English Version
This Site Is Available In English

سفری از جنس نور، عشق و رهایی

سفری از جنس نور، عشق و رهایی

به ادامه تلاش باشید، تا توان جسمی و روحی شما به صیقل آراسته شود. از این‌که کار این دنیا چنین است و در آن سختی بسیار است ناراحت و غمگین نباشید، این‌ها یادآوری است که گذشته چگونه بودید. ما باید ادامه بدهیم تا آن ظلمت شب را با فکر وعقل به روز تبدیل کنیم، از پای نایستید و به این جنگ‌های این جهان قیمت بگذارید تا هر دفعه برنده‌تر شوید.


دل‌نوشته زهره همسفر حسین

آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است.

می‌خواهم دل‌نوشته‌ای از اعماق وجودم در خصوص سفر به کنگره برایتان بنویسم. امروز سه‌شنبه است و من لحظه‌شماری می‌کنم تا سفر عشق و دیدار با معشوق به سرانجام برسد. در ایستگاه راه‌آهن مشهد، به همراه مسافرم و تنها دخترم که در تمام این مسیر همراه من و پدرش بوده، منتظر استادانی هستیم که درس عشق‌ورزی را به ما می‌آموزند.

چند لحظه بعد، آن‌ها را نیز در آن سوی سالن انتظار راه‌آهن ملاقات می‌کنیم. با شنیدن صدای بلندگو که زمان حرکت قطار را اعلام می‌کند، به راه می‌افتیم و سوار می‌شویم. در طول سفر، آن‌قدر ذوق و شوق دارم و بلندبلند از ته دل می‌خندم که صدای ریل قطار، همچون نوای موسیقی، طنین خنده‌هایم را همراهی می‌کند.

شب را تا صبح، به شوق دیدار مردی از جنس نور، بیدار می‌مانم و اصلاً متوجه نمی‌شوم چگونه به مکتب‌خانه عشق و امید می‌رسیم. در آنجا، مردمانی از جنس طلا را می‌بینم که با لبخندهای صمیمی و نگاه‌های پرمهر، محبت را به یکدیگر آموزش می‌دهند؛ زن و مرد، با قومیت‌های مختلف ترک، لر، کرد، فارس و ...، همگی با زبانی مشترک با یکدیگر سخن می‌گویند؛ زبانی که زبان دل است، نه رنگ پوست، نه رنگ چشم، نه قد بلند یا کوتاه و نه چاقی و لاغری؛ هیچ‌کدام از این ویژگی‌ها، آن‌ها را از یکدیگر متمایز نمی‌کند.

همان‌طور که غرق تماشای آن‌ها بودم، صدای مرزبان مرا به خود آورد و ما را برای ورود به اتاق استاد محبت صدا زد. وارد اتاق که شدم، تنها آرزویم این بود که زمان متوقف شود تا بتوانم فقط به چهره‌اش نگاه کنم؛ چراکه واژه‌ها در برابر آن‌همه لطف و بخشش، قاصر بودند.

سرم را که برگرداندم، گل‌های سفید و قرمز بر روی میز قهوه‌ای‌رنگ، چشم‌نوازی می‌کردند؛ گل‌هایی که هرکدام نمادی از زنده شدن یک نفس، یک انسان و نویدبخش زندگی دوباره بودند.

نوبت ما هم رسید. گل رهایی را از دستان استاد عشق‌ورزی دریافت کردیم و آن لحظه، زیباترین لحظه عمرم بود؛ زیرا بهترین شاخه گل را از بهترین مخلوق خداوند گرفتم.

پس از گرفتن عکس که از اتاق بیرون آمدیم، اشک‌های مسافرم از سر شوق، همچون دانه‌های مروارید بر گونه‌هایش می‌غلتید. در باورش نمی‌گنجید که به‌راحتی از شر اهریمنی که سال‌ها وجودش را در بند و زنجیر کشیده بود، رها شده باشد.

در پایان، این بهترین سفر زندگی‌ام بود. هزاران بار خدای بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که کنگره‌۶۰ نه‌تنها اعتیاد به مواد مخدر را درمان می‌کند، بلکه افرادی را که درگیر دخانیاتی همچون سیگار، قلیان و ناس هستند، نیز با روش DST و استفاده از نیکوتین خوراکی در لژیون‌هایی با نام ویلیام وایت، به‌راحتی و بدون هیچ‌گونه مشکل و ناراحتی، درمان می‌کند.

ما اعضاء کنگره، تمام این نعمات را مدیون بزرگ‌مردی هستیم که هزاران نفر را از بند مواد مخدر و دخانیات رها کرده است. با آرزوی سلامتی و عاقبت‌به‌خیری برای آقای مهندس دژاکام، خانواده محترم ایشان و تمام خدمتگزاران کنگره‌۶۰. موفق و پایدار باشید.

نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زال‌پارس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .