تهیه میکند، و دیگری 500 هزار تومان به او قرض میدهد تا بتواند یک دعا بگیرد! بعد از مدتی آن یکی میگوید من پولی ندادم و این یکی میگوید من پولی نگرفتم! و هیچکدام زیر بار نمیروند. درنهایت هر دو موقتاً اجازه شرکت در لژیون و کنگره را ندارند. آنهمه سختی، هزینه راه، تحمل سرما و گرما و... همه از بین رفت. مسلماً در این مدت سطح انرژیشان پایین میآید و حال خودشان خراب میشود. فعلاً هیچ بخششی صورت نگرفته است تا متنبه بشوند.
به همین دلیل است که در کنگره میگویند درباره مسائل خصوصی صحبت نکنید و نگذارید حریم و مسائل شخصیتان برای همدیگر فاش شود. حریم من چیست؟ شغل من، همسرم، مادرم، درآمدم، مسائل زناشویی و ... چه دلیلی دارد بخواهیم درباره زندگی شخصی خود با دیگران سخن بگوییم؟ با مطرح کردن این موضوعات، حرفوحدیثها زیاد میشود و مسائلی شروع میشود که مسلماً به خیر ختم نمیشود. شاید نیت من عمل سالم باشد، ولی پایان آن خیر نیست. چون عمل سالم این است که اصلاً وارد چنین بحثهای نشوم، و اگر در چنین شرایطی قرار گرفتم، خودم را کنار بکشم و بگویم طبق حرمتها چنین حرفهایی حائز نیست، و عذرخواهی کنم و بروم. اگر همان اول یک نه بگوییم، یک سال در کمال آرامش میآییم و میرویم و سفرمان را به پایان میرسانیم.
نشانه تخطی از حرمتها، اضطراب است. برعکس کسی که حریم خودش را حفظ کرده باشد، اگر از حالش بپرسید، میگوید عالی هستم، و چقدر در این سفر به من خوش میگذرد! چراکه سپر دفاعی و حریم خودش را حفظ کرده است.
من میتوانم با کمک قوانین کنگره و فرمانهای الهی، یک حصار محکم اطراف خودم بکشم، تا هیچکس نتواند مزاحمتی برایم ایجاد کند. من از روز اول این کار را انجام دادم؛ با یک دنیا ترس و اضطراب به کنگره آمده بودم، زیرا هیچکس از اعتیادم خبر نداشت و دائم نگران بودم. یادم هست همان روز اول که وارد گروه تازه واردین شدم، یک نفر از من پرسید؛ مصرف شما چه بود؟ با چه کسی مواد مصرف میکردی؟! من بهشدت ترسیدم، خانمهایی که در خانواده کسی از مصرف آنها اطلاع نداشته باشد، با ترس زیادی میآیند و رنج زیادی را متحمل میشوند. کاری که آن لحظه به ذهنم رسید، و امروز به خاطر آن قدرت و حضور ذهنم به خودم آفرین میگویم، این بود که گفتم؛ ببخشید، آقای مهندس گفتهاند جواب سؤالهای شخصی را ندهیم! و همان نه گفتن در اولین برخورد، باعث شد رعایت حرمتها در من نهادینه شود و ادامه راه را با آرامش حرکت کنم.
همانطور که بارها تکرار کردهایم، ما یک جسم هستیم و یک جان. و تمام اطلاعات و عملکردهای من در جان ذخیره میشود. اگر خوبی کنم یا بخششی انجام دهم، یا اگر بدی کنم، پول کسی را بخورم، حقالناس کنم، حسادت کنم و ... تمام صفات و مسائل شخصیتی من در جانم ذخیره میشود. این دانستهها خیلی به انسان کمک میکند، زیرا متوجه میشویم قدمهایی که در زندگی برمیداریم بیهوده نیست، جهان پس از مرگی هم وجود دارد، و مسیر زندگی خود را در جایی دیگر ادامه میدهیم.
اگر مرگی برایمان اتفاق بیفتد، پایان زندگی نیست. در کارتونها و فیلمها میبینیم که همیشه انسانها و دیگر موجودات به دنبال چشمه آب حیات و نوشدارو میگردند و در مورد آن صحبت میکنند. زیرا میدانند اگر از چشمه آب حیات بنوشند، به عمر جاویدان دست پیدا میکنند و همیشه جوان میمانند. سالها زندگی خود را وقف یافتن آن چشمه میکنند، حتی برخی عمرشان را پای این کار میگذارند و هزینههای گزافی پرداخت میکنند، تا شاید آن را بیابند. ولی ما در کنگره دریافتهایم که همه از آن نوشدارو و چشمهی آب حیات نوشیدهایم که به اینجا رسیدهایم و امروز هستیم.
این دانستهها باعث میشود که روی عملکردم بیشتر دقت کنم، مراقب رفتارم باشم، مال کسی را نخورم، دل کسی را نشکنم، غیبت نکنم، و به فکر جسمم، و به فکر روح و روانم باشم. سعی کنم نفسم را اصلاح کنم، از خواستههای منفی و نامعقول خود بکاهم، و به خواستههای معقولم جواب مثبت بدهم. داناییام را بالا ببرم، مثلث جهالت را بشناسم و روی اضلاع آن کار کنم، روی منیتم، روی شرک و کبرم کار کنم.
اگر توانستم اینها را اصلاح نمایم، آنگاه گفتههای آقای مهندس را درک میکنم؛ اینکه صور پنهان من از جنس نار است، یعنی مسموم و آلوده است، دوده و خرده چوب دارد، و باید سعی کنم بهتدریج و با تزکیه و پالایش، آن نار مسموم را به نور تبدیل نمایم. و درنهایت میرسم به اینکه صور آشکار و صور پنهانم باید برهم منطبق شوند، تا به آن آرامشی که میخواهم، دستیابم.
گردآوری و تایپ:مسافرگیتا-لژیون ایکس
ویرایش:مسافر خاطره
بازبینی و ارسال :همسفر فاطمه
- تعداد بازدید از این مطلب :
909