دومین جلسه از دوره هجدهم سری کارگاههای آموزشی جهانبینی کنگره 60، نمایندگی ارتش در روز شنبه 19 مرداد ماه 1398 با دستور جلسه کار، تحصیل، قدرت با دبیری مسافر احمد رضا و نگهبانی مسافر داوود و استادی مسافر ایمان راس ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را سپاس که یکبار دیگر به من فرصت داد تا در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم. در رابطه با دستور جلسه این هفته (کار، تحصیل، قدرت) باید بگویم: من ایمان قبل از ورودم به کنگره یک بیمار بودم و قبل از اینکه یک مصرفکننده بشوم یک سری تواناییهایی داشتم که ذرهذره به خاطر مصرف مواد مخدر این تواناییها از بین رفت ...
به این خاطر جسم و روح من از حالت عادی خارجشده بود و کارهای روزانه خود را نمیتوانستم انجام بدهم، مثل یک مسواک زدن و حتی باور کنید، گاهی اینکه بلند شوم و یک لیوان آب بخورم کار بسیار سختی بود. همه این مشکلات به دلیل استفاده از مواد مخدر به وجود آمده بود. بخش دوم ماجرا، بعدازآن همه سختی، ورود به کنگره ۶۰ بود. من باوجودآن همه ناتوانی وارد کنگره ۶۰ شدم و در این مکان بود که مرا پذیرفتند و من باید آرامآرام توانمند میشدم. این توانمندی شکل نمیگیرد، حتی انجام کارهای کوچک، تا زمانی که من به یک تعادل جسمی و روانی برسم؛ که این را با سفر کردن در کنگره ۶۰ به دست میآورم و من هم خوشبختانه به آن دستیافتم.
به نظر من در کنگره ۶۰ این اتفاق کار و تحصیل، هرلحظه در حال رخ دادن است و من تحت آموزش قرار میگیرم. من در مدتی که در کنگره حضور دارم یاد گرفتهام چگونه زندگی کنم و ذرهذره با خدمتهایی که در کنگره انجام دادم، مثل طی زدن و چای ریختن که بهنوعی همان کار کردن بود این چگونگی را بهتر فراگرفتم. حالا وقتی ایمان امروز را باایمان ده سال پیش مقایسه میکنم، میبینم بسیار قدرتمندتر شدهام و این قدرت را از حضورم در کنگره ۶۰ و آموزشهایی که دیدهام و همینطور خدمتهایی که خداوند اجازه انجام آنها را داد، دریافت کردهام. اکنون به این باید فکر کرد که من این قدرت را برای چه میخواهم؟ قبلاً قدرت را میخواستم تا بتوانم به دیگران زور بگویم، اما امروز قدرت را میخواهم تا کسی نتواند به من زور بگوید و بتوانم حقم را بگیرم و مهمتر از همه اینکه قدرت داشته باشم تا در کنگره ۶۰ حضور پیدا کنم.
سخنان استاد در مورد مسافر:
این جلسه دو بخش است، یک بخش به دستور جلسه اختصاص داشت و بخش دیگر به تولد یک سال رهایی پوریای عزیز. پوریا با تخریب بسیار زیاد وارد کنگره و لژیون ششم شد بهطوریکه تخریب بسیار زیاد او کاملاً در صورت و جسمش، مشهود بود. من میدانستم که کار سختی در پیش دارم بخصوص اینکه سن پوریا کم بود و آنتی ایکس او کمیکال بود که زیاد شناختهشده نبود؛ این خود سختی کار را دوچندان میکرد اما من در کنگره آموخته بودم که هیچگاه قضاوت نکنم و از طرفی به متد (دی اس تی) ایمان کامل داشتم که اگر کسی خواست درمان را داشته باشد فارغ از نوع مواد مصرفیاش، به درمان خواهد رسید.
