وادی سیزدهم: پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
هر وقت انسان به دیدگاهی برسد که دیگر همهچیز را میداند و نیاز به آموزش ندارد به این معنی است که وادی سیزدهم را درک نکرده است، مثال میمونی که به خاطر برداشتن موز دستش به تله گیر میکند و اگر مشت خود را باز کند از تله آزاد میشود.
برای بعضیها مهم است که هر کاری میکنند مورد تحسین واقع شوند یا برخی دوست ندارند کسی روی حرفشان حرفی بزند، یا کسی نمیتواند از پول بگذرد و به خانوادهاش برسد. این قبیل کارها نیز مانند کار همان میمونی است که در تله گیر افتاده و حاضر نیست موز را رها کند و به آزادی برسد. این نشان تکبعدی بودن است. انسان باید مثلث عشق، عقل و ایمان باشد تا وارد بعد دوم شود. اگر عشق باشد و عقل نباشد و یا عقل باشد و عشق نباشد، نمیتوان دوبعدی اندیشید و نتیجه مطلوب حاصل نمیشود.
من معتقدم اگر انسان تکبعدی باشد نمیتواند به درک و شناخت برسد؛ اما در کنگره 60 خط خمر نیز وجود دارد. قبلاً خط خمر ما درستکار نمیکرد و با سفر درست، خط خمر نیز درست شد و وارد سفر دوم شدیم و با خدمت کردن بهتر میشود و مثلث عشق، عقل و ایمان به مرحلهای میرسد که انسان به دانایی مؤثر نزدیک میشود.
در وادی سیزدهم به موضوعات مهم اشاره میشود که جزء قانون کائنات و هستی است. چون جهان آفرینش مانند اعداد هستند و پایانی وجود ندارد و قانون حیات انسان هم مانند اعداد است. چون هستی چیزی را که دارد، آن نیست که میبینیم و لمس میکنیم، آن چیزی را که خداوند خلق کرد، هستی و نیستی است و مانند چراغی است که وقتی روشن میشود هست و وقتی خاموش میشود نیست.
در وادی سیزدهم باید به معرفت، عدالت و عمل سالم برسید تا بتوانید درک کنید. تمام اطلاعات و آگاهیها در تکتک موجودات هست، چه خوب چه بد و چیزهای مخرب و سازنده حفظ و نگهداری میشود؛ یعنی اگر درجایی بمیرد در جای دیگر سر خواهد درآورد با همان خصوصیات؛ بنابراین هرگاه فرمانهای قدرت مطلق انجام نشود، مشقها نادرست نوشتهشده و ناتمام میمانند.
البته بعضیها آن چیزی را که میدانند آگاهی حساب میکنند و پردهای بر آگاهیها میکشند و بر مبنای سیاهی قضاوت و بررسی میکنند و این کار اشتباه است. ما میتوانیم بر مبنای تاریکی کلی مطلب بنویسیم و درک کنیم، اما چیزی که مهم است در تاریکی هر چه بنویسیم نتیجهای ندارد.
باید بدانیم هر صندوقی کلیدی دارد و هر موضوعی راهحلی و باید آن را کشف کرد. وقتی راه را پیدا کنیم به کشف آن میرسیم؛ بنابراین علم، کاوشی کامل در عمل است تا دانشها را پیدا کنیم.
افرادی که هنوز در جهل و نادانی هستند، در وادی اشارهشده مانند کسانی هستند که میخواهند از پشم سیاه، قالی سفید ببافند و خاصیت مواد گنداب زده خودشان را نشان میدهند. اینها کسانی هستند که خط خمرشان کار نمیکند و درونشان تبدیل به شوره زاری شده که بهجز گیاهان خشک و زهرآلود چیزی یافت نمیشود و نمیدانند که بهشت و جهنم جاری است.
و اما انسانهایی که خط خمر عشق، عقل و ایمانشان کار میکند، میگویند اگر داشته باشیم چه میشود و اگر نداشته باشند دچار بدبختی و مشکلات میشوند و این انسانها همهچیز را برای خودشان نمیخواهند. همیشه درحرکت هستند و به چشمههای جوشان تبدیل میشوند و درنهایت به اقیانوس میرسند که به آبهای زلال تشبیه شدهاند و از عقل خود پیروی میکنند.
ایمان تجلی نور خدا در سیمای انسان، در قلب انسان و احساس است. به مفهوم اعتقاد داشتن به انسانیت، به قانون نظام کل هستی، میدانند که زندگی ارزشمند است، میدانند ایمان امنیت را برای انسان به ارمغان میآورد و انسان به صلح و آرامش میرسد. ایمان یاریرساندن به سایر انسانهای دردمند است که نسبت به انسانها بیتفاوت نباشیم و این ایمان است که رابطه برقرار میکند و پیوند محبت و عشق را محکمتر میکند و نور وسیعی را تجلی مینماید، نور علم، دانش و معرفت.
خمرِ چشمههای جوشان، باارزش برای حیات انسان وزندگی تداوم دار در این حیات و حیاتهای دیگر است؛ اما اگر آلوده به ضد ارزشها بشود، آنوقت چه خواهد شد؟ و میدانیم که ریشه در جهل و نادانی دارد؛ اما پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و صفت گذشته در انسان جاری نیست و قابلتغییر است؛ یعنی رسیدن به دانایی مؤثر به تشخیص عمل درست و سالم. چیزی که انسان را به نابودی میکشاند خرافات و جهل است و این را باید مسئله اصلی در نظر گرفت و دامنه وسیعی دارد که ریشه آن جهل است و انسان را به نابودی میکشاند یا دیوانه میشوند یا در بیمارستانها زندگی میکنند و یا از بین میروند و همه به دلیل دانشهای کشف نشده بشر است.
نویسنده: همسفر صدیقه آتشبار
نگارنده: همسفر ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
1888