98/9/24
بیل عزیز
از پیام شما در مورد بیست دومین سالگرد رهایی من به وجود آمدن هسته اولیه یا بنیان کنگره 60 بسیار خوشحال میشدم و برای من بسیار سورپرایز و غافلگیرکننده بود، باوجوداینکه هرسال این اتفاق رخ میدهد و پیام شما در لژیون پزشکان خوانده میشود، بازهم من پیشبینی این را نمیکردم و پیام شما توسط یکی از پزشکان به زبان آمریکایی و فارسی قرائت گردید. دستور جلسه هفته گذشتهام کنگره 60 بود که در تمامی جلسات در مورد تشکیل کنگره و طریقه شکلگیری آن بحث و گفتگو میشد تا اعضای جدید هم در مورد چگونگی این شکلگیری کنگره اطلاعات لازم را کسب کنید و البته دستور جلسه این هفته هم گلریزان است که یک جشن سراسری در کنگره برپا میشود برای جمعآوری پول از اعضاء و اما حال بهتر است آن را بهصورت خلاصهتر بیان کنیم و آن عبارت است از مجموعه مطالب و یا تعریفی که از روان کردیم خودش را خلقوخوی شخص بیان میکند، بنابراین میتوانیم روان بگوییم خلقوخوی شخص در ظاهر و در باطن و یا همان خودآگاهی.
حال میتوانیم این نتیجه را بگیریم که خلقوخوی و یا روان میتواند خوب باشد و یا بد، زشت باشد و یا زیبا،سالم باشد و یا مریض و درنهایت در تعادل باشد و یا عدم تعادل.
اکنون بحث ما به اینجا میرسد که روان را چه میسازد و چون تا زمانی که ما خالق روان را نشناسیم و یا اینکه روان چگونه به وجود میآید قادر به ترسیم آن نخواهیم بود.
برای این منظور نا گریز هستیم خیلی سریع روی انسان متمرکز شویم که از چه به وجود آمده است.
قدر مسلم انسان از دو قسمت کلی ساختهشده است.
الف: یکی جسم انسان که از خاک به وجود آمده است، چون عناصری که جسم انسان را میسازند، مثل کلسیم، فسفر، سدیم، پتاسیم، فسفر، آهن، روی و... همه و همه در خاک موجود هستند و اگر یکی از این عناصر سازنده جسم کموزیاد شوند، جسم گرفتار بیماری میگردد و این عمل روی خلقوخوی انسان اثر میگذارد و همینطور عناصر دیگری هستند که در ساختمان جسم بسیار مؤثر هستند و این عناصر در طبیعت یافت نمیشود، بلکه جسم ناگزیر است که خودش آنها را تولید کند، مثل نوروترانسمیترها، هورمونها،مدیتیاتورها،آنزیمها، میکروفازها؛ بنابراین اگر به هر دلیل در این مواد و یا در دستگاههای تولید این مواد اشکالی به وجود بیاید جسم دچار مشکل میشود و تأثیر این مشکلات روی جسم، میتواند مستقیماً روی خلقوخوی انسان اثر بگذارد. خصوصاً اشکال در قسمت مواد ضد درد بدن مثل انکفالینها و یا مواد شبه افیونی و یا مواد خوابآور طبیعی بدن که شامل نورترانسمیترهائی مثل، دینورفین، انکفالین، اندروفین، دوپامین، سروتونین، آدرنالین... میباشد و همینطور هورمونهای جنسی که میتواند بهشدت روی خلقوخوی انسانها اثر بگذارند و حتی انسان را تا مرز خودکشی سوق دهند.
بنابراین تا اینجا به این نتیجه میتوان به سهولت رسید که ساختمان جسم و یا فیزیولوژی و سازوکار آن و یا تعادل و عدم تعادل ساختارهای آن میتواند مستقیماً روی خلقوخوی انسان اثر بگذارد و در بعضی از موارد این اثر میتواند اثری بسیار شگرف و بزرگی باشد.
و اما بخواهم به مورد ژن و ژنتیک هم اشارهای بکنیم و آن این است که من معتقد هستم که خود ژن نمیتواند مستقیماً روی خلقوخوی اثر بگذارد، بلکه ژنهایی که بایستی دستور تولید مواد ایکس را بدهند [مواد ایکس به کلیه مواد شبه افیونی، نشاطآور و محرک و خوابآور و محرکها و هورمونهای جنسی مغز و یا در سایر قسمتهای جسم ساخته میشود، گفته میشود] آنها میتواند روی خلقوخوی و یا روان اثر بگذارند. برای مثال برای افرادی که بهصورت خانوادگی میل به خودکشی دارند یکی از موادx آنها در تعادل نمیباشد
ب: دوم: و اما قسمت دوم که به آن جان میگوییم که حوزه افکار، اندیشه و بهطورکلی جهانبینی فرد را تشکیل میدهد که این قسمت میتواند شامل، روح، نفس، عقل، ذهن... افکار، اندیشه و یا پندار شخص باشد.
