شعر رهایی
سفر دوم
به پایان آمد این نقطه و این خط همچنان باقیست
شدم از بند ابلیسی رها افسوس نفسم همچنان یاغیست
سفر بسیار باید تا که خامان پخته تر گردند
بدون این سفر این زندگی همچون پر زاغیست
کنم آغاز خطی را سفر چون دومش خوانند
جهانبینیست بستان و درونش همچنان باغیست
شراب ناب مینوشم میان این سفر هر دم
می و پیمانه من را (امین )از عشق چون ساقیست
شدم درمان به جسم و شاد و خرسندم از ایام
ولی آدم شدن بر این دل مجروح چون داغیست
ندارم خوف و ترسی من ز طوفان های ویرانگر
که این کنگره۶۰ روی سر من همچنان طاقیست
به طول قرنها درمان نبوده بهر معتادان
که این شق القمر را عشق کرد و کار الشاقیست
جهانبینی الهی باشد و درمان به درد ما
که این چهارده وادی نشان از عشق و عشاقیست
سفر اول نموده (نوزده) یک سیصد و سی روز
سفر بسیار لاکن این سفر یک سیر اخلاقیست
شعر مسافر علی لژیون ۱۹
ویراستار و بارگذاری مسافر امید
- تعداد بازدید از این مطلب :
121