English Version
English

پیمان؛ نگاهی از جنس نور

پیمان؛ نگاهی از جنس نور
از من خواسته  شده که راجع به حس خودم هنگام دریافت شال خوشرنگ تازه‌واردین  مطالبی را بنویسم، به دیده منت می‌پذیرم و امیدوارم به زیبایی بیان کنم و آن حس زیبا را در قالب کلمات به خوانندگان عزیز انتقال دهم.
حسی که موقع دریافت شال داشتم شاید می‌توان گفت قابل توصیف نیست و با کلمات نمی‌شود بیانش کرد؛ اما یک حس غریبی بود. گویا قرار بود یک بار دیگر قالوا بلی بگویم و مسیری را انتخاب کنم که هم بسیار شیرین است و هم سخت. هم خوشحالی عجیبی داشتم و هم در دلم غوغایی بود.
آن روز از صبح که با زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم حس می‌کردم جسمم و رفتارم دست خودم نیست. آماده شدم و از منزل بیرون رفتم. در مسیر استرس زیادی داشتم که دیر نرسم؛ اما شکر خدا که به موقع رسیدم و برگه پیمان را امضاء کردم و به همراه دوستان منتظر حضور آقای مهندس بودیم که به همراه خانم آنی کماندار عزیز وارد سالن شدند. برایم خیلی جالب بود که هم آقای مهندس و هم خانم آنی هر دو شال سبز به گردن داشتند.
جلسه با استادی جناب مهندس شروع شد و آقای مهندس با آن صدای دلنشین صحبت کردند. به گفته جناب مهندس در مسیر خدمت باید قوانین کنگره را درنظر داشته باشیم و با حس و حال خوب، تازه‌واردین را راهنمایی کنیم و پیمانی که بسته‌ایم را فراموش نکنیم و همیشه عدالت، معرفت و عمل سالم را سرلوحه اعمالمان قرار دهیم.
هنگام خواندن پیمان پاهایم می‌لرزید؛ ولی شوق وصف ناپذیری داشتم. حس می‌کردم وقت جبران رسیده و به قول معروف دیگران کاشتند و ما خوردیم حالا ما می‌کاریم تا دیگران بخورند.
من با حال خراب وارد کنگره شدم و اکنون به آرامش و حال خوش رسیده‌ام و حالا وقت این رسیده است که این حال خوش را با عزیزانی که وارد کنگره می‌شوند قسمت کنم و بذر عشق و امید در دل آنها بکارم و بابت این خدمت از خدای مهربانم شاکرم که توفیق خدمت را به من عطا فرمودند.
جناب مهندس فرمودند: باید هنگام دریافت شال به چشمهای ایشان نگاه کنیم، وقتی در چشمهای ایشان نگاه کردم، عشق را دیدم، مهر و محبت پدرانه  را دیدم که با همه نگاه‌ها فرق داشت. گویی نگاهی از جنس نور بود.
در آن لحظه، زمان و مکان برایم ناشناخته شد و احساس کردم لحظه‌ای روحم به پرواز درآمد و تجربه شیرینی بود.
امیدوارم بتوانم در این جایگاه مقدس عاشقانه و خالصانه خدمت کنم و با خدمت، روح و جسمم را پاکسازی نمایم و در زمان خدمت، عزیزان دردکشیده زیادی را یاری و جذب کنگره نمایم و شاهد موفقیت و شادی آنها باشم.
معشوق به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
 
و در پایان آرزوی سلامتی و طول عمر برای جناب مهندس و خانواده محترمشان دارم و از خدای مهربان خواستارم که همه خدمتگذاران کنگره را در پناه خویش محفوظ بدارند. آمین
 
نگارنده ؛ همسفر زهرا لژیون دوازدهم 
تایپ مطلب ؛ همسفر فاطمه 
ویراستاری ؛ همسفر الهام 
ارسال: همسفر معصومه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .