آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهیست. روزهایی که درمانده بودم و میخواستم با دکتر و قرص حال خودم و مسافرم را خوب کنم؛ اما همه آن روزها، یک نقطه روشنایی و سفیدی در دل تاریکیها و سیاهیهای زندگیم روشن بود و یک امیدی در دلم بود که روزی خداوند دستمان را خواهد گرفت و نجاتمان میدهد. با ورودم به کنگره، آن روز رسید؛ روزی که حال هر دو ما بسیار خراب بود و این حال بد را به بچههایمان انتقال میدادیم. مسافرم آمد و گفت: جایی است که اعتیاد را درمان میکند؛ اما باید همسفر داشته باشیم؛ اول گفتم: مگر فرقی میکند؟ همان حرفهای همیشگی؛ اما با خودم گفتم: من که همه مسیرها را رفتهام؛ این راه را هم برویم؛ شاید اتفاقی که منتظرش بودیم بیفتد.
روزی که آمدم به کنگره، لژیون هفدهم خدمتگزار بود؛ همه با پوشش سفید و راهنمای عزیزم خانم لیلا با لبخند زیبا و مهربانیاش، مرا جذب کنگره کرد. از آن روز بود که آرامش بر دلم سرازیر شد و ذرهذره بیشتر کمک نیروهای موافق و خداوند را احساس کردم و فهمیدم آن چالشها و آن سختیها فقط برای این بود که من اول بنده خوب و بعد همسفری قوی و مادری قوی باشم. وقتی وارد کنگره شدم، معجزات زیادی در زندگی ام رخ داد؛ یاد گرفتم مسافرم را درک کنم و چگونه یک همسفر باشم و حسم را نسبت به آدمها و اطرافیانم تغییر دهم.
همهچیز در درون و برون خود ماست. توقعم را از آدمها برداشتم و گفتم فقط خودم هستم که میتوانم در این مسیر به خودم و مسافرم کمک کنم. آرامش من و مسافرم، بچهها را هم آرام کرده بود. با آموزشهای جهانبینی یاد گرفتم دژ محکمی برای ذهن خودم درست کنم تا افکار منفی و هر چیز ضد ارزشی وارد آن نشود؛ چون ذرهای از شو شود خداوند در ما نهفته شده است و به هر چیزی فکر کنیم، برایمان اتفاق میافتد. توانستم با در مسیر بودن و ذره ذره کم کردن ضد ارزشها، دل به دل خداوند بسپارم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
ارسال: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
66