جلسه سوم از دوره سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی ارم، با استادی راهنمای محترم مسافر رضا و نگهبانی مسافر هادی و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه: حرمت کنگره ۶۰، چرا رابطه کاری، مالی و خانوادگی، در کنگره ۶۰ ممنوع است؟ پنج شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، رضا هستم یک مسافر.
خداوند بزرگ را شاکرم که یک بار دیگر توفیق حضور در این جایگاه خدمتی نصیبم شد. از نگهبان و دبیر عزیز هم تشکر میکنم بابت اینکه این فرصت خدمت را در اختیار من قرار دادند.
واقعیت این است که همینجا که نشسته بودم و نگاه میکردم، متوجه شدم امروز تعدادی از مسافران از شعبه البرز به این جلسه آمدهاند. چون در کنگره ۶۰، همهجا خانه ماست و تعلق به شعبه خاصی معنا ندارد، دیدن این عزیزان برایم بسیار لذتبخش بود. با خودم گفتم: «چه خانواده بزرگی دارم من!» و این حس افتخار و شکرگزاری از داشتن چنین خانوادهای واقعاً وصفنشدنی است. ما همه اعضای یک خانواده هستیم، حول یک محور مشترک گرد آمدهایم و من از این بابت بینهایت سپاسگزارم. به همه عزیزان خوشآمد میگویم و وقت همگی بخیر.
در مورد دستور جلسه که "حرمت کنگره ۶۰" هست، صحبتهای زیادی در طول هفته انجام شده؛ اما من میخواهم از زاویه تجربه شخصی خودم صحبت کنم.
کنگره یک مکان مقدس و امن است. این واژهها فقط شعار نیستند، بلکه پشتشان مصادیق و قواعدی نهفته است که اگر رعایت شوند، امنیت و قداست این فضا حفظ میشود. در حرمت آمده که رعایت برخی موارد برای اعضا فرض و برای مسئولین واجب است. مثل:
دروغ نگفتن، استفاده نکردن از الفاظ ناشایست، صحبت نکردن بدون اجازه، پرداخت نکردن پول به کسی بدون هماهنگی و موارد دیگر.
چرا اینها مهم هستند؟ چون رعایت این اصول باعث شده این فضا، فضایی امن برای رشد و درمان ما باشد. من خودم قبل از ورود به کنگره عادت داشتم هر کاری را هر وقت که دلم میخواست انجام بدهم؛ هر طور که میخواستم صحبت میکردم، غذا میخوردم، لباس میپوشیدم و... نتیجهاش چه شد؟ نابسامانی، آشفتگی، آتش و رنج! چون هیچ قاعده و قانونی را در زندگیام رعایت نمیکردم.
اما وقتی وارد کنگره شدم، به من گفته شد اینجا مکانی است با قاعده؛ مقدس است و امنیت دارد، و باید قوانینی در آن رعایت شود. مثلاً به خاطر دارم یکی دو ماه اول ورودم، به یکی از راهنماها گفتم: «سلام عمو حسن». واقعاً بیشتر از این بلد نبودم، اما همانجا به من تذکر داده شد که راهنما جایگاه خاصی دارد و ادبیات کنگره هم قواعد خودش را دارد. فهمیدم که اگر با کسی صمیمیتی ندارم، نباید با الفاظ خودمانی خطابش کنم. اینجا همه چیز جایگاه دارد، حتی نوع پوشش.
مهندس میفرمایند پوشش نامناسب فقط مختص خانمها نیست، بلکه آقایان هم باید آراسته و موجه باشند. نمیشود با پیراهن باز و زنجیر گردن و تسبیح دست وارد کنگره شد. اینجا لباس باید نشانه احترام باشد؛ پوششی موقر، متناسب و استاندارد.
من با نابسامانی وارد این مکان شدم. اما کمکم آموزش دیدم. مشاور تازهواردین من را راهنمایی کرد، صندلی به من داده شد، جایگاه به من داده شد، مرزبانان و راهنماها به من خدمت کردند، بهترین داروی درمان اعتیاد در اختیارم قرار گرفت و از بهترین متخصصان دنیا آموزش دیدم. همه اینها فقط با رعایت همان اصول و حرمتها امکانپذیر شد.
میخواهم حرفم را با نکتهای که از صحبتهای دیدهبان محترم آقای زرکش یاد گرفتم، به پایان برسانم. ایشان گفتند ما همه یک "حکایت" هستیم، و حکایتهای ما حکایتهای حکمت هستند. من رضا، در گذشته جایگاههای مختلفم را از دست داده بودم؛ چه در نقش همسر، پدر یا عضوی از جامعه. اما امروز به لطف کنگره، دارم آن جایگاهها را دوباره به دست میآورم. دارم یاد میگیرم که چطور رفتار کنم، چطور با فرزندم برخورد داشته باشم. شاید هنوز اندر خم یک کوچهام، اما خوشحالم که در مسیرم و در حال یادگیری هستم.
امیدوارم حکایت من، حکایتی باشد که در مسیر درست حرکت کند؛ با رعایت همین حرمتهایی که هر بار در جلسات برای ما خوانده میشود و با تفکر و عمل به آنها، مشکلات من حل میشود و انرژی میگیرم. و از همین حل شدن مسائل است که رشد میکنم و ارتقا پیدا میکنم.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید، بسیار سپاسگزارم.
.jpg)
عکس: مرزبان خبری
تایپ ویرایش و بارگزاری: مسافر حسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
271