در این قسمت برای ما مهم نیست که ما به روح یا نفس اعتقادداریم و یا نداریم، بلکه مهم آن است که یکچیزی وجود دارد که بر ساختمان این جسم فرمان میراند و جسم را در اختیار خودش دارد و در حقیقت مالک جسم است و ما به آن جان میگوییم.
بنابراین در این قسمت به سهولت برای ما روشن میشود که افکار و اندیشه شخص و حتی اعتقادات شخص که درمجموع دیدگاه و یا جهانبینی شخص را تشکیل میدهد، قطعاً اثر بسیار مؤثر و قابلتوجهی روی خلقوخوی فرد میگذارد.
البته افکار و اندیشه در امروز ثابت شده است که حتی روی جسم و یا فیزیولوژی انسان اثر بسیار خوب و یا بد را میتواند بگذارد جالب است که بدانیم امروز بیش از یکصد و پنجاه نوع بیماری وجود دارد که به آن بیماریهای سایکوسماتیک میگویند و انسان را تا سرحد مرگ رهنمود کنند،
مثال خیلی ساده آن این است که یک خبر نامناسب را به شخصی میدهند و آن شخص در اثر دریافت آن خبر نامناسب گرفتار سکته قلبی میشود و جان به جانآفرین تسلیم میکند.
حال میتوانیم بررسی کنیم که اعتقادات و یا جهانبینی شخص که فردی امیدوار باشد و یا ناامید، مثبت نگر باشد و یا منفی نگر، خداباور باشد و یا خدا نا باور، متعصب مذهبی باشد و یا نباشد، به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشته باشد و یا نداشته باشد، انسانها و هستی را دوست داشته باشد و یا نباشد، معتقد به کمک به انسانها باشد و یا نباشد و هزاران مسائل دیگر که درمجموع جهانبینی فرد را تشکیل میدهد، قطعاً میتوان روی روان و یا خلقوخوی انسان اثر بگذارد
بنابراین چیزی که روان را میسازد، جسم و یا فیزیولوژی انسان است بهاضافه جهانبینی انسان
روان یا خلقوخوی= جسم+جهانبینی
همان مثلث جسم، روان، جهانبینی
من معتقد هستم برای بازسازی روان هم بایستی جسم ترمیم گردد و هم جهانبینی.
من معتقد هستم برای بازسازی روان ما هرگز نمیتوانیم فقط از طریق ترسیم جسم به روانی متعادل برسیم
من معتقد هستم برای بازسازی روان ما هرگز نمیتوانیم فقط از طریق جهانبینی روان را به تعادل برسانیم
برای روشن شدن موضوع از یک مثال استفاده میکنم، زیرا روان یا خلقوخوی، نغمه و آهنگی است که هر انسانی مینوازد و مانند یک صورت میماند و ما هرگز نمیتوانیم صوتی را که بسیار ناموزون است را ترسیم و یا بازسازی کنیم مگر اینکه مبدع یا منبع صوت را درست کنیم
در نظر بگیرید فردی پشت پیانو نشسته و در حال نواختن است. اگر پیانو کوک نباشد و یا کلاویههای آن خوب کار نکند و خراب باشد، اگر بتهوون هم پشت یک پیانوی خراب بنشیند هرگز نخواهد توانست یک قطعه دلپذیر را به اجرا درآورد.
و یا اگر پیانو کاملاً کوک باشد و همه قسمتهای آن سالم باشد، یک نوازنده که قادر نیست خوب بنوازد، هرچند پیانو سالم باشد، در این مرحله هم این شخص با یک پیانو سالم هرگز نمیتواند یک قطعه قابلقبول را اجرا کند
و این در حالی است که پیانو حکم جسم انسان را دارد و نوازنده حکم جان انسان را دارد؛ و آهنگی که نواخت میشود مثل، خلقوخوی و یا روان انسان میباشد.
در اینجا مشخص میگردد که هیچکس قادر نیست آهنگ نواخته شده را ترسیم کند مگر به نوازنده و پیانو توجه کند
چون روان همانند یک صوت است و بایستی به جسم و جان باهم توجه کرد یا به صور آشکار و صور پنهان انسان توجه کرد.
بنابراین کلیه کسانی که میخواهند فقط با دارو روان را ترمیم کنند و یا کسانی که میخواهند فقط با جهانبینی روان را به درمان و تعادل برسانند، هرگز موفق نخواهند شد.
جسم سالم + جهانبینی= روان یا خلقوخوی سالم
دوست و برادر شما در زمین و آسمان
حسین
Dec 18,2019
Dear Bill,
I hope you are fine, I am well.
Your message on my 22th addiction redemption anniversary or better I say the 22th anniversary of Congress 60’s birth, made me so happy. Although, each year I am receiving a message from you and this message is being read at physician legion, yet I was surprised again.
Your message was read by a physician in both English and Persian.
Las week agenda was about foundation of Congress 60 so other members could learn about how Congress 60 came to be. This week’s agenda is (Golrizan) and in this week the donations from members will be gathered.
I enjoyed your answers about psyche, we are coming to a joint point together.
Our definition of psyche was:
The sum of our feeling and perceptions which manifests in our thinking, speaking and actions.
In other words:
Psyche is the summary of feelings and perceptions both in visible and invisible attributes of a human being which shows itself in thinking, speaking and actions of that person.
Let us make this definition even better by saying that summary of perceptions and feelings of the person which manifests in the mood (habitude) of a person.
Now we can come to this conclusion that mood (habitude) or psyche of a person could be good or evil, ugly or beautiful, healthy or sick, and last it can be in balance or out of balance.
Now we must focus on what makes or creates the psyche. If we are to repair it we must know its creator.
Therefore, let us focus on human being for a quick review.
A human being is consisted of two general sections:
A:
The body of a human being which is made of dust because all the elements of soil like calcium, phosphors, sodium, potassium, zinc and etc. exist in our body.
If one of these elements decreases or increases, it can result in sickness and therefore it can hurt our psyche. There are other vital elements within our body that doesn’t exist in nature and body must produce it. For instance: hormones, neurotransmitters, mediators, enzymes, macrophages, and etc.
If any systems of these elements production is out of balance, then the body will show variety of malfunctions and in turn psyche is hurt as well.
Specially any malfunction in analgesic system or opioid like production systems or neurotransmitters like Dynorphin, enkephalin, endorphin, dopamine, serotonin, adrenalin and etc. can greatly harm our body.
Sex hormones can affect our mood greatly and in some cases even suicide will occur.
So we know that functionality of our body can greatly affect our psyche and in turn our mood.
I posit that our genetics can’t affect our mood directly. Our genetics issues the order of X materials—X materials are the sum of opioid like materials, hormones and other neurotransmitters of the body which are being made within brain or other sections of our body.
For instance, if we can track suicide in a family from genetics point of view, I believe an X material is missing within them.
B:
Second section is called “Jan” which holds all the worldview of the person. “Jaan” is consisted of soul, ego, reason, mind status and etc. (Dear Sir, I wasn’t able to find a proper translation for “Jaan” and honestly I can’t grasp the true meaning of it myself. I believe a definition that Mr. Dezhakam is provided suits our needs for now).
It doesn’t matter if we believe in soul (ego) or not.
What matters is there is something which rules over the structure of our body. In fact, this “Thing” is the owner of body and I call it “Jaan”
Now we can posit that ideas, thinking or to put it in a better way the worldview of a person can greatly affect psyche or mood of that person.
It is proved that our thinking can even affect our body (more than 150 illnesses are rooted in thinking and are called as psychosomatic illnesses).
For instance: a bad news can result in a heart attack and death!
The worldview of a person therefore can greatly hurt or heal our psyche.
The worldview could be:
Is he optimistic or not? Is he positive or negative? He believes in God or not? Is he religious prejudicial or not? Does he believe in after life or not? Does he believe in God’s grace or not? Is he humane or not? Does he believe in helping and supporting others or not? And thousands other subjects which creates worldview.
We can come to this conclusion that what creates psyche or mood is:
Body + worldview = psyche or mood (habitude)
It is the triangle of addiction treatment which I believe in order to recreate psyche we must heal body and worldview simultaneously.
I posit we can’t heal psyche with healing body.
I posit we can’t heal psyche with healing worldview.
We need both together. Let me enlighten the subject with an instance:
Psyche is like a music which is being played. We can never tune the music itself! We must fix the source of the music.
Imagine someone is playing piano. If the piano is not tuned well, even Beethoven can’t play a beautiful music for us. Or if the piano is well tuned but it is being played by a person who is not familiar with playing it, again the music will be annoying.
Piano in this instance is the body and one who plays the piano is “Jaan” and the music which is being heard is mood or psyche or habitude.
I posit no one can fix the music without paying attention to the instrument and one who plays it.
Thus, all those who are trying to fix psyche with pills and medicines will never succeed.
Healthy psyche = healthy worldview + healthy body.
Friends and brothers on heaven and earth forever
Hossein
مترجم: احسان رنجبر
- تعداد بازدید از این مطلب :
1331