سلام بر مردی از تبار عشق، انسانی بزرگ که بزرگیاش از محاسن سفید و پاکی دل بزرگش پیداست، مردی که وجودش همه عشق، محبت و آرامش است. چه باید گفت و چه باید نوشت از این همه بزرگی و بزرگ منشی. نمیدانم شما را به چه اسمی روی زبان بیاورم. من شما را پدر خطاب میکنم؛ چون چیزی از عشق و محبت پدر به فرزندان کم ندارید. آری پدر، پدر عزیز شما سالها در ظلمت و تاریکی بودید و تاریکی و ظلمت را با پوست، گوشت و استخوان خود لمس کردید.
شما که برای تزکیه و پالایش روح و جسم خود سفری را در ماهی شروع کردید که همه مهمان سفره خدا بودیم. رمضان، آری ماه رمضانی که زیبا، باشکوه و پر برکت است، از برکت این ماه عزیز شما به فکر همنوعان خود افتادید و دست دیگر کسانی که همچون شما گرفتار تاریکی و ظلمت بودند را گرفتید. شما حرکت عظیم در تاریخ به ثبت رسانید که باعث روشن شدن دل تاریک شدگان شد.
در این مسیر ۱۴ یار و یاور در کنار بزرگ مرد تاریخ قرار گرفتند و به اذن خداوند به پایش ایستادند و با او پیمان بستند گفتند می رویم راهی که رفتید، انجام میدهیم آنچه انجام دادید، آموزش میدهیم آنچه را که به ما آموختید، یاریات میکنیم؛ همان گونه که یاریمان کردید. ستونهای محکم برگزیده استاد عشق لقب دیدبان گرفتند و ناظرین زمینهای حاصلخیزی شدند که روزی ویرانه و خشک و بی حاصل بودند. اینان بذر زندگی را در این زمینها کاشتند و باعث رویش دوباره شکوفه شدن و به ما آموختند پایان هر نقطه، سرآغاز دیگریست. هر غروب خورشید، طلوعی دوباره دارد.
اینان همان سندهای بدون نقص مکتب عشق هستند. کسانی که پس از عبور از شب سرد و تاریک به روشنی صبح رسیدند، کسانی که بعد از خواب و سردی زمستان، بیداری و گرمای بهار را چشیدند و با عبور کردن از گذرگاههای سخت و با استقامت و صبر به بلندای قله رسیدن و فتح قله را از آن خود کردند. اینان همان چشمه جوشان ورود خروشانی هستند که به آرامی به دریای بیکران پیوستند. آری دیدهبانان، صبر را به مفهوم واقعی توشه راهشان کردن و چه خوب می دانند در پرتوی سختیهاست که انسان آزموده می شود و چه خوب از این آزمون سربلند شدند. این رسیدن و سربلندی گوارای وجودتان باد.
شما خود میدانید رنگین کمان بعد از طوفان، باد و باران، آسمان را نقاشی میکند و شما چه زیبا این آسمان را نقاشی کردید و همه را به نور امید، نوید دادید. ای حافظان حریم حرمتها، شال سفید بر گردنتان نشانه پاکی و روشنی قلبتان است؛ شما کسی هستید که ذرات ریز شادی را در هوا به دست میآورید و جهان سبز و ساده خود را دوست دارید. گذشت در قلب و افکارتان شبیه باران مدام در حال باریدن است برای سیراب کردنی؛ چون من تشنه. خدمت، چه زیبا روحتان را صیقل داد و صور آشکار و پنهانتان تجلی وادی چهاردهم شد( عشق محبت)؛ عشقی که خستگی برایش معنای ندارد، عشق به همنوع خود.
ظرف شما پر شده است؛ چون از خود گذشتهاید وبا محبت خود که از عصاره جانتان گرفته شده بخشیدهاید آنچه را که دریافت کردهاید.محبت شما زنجیرههایی کنگره را روز به روز محکم تر خواهد کرد و میوه بیشتری خواهد داد. چون شما محبت را از استاد عشق، مهندس حسین دژاکام آموخته اید. من به عنوان یک همسفر خوشحالم که در مکتبی آموزش میگیرم که شاگردانی؛ چون شما دارد امیدوارم بتوانم ادامه دار راه شما عزیزان باشم.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی زاگرس
- تعداد بازدید از این مطلب :
114