هشتمین جلسه از دور پنجم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره 60؛ لژیون میبد به استادی دیده بان محترم تازه واردین جناب آقای اشکذری، نگهبانی مسافر امیرحسین و دبیری مسافر توفیق با دستور جلسه (عدالت، آیا همه افراد در کنگره با هم برابرند؟) پنجشنبه در 21 شهریور سال 98 ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
دستورجلساتی که بهصورت هفتگی مطرح میشوند نقطه تفکرند یعنی ما روی آن موضوع تفکر و تأمل میکنیم و خودمان یک سری مطالب به آن اضافه می کنیم. دستورجلسه سؤال است، سوالی که ما روی آن تفکر کنیم، دربارهاش بدانیم، مشارکت و صحبت نماییم. هر موضوعی با تفکر شروع میشود. تفکر یکحالتی را در انسان به وجود میآورد که خودآگاه را با ناخودآگاه ترکیب میکند حرکتی درونی از مجهول به معلوم. یعنی هرچقدر روی موضوع متمرکز شوم به قسمتهای عمیقتر ناخودآگاه وارد میشوم و مجهول را تبدیل به معلوم میکنم.
سعی کنید روی دستور جلسات متمرکز شوید در مورد هرکدام مقاله بنویسید نوشتن خیلی عالی است موقع نوشتن چیزهایی به ذهنتان میآید و مینویسید که وقتی بعداً آن نوشته را بخوانید خودتان هم متعجب میشوید که این مطالب از کجا آمده؟ من اینها را نمیدانستم. این مطالب در ناخودآگاه تو بوده است و با نوشتن به آنها دست پیداکردهای و خودت هم متوجه نبودهای. تمام مشکلات و مسائل ما به خاطر این است که از گنج درون خود غافل هستیم به همهچیز توجه داریم و مواظب همهکس هستیم بهغیراز خودمان.
فکر کنید عدالت چیست؟ آیا برابری هست؟ اصلاً چنین چیزی شدنی هست؟ کسانی که شعار برابری میدهند میخواهند افراد را استثمار کنند. بزرگترین هنر هستی این است که تکراری ندارد. اصلاً چنین چیزی امکان ندارد که دو انسان مثل هم و عین هم خلقشده باشند. ما منحصربهفرد هستیم یعنی فقط یک نمونه وجود دارد و برای یک موضوع و مسئله خاص اینجا هستیم. آمدهایم تا آن را انجام دهیم و برویم اما فراموش کردهایم. اگر حواسمان را به خودمان جلب کنیم آنوقت متوجه میشویم قضیه چیست؟ در کنگره هیچکدام از ما باهم برابر نیستیم در جامعه هم همین هست. ارزش واقعی خدمت است که هرکسی بهاندازهای ارزش دارد که میتواند به انسانها خدمت کند. کنگره افراد را بر اساس ارزش آنها میبیند مثل یک باغبان که وقتی باغش را نگاه میکند به درختهای میوه بیشتر رسیدگی میکند و در مقابل علفهای هرز و خارها را بیرون میریزد. اگر باغبان بخواهد به چشم برابری نگاه کند همه باغ را علفهای هرز میگیرد و دیگر میوهای نخواهد داشت. در کنگره هم هر کس خدمت بهتر و بیشتری انجام دهد محترمتر هست و جایگاه بالاتری دارد. عدالت این است که شخص با خدمتهایی که انجام میدهد جایگاهش را بالا بیاورد نه اینکه ما به او جایگاه بدهیم. به قول سقراط عدالت تقسیمبر 2 کردن نیست بلکه درست تقسیم کردن است.
حالا ما چرا توی کنگره اینقدر میگوییم خدمت؟ برای انجام هر کاری باید دلیل انجام آن را بدانیم تا بتوانیم آن را انجام دهیم. میگویند نیت نماز از خود نماز مهمتر است. من هم باید بدانم برای چه در کنگره خدمت میکنم. کسانی که در کنگره خدمت میکنند روزبهروز حالشان بهتر میشود و سرحالتر میشوند و این به دلیل انرژی عشق است که ما باید آن را در وجودمان خلق کنیم. آدمهای عاشق میمیرند اما پیر و فرتوت نمیشوند مرگ برای همه هست اما آدمهای عاشق میمیرند بدون اینکه پیر شوند. بیرون از کنگره به هر کس بگویند که خدمتگزاران کنگره از کجا تا کجا را برای خدمت و چند مرتبه در هفته میروند حتماً خواهند شنید که آنها دیوانه هستند درصورتیکه این عشق است که در وجود خدمتگزاران به وجود آمده و مزه آن را چشیدهاند که رهایش نمیکنند.
این بند عشق است و مزهای بهتر از آن وجود ندارد مصرفکنندگانی که در کنگره رهاشده و خدمت میکنند این مزه را و این بند را چشیدهاند. راه خودتان را پیدا کنید و شروع کنید برای میوه دادن نه درخت شدن. به استاد شدن فکر کنید، رهایی هم درونش هست. شخصی که دارویش را سروقت و بهاندازه مصرف میکند دیگر مصرفکننده نیست داروی خود را مصرف کنید و بیایید سر جلسه بهعنوان یک محقق، یک دانشجو، بهعنوان کسی که آموزش ببیند. همه حواسمان را بگذاریم روی قسمت آموزش و آن موقع قضیه خیلی متفاوت میشود. عشق را باید کاشت کمکم شروع کنید و بکارید این عشق به نهال و درخت تبدیل میشود و بعد میوه میدهد یکدانه میکارید هفتاد دانه میشود و کمکم تکثیر میشود تا به هزاران دانه تبدیل شود اما دانه اولی را باید بکارید. برای رسیدن به عشق باید خدمت کنید و فقط اینجا این فرصت به شما داده میشود تا آن را انجام دهید.در ادامه، جلسه برای دقایقی به پرسش و پاسخ گذاشته شد.
-
منبع:
میبد
- شنبه 23 شهريور 1398
- تعداد بازدید از این مطلب :
948