English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده_قناعت با خساست فرق می‌کند

گروه خانواده_قناعت با خساست فرق می‌کند

دومین جلسه از دوره سوم سری کارگاه های آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی ابهر با استادی راهنما همسفر سمیه، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری راهنما همسفر فریده با دستور جلسه «وادی پنجم و تاثیر آن روی من» روز یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

از ایجنت همسفر مریم و مرزبان همسفر شیدا سپاسگزارم که اجازه دادند امروز باشم، در جمع مهربان و صمیمی‌تان تا آموزش ببینم و خدمتگزار باشم. از روی ماه تک تکتان انرژی دارم می‌گیرم و خیلی خوشحال هستم که امروز اینجا هستم از دیدن راهنمای خودم خیلی خیلی خوشحال هستم، خیلی انرژی گرفتم از شما شهلای عزیز، هر چیزی که دارم مدیون زحمات شما هستم. هر چقدر بخواهم دعا کنم برایتان تا آخر عمرم، بازهم کم است. 

انشالله که همیشه باشید و سایه‌تان بالای سر بچه‌هایتان باشد و خیر وبرکت خدمت‌هایتان همیشه در زندگیتان باشد. از دیدن راهنماها هم خیلی خوشحالم و امیدوارم که امروز یک جلسه خیلی پر انرژی را کنار هم داشته باشیم. تبریک میگویم، تحویل شال همسفر فریده عزیز را، امیدوارم که نور خدمت‌هایشان در زندگی‌شان بتابد و بتوانند مثل خودشان، رهجوی خوب و منظم پرورش بدهند. 

دستور جلسه امروز راجع به وادی پنجم و تاثیر آن روی من است. وادی‌ها آموزش الفبای زندگی هستند. ما چهار وادی را پشت سر گذاشتیم که این چهار وادی همه‌شان در مورد تفکر بود. از اینجا به بعد کار ما مهم‌تر است. باید آن‌ها را روی خودمان عملیاتی بکنیم. انسان، اگر به صور ظاهرش نگاه بخواهیم بکنیم، یک چند کیلو گوشت و پوست و استخوان است، ولی اگر بخواهیم به صور پنهان انسان نگاه کنیم و توجه کنیم، یک شگفتی بسیار بزرگ و عجیبی است. 

جناب مهندس دراین وادی، به جهان‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم، اشاره کرده که جهان خاکی است که در همین جهانی که داریم زندگی می‌کنیم، جهان خواب است که زمانی که می‌خوابیم در این جهان زندگی می‌کنیم و جهان ذهنی که شاهکار خلقت، گفتنه‌اند همین جهان ذهنی است. انقدر قوی و مهم است که این افکار و اندیشه ما را می‌تواند به دو جهت سوق بدهد، انسان را می‌تواند به جهتی سوق بدهد که دست به خودکشی بزند یا انقدر انسان را امیدوار می‌کند، کسانی که در ته تاریکی‌ها و ناامیدی‌ها و شکست هستند، می‌آیند به یک انسان کاملاً نیرومند و قوی تبدیل می‌شوند. 

پس خیلی مهم است که ما در ذهنمان چه افکاری را داریم پرورش می‌دهیم. می‌گوید که اینکه ما چه در ذهنمان است، آن به کنار، اگر عملیاتیش نکنیم، اصلاً به نتیجه‌ای نمی‌رسیم. اگر من به عنوان یک همسفر در ذهنم این باشد که می‌خواهم برای مسافرم همسفر خوبی باشم، کمک حالش باشم، می‌خوام محبت کنم، دیگر عصبانی نشوم، خشمگین نشوم، ولی تا وقتی که عملیاتیش نکنم، به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسم، فقط ساختارهایی هستش که در ذهن من است. 

