English Version
English

مهمان ناخوانده کوچک

مهمان ناخوانده کوچک

این روزها بحث ویروس کرونا، این مهمان ناخوانده کوچک داغ است، ولی من می‌خواهم از زاویه‌‌ای دیگر به آن نگاه کنم. چیزی که من در مورد این ویروس می‌بینیم این است که برای این ویروس انسان با انسان چندان فرقی نمی‌کند، برای خودش یک قانونی دارد او می‌گوید هرکسی که بهداشت را رعایت نکند من سراغش خواهم آمد. فرقی ندارد که فوق دکترا هستید یا زیر دیپلم، وزیر، وکیل یا کارمند جزء، پولت از پارو بالا می‌رود یا هشتت گرو نه است. برای او رنگ پوست و نژاد و ملیت هم مهم نیست، چشم رنگی و مو بور اروپایی هستی یا سیاه و آفریقایی. قانون او برای همه یکسان است.

عجیب این چند وقت یاد جمله‌ جناب آقای مهندس هستم که گفتند تمام انسان‌ها یکسان‌ هستند و فرق چندانی باهم ندارند مگر در آگاهی، پس چه خوب است که عینک خود بزرگ‌بینی خودمان را برداریم و این‌قدر آدم‌ها را ریز و کوچک نبینیم؛ چراکه برای نظام قانونمند هستی همه انسان‌ها یکسان‌ هستند و هر کس از قوانین الهی عدول کند و از صراط مستقیم خارج شود، سروکارش به نیروهای بازدارنده و منفی خواهد افتاد و آن‌قدر باید به در و دیوار این زندگی بخورد تا بالاخره سر جاده اصلی برگردد.

پس این ویروس به من یادآوری می‌کند که همه باهم در برابر پروردگار برابریم و نزدیک‌ترین انسان‌ها به خداوند کسانی هستند که از قوانین الهی بیشتر پیروی کردند. کسانی که نعمت بیشتری به آن‌ها داده‌شده است بیشتر از آن‌ها سؤال می‌شود، پس بهتر است این‌قدر حسرت داشته‌های دیگران را نخوریم. هرچند انسان با سعی و تلاش زنده است؛ ولی هدف از آفرینش انسان چیز دیگری است که متأسفانه من گاهی به‌عنوان یک انسان فراموش می‌کنم.

کرونا با همه‌ بدی‌هایش آمده به من یک‌چیزهایی را یادآوری کند، نعمت‌هایی که داشتم ولی اصلاً نمی‌دیدم، چقدر راحت بدون دلواپسی در خیابان‌ها قدم می‌زدم، چقدر بی‌دغدغه عزیزانم را در آغوش می‌گرفتم؛ ولی الآن همه از هم فاصله می‌گیریم، چقدر راحت فرصت محبت کردن به عزیزانم را از دست می‌دادم، گویی ا‌نگار همیشه برای محبت کردن فرصت دارم. یاد حرف جناب آقای مهندس می‌افتم که همیشه می‌گویند هدف زندگی کردن در زمان حال است و من همیشه خوشبختی را درگرو رسیدن می‌دیدم و مهم‌ترین گنج که زمان حال بود را از دست می‌دادم.

این روزها که از کنگره دوریم، می‌فهمیم چه نعمتی را ازدست‌داده‌ایم، یادم هست سال‌های قبل نزدیک عید که می‌شد کنگره خلوت می‌شد، شاید اگر این روزها را پیش‌بینی می‌کردیم آن روزها را به‌راحتی از دست نمی‌دادیم. این روزها دیگر دلم نمی‌آید بگویم خدایا من، بچه‌های من، خانواده من، سرزمین من و ... خدایا این روزها فقط می‌گویم همه‌ انسان‌ها، همه‌ دنیا، همه‌ بچه‌ها، همه‌ انسان‌ها مثل یک زنجیر به هم وصل هستند. یک ویروس کوچک آمد و تمام مرزهای میان انسان‌ها را برداشت.

این روزها این شعر سعدی بزرگ بدجوری خودنمایی می‌کند.

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند        که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار         دگر عضوها را نماند قرار

به امید آمدن روزهای خوب...

 

نویسنده: کمک راهنما خانم سمیه لژیون ششم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .