در خدمت همسفر فاطمه کمک راهنمای لژیون ششم هستیم. همسفر فاطمه به مدت 4 سال و 4 ماه است که وارد کنگره شدهاند و آموزش خودشان را در نمایندگی کاسپین با کمک راهنمایی همسفر فرنگیس شروع کردند و تا کنون در جایگاههای دبیری، نگهبانی، دو دوره مرزبانی، کمک راهنمای تازه واردین خدمت کردهاند؛ اکنون نیز در جایگاه کمک راهنمایی خدمت میکنند و رشته ورزشیشان تنیس روی میز است. ایشان همسفر مسافر حسین هستند که با 18 سال سوءمصرف تریاک با کنگره 60 آشنا شدند و به مدت 12 ماه با روش dst و داروی Ot و به کمک راهنمایی دیدهبان مسافر محمدصادق سفر کردند و اکنون به مدت 5 سال و 4 ماه است که از بند مواد آزاد و رها هستند، در این گفتگو با ما همراه باشید
با توجه به جایگاههایی که خدمت کردهاید تأثیر این خدمتها در زندگی شما چه بوده است؟
هرکدام از این جایگاههای خدمتی آموزشهای مخصوص به خودش را برای من داشت. دبیری خوب گوش کردن و خوب نوشتن و نظم و ترتیب، نگهبانی نگاه دقیق و تیزبین داشتن و حفظ و اجرای حرمتها و قوانین، جایگاه مرزبانی، نظم، جدیت، قاطعیت توأم با مهر و عشق و محبت و اجرای دقیق قوانین کنگره و در جایگاه کمک راهنمایی تازه واردین آموزشهای زیادی را فراگرفتم و هر تازهواردی با کوله باری از تجربیات تلخ و گاه شیرین با ورودش به کنگره خود بهتنهایی برای من آموزش و تجربه خاص خودش را داشت و در حال حاضر در جایگاه کمک راهنمایی امیدوارم با تجربیاتی که طی سالهای گذشته کسب کردم بتوانم خدمتگزار شایستهای باشم.
به رهجوهایی که به شما مراجعه میکنند برای بهتر شدن سفرشان چه پیشنهادی برایشان دارید؟
پیشنهادی که من در وهلهی اول به ایشان میکنم این است که بجای تحمل کردن شرایط موجود، صبر پیشه کنند. میدانیم که تحمل کردن یعنی ناچاری حمل کردن شرایط سخت و دشوار موجود چون چارهی دیگری نداریم اما صبر کردن به تعریف کنگره یعنی طی کردن یک مسیر با در نظر گرفتن یک هدف خاص توأم با تلاش و کوشش برای رسیدن به آن هدف. مثل درمان اعتیاد طی یک پروسهی 11 ماهه. در وهلهی دوم به دلیل اینکه همسفران در دوران مصرفِ مسافرانشان ازلحاظ روحی و روانی دچار تخریبشدهاند، توصیهی من این است که برای اینکه به تعادل و حال خوش برسند، ابتدا باید به آموزشهایی که در کنگره داده میشود اشتیاق نشان داده و آنها را در زندگی خود کاربردی کنند و در وهلهی سوم فرمانبردار بودن از کمک راهنما و مرزبانان و اسیستانت محترم و احترام گذاشتن و منظم بودن را سرلوحه امور خود قرار بدهند.
این ماه برای شما پر از اتفاقهای خوب ازجمله گرفتن شال کمک راهنمایی و جشن آزادمردی برادرتان و همچنین ایجاد لژیون بوده است؛ برداشت شما از این اتفاقها چیست؟
بله خداوند را هزاران بار شکر که اتفاقات خوب و شیرینی طی این چند ماه اخیر برایم رقم خورد و انرژی مضاعف به من داد و همه این اتفاقات را به فال نیک میگیرم و آرزومندم که همهی همسفران این حال خوش را تجربه کنند.
مهمترین تغییری که بعد از آمدن به کنگره در خودتان احساس کردید چیست؟
به لطف خدا و آموزشهای کنگره بعد از ورودم به کنگره و تحت آموزش قرار گرفتن کمکم و بهتدریج تغییراتی که باید حاصل میشد، حاصل شد و مهمترین آن صبوری و سیئهی صبری که در من ایجاد شد...
برایمان از حس و حال لژیون و گرفتن شال کمک راهنمایی بگوئید؟
در حال حاضر که دارم با شما مصاحبه میکنم دومین جلسه لژیون را برگزار کردم. حس و حال خیلی شیرین و دلچسبی بود و قابل توصیف نیست. چون هم خودت تحت آموزشهای بیشتری قرار میگیری و هم رهجویانت از آموزشهایی که در اختیارشان قرار میدهی بهره میبرند، درواقع تبادل یک حسِ خوب در اینجا معنای واقعی خود را نشان میدهد. حسی که قابلتعریف نیست و فقط باید با تمام وجود آن را در خودت پیدا کنی.
با توجه به اینکه شما همسفر برادرتان هستید و برای یک خواهر دیدن اعتیاد برادر خیلی سخت است از شما میخواهم کمی از دوران اعتیاد برادرتان و حس و حال آن زمان برایمان بگوئید و اینکه بعد از درمان چه تغییراتی در برادرتان احساس میکنید؟
من در مشارکتم در جشن آزادمردی برادرم گفتم که حسین وقتی درمان را شروع کرد و به یک تعادل نسبی که رسید، تازه در آن زمان به ما گفت که 18 سال مصرف میکرده و این برای من غیرقابلباور بود چون من حتی برای یکبار هم سیگار در دستان حسین ندیده بودم چه برسد به مصرف مواد. به همین دلیل وقتی فهمیدم که برای درمان اقدام کرده خیلی خوشحال شدم و به خاطر تخریبهایی که ایجاد کرده بود خانواده باور نمیکردند ولی من ته دلم روشن بود و برای اینکه به برادران و خواهرم ثابت کنم که حسین تغییر کرده و در حال درمان خودش است، به تهران رفتم و در مراسم نمادین اهدای گل رهاییاش شرکت کردم. در آنجا از من خواست که بهعنوان همسفرش بالای سکو بروم و برای دلگرمیاش این کار را کردم ولی نه با واژهی همسفر آشنا بودم و نه میدانستم که کنگره چیست و چه در آن میگذرد! فقط وقتی دیدم حال حسین خوب شده باور کردم که کنگره هر چه که هست جای بدی نمیتواند باشد و از همان روز کنجکاو شدم که در مورد کنگره بیشتر بدانم و آغاز آشنایی من مطالعهی کتاب ادموند و هلیا و کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر بود.
مهمترین درسی که از جناب مهندس دژاکام گرفتهاید چیست؟
ایشان اسطورهای از معرفت، ایمان، عمل سالم و عدالت هستند. کتاب چهارده وادی عشق (خصوصاً وادی چهاردهم) در ایشان خلاصهشده است. تمامی این خصوصیات در وجود مبارکشان نهادینهشده و چه بیمنت و بزرگوارانه عشق را برایمان مشق میکنند. بزرگترین درسی که من از محضر مبارکشان آموختم بخشش و گذشت و صبر بیانتها و بیمنتی است که به اطرافیانشان داشتند و دارند. وجودشان همچون انوار خورشیدی است که بر آسمان کنگره میتابد و ما در پرتو درخشش ایشان همچون نهالهای کاشته شده به بار مینشینیم.
و جان کلام اینکه:
جناب آقای مهندس شما فرشتهی نگاهبان انسانهای گمکرده راهی هستید که در تاریکیهای زندگی خود دستوپا میزنند. تا بیکران هستی دوستتان دارم و آرزو میکنم که بتوانم جرعهای از جام زرینی که در دستان مبارک شماست بنوشم و قطرهی ناچیزی از اقیانوس بیانتهای معرفت شما گردم؛ و در آخر از کمک راهنمای خودم سرکار خانم فرنگیس افشار عزیزم به خاطر آموزشها و تعالیمی که به من دادند، سپاسگزارم و سر تعظیم در برابرشان فرود میآورم؛ از برادرم که عامل اصلی ورود من به کنگره شد، تشکر میکنم، از آقا موسی ایجنت نمایندگی و دیدهبان محترم سرکار خانم ناهید و اسیستانت محترم خانم مرضیه عزیز سپاسگزارم که به من اجازه دادند تا به مدت 4 سال خدمت کنم و آموزش بگیرم و از شما خانم زهرای عزیز و کلیهی اعضای سایت که زحمات زیادی را تقبل میفرمایید تا پیامرسان کنگره 60 باشید سپاسگزارم.
سپاس از خانم فاطمه به خاطر وقتیکه در اختیار ما قراردادند.
تایپ و تنظیم: همسفر زهرا
- تعداد بازدید از این مطلب :
289