من می‌خواهم بیایم شروع کنم این ساختارها را عملیاتی کنم، چه‌کار باید بکنم؟ اولین کاری که می‌خواهم بکنم، این است که آن ترس و اضطراب و نگرانی که درون من است، به آرامش برسم. از حال درونی خودم باید شروع کنم و انجام بدهم و برای این کارم اول باید پندار نیک داشته باشم، گفتار نیک داشته باشم، بعد کردار نیک داشته باشم. تزکیه و پالایش روی خودم انجام بدهم، مثل جناب مهندس می‌گویند برای اینکه آب کثیف و آلوده را بخواهیم به یک آب تمیز تبدیل بکنیم، هیچ راهی نداریم، به جز تصفیه آن. 

الان آن انسانی که در ضد ارزش‌ها بوده، در ناامیدی بوده، در خشم بوده، در غم بوده، در اضطراب بوده، حالا بخواهد بیاید تبدیل بشود به یک انسانی که در آرامش باشد، به راحتی و به همین سرعت نمی‌شود. نیاز به تزکیه و پالایش دارد و تزکیه و پالایش هم بدون آموزش و بدون بالا بردن دانایی امکان‌پذیر نیست. خوشبختانه در کنگره۶۰ جناب مهندس ما را مشغول خودمان کرده، در ادامه وادی گفتند که تجسس نباید بکنیم، قضاوت نباید بکنیم. 

من داشتم فکر می‌کردم آدم اگر مشغول خودش نباشد، مشغول دیگران می‌شود. دیگر بعد پشت سرش می‌بینی که غیبت می‌آید، تهمت می‌آید و در ته ضد ارزش‌ها قرار داریم. ولی جناب مهندس ما را به خودمان مشغول کرده با سی دی نوشتن، مشکلات خودم که من چه ضد ارزشی‌هایی دارم و نیروهای خفته خودم می‌روم به سمت چیزهایی که خودم علاقه داشتم، به خاطر یه سری مسائل مشکلات زندگی از یک سری علایقم گذشتم.

 ولی در کنگره ۶۰ جناب مهندس من را دوباره بیدارم می‌کند و به آن جهت سوقم می‌دهد و هفت پله را جناب مهندس در این وادی مطرح کردند، تا انسان از آن بی‌تعادلی در بیاید. برای رسیدن به تعادل باید این هفت پله را بگذرانیم. 1) برگشت از ضد ارزش‌هاست، تا آن حدی که انسان به سطح ضد ارزش‌ها رفت، باید همان مقدار را دوباره برگردد. انگار تا زنجان رفته است، باید برگردد، یکی تا تبریز رفته است، باید برگردد و همین مسیری را که رفتیم از ضد ارزش‌ها باید برگردیم. 

حالا من به صورت خلاصه می‌گویم، انشالله که شما مشارکت کنید و من آموزش بگیرم. 2)خودداری است، یعنی کاری که می‌خواهید انجام بدهید، نمی‌دانید انجام دادنش به صلاحمان است، یا به صلاحمان نیست. با اینکه تحقیقاتم انجام دادید بازهم نمی‌دانیم نتیجه‌اش برایمان خوب است یا نه. بهتر است که آن کار را نکنیم. 3)قناعت است که گفتند مادر ما طبیعت است، همانجوری که یک درخت قناعت می‌کند، با یه ذره آب و کود و پهن بهترین میوه‌ها را می‌دهد به ما.

 حالا گیلاس می‌دهد گردو می‌دهد یا صیفی‌جات را داریم که هر کدام در مزه‌های خوب، ما هم باید از طبیعت یاد بگیریم. قناعت کردن با خساست کردن فرق می‌کند. یک زمانی است که انسان قناعت می‌کند، چیزی را اضافه می‌آید، آن را پس انداز می‌کند، ولی نه یک وقت‌هایی ما قناعت کردیم و خسیسی کردیم. ولی نتیجه‌اش چیزی هم انباشته نکردیم و مثال می‌زنند زندگی‌های قدیمم را با زندگی‌های امروز، می‌گویند که قدیم هفت هشت نفر جمعیت خانواده بودند.