این کار بزرگ در توان پوریا بهتنهایی نبود و این خانواده او بودند که همگی همسفر او شدند تا به پوریا یاری برسانند، درست همانطور که ما در آموزشهای کنگره میآموزیم که نیروهای خود را در یکجهت باهم همراه و متمرکز کنیم و هدفی واحد را دنبال کنیم، این دقیقاً کاری بود که پوریا و همسفرانش انجام دادند تا به نتیجه رسیدند. پوریا جزو کسانی بود که من منتظر آمدنش به جلسه بودم و دیدنش برای من بسیار لذتبخش بود زیرا بسیار فرمانبردار و پرمهر و محبت بود و همین باعث این شده تا بعد از یک سال رهایی در این جایگاه قرار بگیرد. من برای پوریا آرزوی موفقیت در سفر دوم و زندگیاش را دارم و این روز زیبا را به جناب مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و به همسفرانش و به همه اعضای کنگره ۶۰ تبریک میگویم.
اعلام سفر مسافر:
پوریا هستم یک مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی: کمیکال و قرص، ده ماه و بیست روز به روش (دی اس تی) و داروی درمان (اوتی) و به راهنمایی استادم آقای ایمان سفر کردم، ورزش در کنگره والیبال، رهایی: یک سا و دو ماه.
آرزوی مسافر:
من امیدوارم تمام سفر اولیها موفق به تجربه این جایگاه شوند.
خاصه سخنان مسافر:
خداوند را شکر میکنم که در این جایگاه قرار دارم، هیچوقت تصورش هم نمیکردم که روزی برسد که من مواد مصرف نکنم، این حس قابلگفتن نیست و تنها راه درکش تجربه کردن آن است؛ درست مانند بوی گل که قابل وصف نیست. در اینجا از جناب مهندس و خانواده محترم ایشان سپاسگزارم و همینطور از آقای سعید نمکی ایجنت نمایندگی ارتش و دیدبان کنگره ۶۰ بسیار ممنونم، از خانواده خودم که من را یاری کردند تا به این جایگاه برسم تشکر میکنم و از همه شما عزیزان سپاسگزار هستم اما بزرگترین تشکرم، از آقای ایمان، راهنما و استادم است که صبورانه من را تحمل کردند و به من راه روشنایی را نشان دادند.
خلاصه سخنان همسفر مسافر:
در ابتدا از جناب مهندس و خانواده محترمشان و راهنمای پوریا، آقا ایمان و همینطور راهنمای خودم آقای محمد و راهنمای همسرم خانم عَلَویه و راهنمای دخترم، خانم فریبا و خانواده کنگره ۶۰ بسیار تشکر میکنم. زمانی که ما وارد کنگره ۶۰ شدیم، تقریباً یک خانواده آشفته و بههمریخته بودیم و در خانه ما هیچچیز در جای خود نبود و از هیچگونه تعادلی برخوردار نبودیم اما زمانی که به لطف خداوند، تمام خانواده عضو کنگره ۶۰ شدیم، با آموزشهای کنگره توانستیم رنگ بوی دیگری به خانواده بدهیم و خانواده را به مکانی امن و شاد تبدیل کنیم. پوریا در ۱۳ سالگی مصرفکننده شد و در ۱۸ سالگی به کنگره آمد؛ به خاطر دارم که اکثراً از درمان پوریا ناامید بودند و برحسب تجربه تصور میکردند چون پوریا کم سن و سال است در کنگره ۶۰ نخواهد ماند اما پوریا ماند و با مردانگی و جسارت، به رهایی رسید و امروز در این جایگاه قرار دارد، در اینجا باید از آقا ایمان تشکر ویژهای بکنم و تصور نمیکنم هیچگاه بتوانم کارها و کمک ایشان را به خانواده ما، جبران کنم؛ ایشان با صبوری ما را راهنمایی میکرد و همیشه راهنمای ما در مشکلات بود. یکی از کسانی که همیشه در کنار پوریا بوده و کمک شایانی به او کرده، خواهرش است.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
من هم بهنوبه خود این روز زیبا را به جناب مهندس و خانواده محترمشان و ایجنت و اسیسانت محترم نمایندگی ارتش و آقا ایمان راهنمای پوریا که برای این رهایی سختی بسیار زیادی را متحمل شدند تبریک میگویم، به پوریای عزیز که بسیار تلاش کرد و با خواست قوی به این جایگاه رسید تبریک و خدا قوت میگویم؛ و از خانواده پوریا خصوصاً مادر گرامیشان که عاشقانه همراه و همسفر پوریا شدند و او را در این مسیر همراهی کردند، تبریک میگویم. مادر پوریا زمانی که وارد لژیون شد حال بسیار خراب، چشمانی پر از اشک و دلی پر از درد داشت اما به لطف خداوند امید و ایمانشان به کنگره بیشتر شد و خیلی زود آموزش گرفتن را شروع کرد؛ بسیار خوب سیدیها را گوش کرد و بسیار خوب نوشت و برای حال خوش خود و خانوادهشان بسیار تلاش کرد و همینطور ایشان خدمتگزار کنگره هستند و در حال حاضر عضو لژیون مالی نمایندگی ارتش هستند. من امیدوارم که به لطف خدا ایشان در آزمون کمک راهنمایی قبولشده و موفق به دریافت شال کمک راهنمایی شوند.
خلاصه سخنان همسفر مسافر:
من این روز را به جناب مهندس و خانواده محترمشان، آقای سعید نمکی دیدبان محترم کنگره ۶۰ از آقای ایمان برای زحمات فراوانی که برای پوریا کشیدند و پوریا را با آغوش باز پذیرا بودند و خانواده ما را از ظلمتی که در آن بود بیرون کردند و شادی را دوباره به خانواده برگرداندند، بسیار سپاسگزار هستم. از راهنمای خودم خانم علویه بسیار ممنون و سپاسگزارم که حال بد من را تحمل کردند و راه درست زندگی را به من نشان دادند از خانم فریبا تشکر میکنم که آیدا (خواهر مسافر) را طوری راهنمایی کردند تا بتواند با برادرش کنار بیاید و همراه او شود و در آخر از پوریا تشکر میکنم که با زحمات زیادی که کشید، امروز باعث افتخار خانواده است.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
بسیار خوشحالم که در اینجا و در این روز زیبا حضور دارم. این روز زیبا را به جناب مهندس و خانواده ایشان و به پوریای عزیز تبریک می گم و از او ممنونم که باعث آشنایی این خانواده محترم و خوب با کنگره ۶۰ شد اما کمی از آیدا بگویم زمانی که آیدا وارد لژیون من شد قالبی بسیار شکننده داشت تا این حد که با هر لرزشی میشکست اما آموزش پذیری را شروع کرد و همینطور مشغول خدمت در سایت نمایندگی و در جایگاه دبیری، شد و امروز قالب بسیار محکم و از جنس بسیار مستحکم برای خودساخته که با هیچچیز نمیشکند و آسیب نمیبیند.
خلاصه سخنان همسفر مسافر:
بسیار خوشحالم که این جایگاه را تجربه میکنم. از جناب مهندس دژاکام سپاسگزارم و این روز را به ایشان تبریک میگویم؛ نمیدانم اگر جناب مهندس نبودند و یا کنگره را بنیان نمیگذاشتند، ما امروز در چه حال و احوالی بودیم؟ از ایجنت نمایندگی، آقای نمکی بسیار ممنونم و همینطور از راهنمای مادرم بسیار تشکر میکنم، از آقا ایمان که باعث آمدن من به کنگره شدند و خانم فریبا که دلیل ماندن من در کنگره هستند. ایشان آیدای قبل را شکستند و آیدای جدید و قوی را ساختند، من نمیدانم که چگونه باید قدردان زحمات ایشان باشم. از پوریا ممنونم که توانست به رهایی برسد و از این گذرگاه سخت عبور کند و امروز من میتوانم به او، بهعنوان یک برادر، تکیه کنم.
نگارنده:مسافر روزبه و مسافر حمید
عکاس: مسافر روزبه
تهیه و تنظیم: مسافر روزبه
منبع:کنگره60؛نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
1004