 شش هفت تا بچه، پدر مادر یک ذره آب پیازو درست می‌کردند و آن را می‌خوردند و بچه‌های خیلی خوبی را تربیت می‌کردند و بچه‌های خیلی با ادبی تربیت می‌کردند. ولی امروزه متاسفانه این همه نعمت داریم، نصف غذا در سطل آشغال، نصف نان می‌رود در نون خشکی، انواع مختلف میوه‌ها داریم، ولی متاسفانه خیلی‌هایش می‌رود در سطل زباله و همه‌اش هم ناله می‌کنیم که کاش قدیم بود، الان هیچی نیست، قدیم خیلی خوب بود، الان ما چیزی نداریم. 

بچه‌های پررو، پرتوقع، به قول جناب مهندس تربیت کردیم که به درد هیچ چیزی نمی‌خورند. 4) صبر و گفتن که صبر یعنی تحمل بکنم، ولی سعی و تلاش و کوششم راهم کنارش داشته باشم. همانجوری که ما یک بذری را می‌کاریم، باید صبر کنیم که محصول بدهد. نمی‌شود که ولش کنیم، باید آب بدهیم، کود بدهیم، نور می‌خواهد، باید رسیدگی بشود تا محصول خوب را به دست بیاورد. من می‌آیم یک تلاشی می‌کنم و یک کاری را می‌خواهم انجام بدهم.

مثلاً میام در کنگره نه سی‌دی می‌نویسم، نه حرف های راهنمایم را گوش می‌دهم و نه حرف جناب مهندس را گوش می‌دهم. می‌روم به مسافرم یا همسفرم اذیت می‌کنم و می‌خواهم که به حال خوش برسم. نتیجه نمی‌دهد. من صبر می‌کنم این ۱۰ ماه ۱۱ماه تا مسافرم به نتیجه برسد. سی دی‌هایم را گوش می‌کنم، ورزشم را بروم، حالا هر چیزی که راهنما می‌گوید، انجام بدهم تا به نتیجه برسم. گاهی وقت ها ما چیزی را می‌خواهیم ولی در صور ظاهر برای ما خوب است. 

در صور پنهان خوب نیست. جناب مهندس می‌گویند: اگر چیزی را خیلی می‌خواهیم و خداوند به ما نمی‌دهد، حتماً صلاحی در آن هست، به صلاحمان نیست، نباید خیلی پافشاری کنیم. 5)تجسس که گفتم جناب مهندس می‌گویند که یک مثالی می‌زنند، خانه همسایه اوماجه به ما چه. گفتم که ما را به خودمون مشغول کردند، خدا خیرشون بدهد. 6)پس انداز کردن که گفتند برای همه انسان‌ها ضروری است و خیلی برکات و قدرت دارد، هر کسی این کار را انجام بدهد، به آن برکات و قدرتش پی می‌برد.

 ولی ما فکر می‌کنیم که فقط کسی که دارد، باید پس انداز کند. می‌گوییم خب ما چیزی اضافه نمیاریم که پس انداز کنیم. جناب مهندس می‌گویند که کسی که دارد، اصلاً به پس انداز نیازی ندارد؛ چون همیشه دارد. من که ندارم باید حتماً پس‌انداز کنم، اگر یک نانی هم دارم حتماً باید نصف نان را پس انداز کنم و نصف دیگرش را بخورم. 7) توکل رضا و تسلیم است. 

توکل یعنی همون وکیل کردن، تسلیم باشیم به هر چیزی که رضای خداست و به خدا توکل کنیم امیدوارم که من شما و همه عزیزان به آن جایگاه برسیم و بتوانم این وادی را روی خودم کاربردی کنم.

مرزبان خبری: همسفر شیدا
تایپیست: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون یکم)
عکاس: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر یلدا رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون یکم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابهر 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .