English Version
This Site Is Available In English

بخشش در وادی دوم معنا پیدا می‌کند

بخشش در وادی دوم معنا پیدا می‌کند

سومین جلسه از دوره چهل و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی حر به استادی دیده‌بان محترم آقای علیرضا زرکش، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه « وادی دوم و تاثیر آن روی من »در روز شنبه ششم اردیبهشت ماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار کرد

سخنان استاد :

سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر، نگهبان محترم خلاصه سخنان جناب مهندس را درباره موضوع دستور جلسه، وادی دوم خواندند که هر حال و روزی که هر کدام از ما داریم اصلی ترین و موثرترین کسی که این حال و روز را برایمان رقم زده است، خودمان هستیم، اگر تنها هستیم اگر در قهر هستیم اگر گمراه هستیم، مسئول اصلی آن خودمان هستیم و می‌توانیم شرایط را تغییر دهیم وادی ها دو صورت دارند یکی صور آشکار و دیگری صور پنهان و یک جایی از این وادی ها در سفر اول و جای دیگری در سفر دوم به کار ما می‌آید

ولی آن چیزی که مهم است حضور وادی چهاردهم است برای یک سفر اولی در وادی دوم بخشش یک معنا دارد و برای یک سفر دومی در وادی دوم بخشش یک معنا دارد ولی مدل آن متفاوت است یک سفر اولی باید جایگاه خودش را مشخص کند و به ابعاد وجود هستی توجه کند که یک درخت طی سال ها به صورت تدریجی در طول زمان تغییر کرده است و اگر من بخواهم در لحظه سفر اولی بشوم غیر ممکن خواهد بود چون زمان را در نظر نمی‌گیریم دچار مشکل می‌شوم

اگر جناب مهندس امروز حاصل جمع این اتفاق است، زمان برده است و ما باید در نظر بگیریم و یک سفر اولی تمام تلاش خودش را باید کند تا مواد خودش را ببخشد و یک سفر دومی باید بتواند فکر خودش را تبدیل به افکار کند و ما اگر بتوانیم فکر خودمان را ببینیم آن وقت قضیه کاملا متفاوت خواهد شد انسان‌هایی که احساس بیهودگی می‌کنند خودشان را مثل یک برگی در بیرون رها می‌کنند و هر ماشینی که رد می‌شود و هر جریان آب و بادی که رد می‌شود و هر تفکری که در کنار آن انسان و برگ است، آن را با خود می‌برد چون شخص احساس بیهودگی و بی‌ارزشی می‌کند و ناچار است بازیچه تفکر دیگران باشد کسانی که از زیر دانایی یا از روی جهل ساختار درست می‌کنند

اگر امروز ما درون کنگره هستیم از تفکری که بر اساس دانایی موثر جناب مهندس به وجود آمده است درحال رشد هستیم، یک سفر اولی که در حال سفر است باید ببیند که کسی که درست سفر نمی‌کند چه اتفاقی برایش می‌افتد قطعا تمامی ما برداشتی داشتیم و اتفاقی درون ما افتاده است و الگویی مانند جناب مهندس را داریم در این شعبه هم یک الگوهایی مثل اقبال هستند که امروز دهمین سال رهایی ایشان را جشن می‌گیریم

ساختار  هستی بر اساس بخشش برنامه ریزی شده است یعنی فقط می‌بخشد هر کسی در این ساختار مثل هستی نبخشد احساس بیهودگی می‌کند وقتی وارد سفر دوم می‌شویم و شروع می‌کنیم به خدمت کردن و یک حال خوبی داریم وقتی در سفر اول مشارکت می کنیم و پله‌هایمان را کم می‌کنیم احساس خوبی داریم سفر اول با سفر دوم متفاوت است سفر اول خودت هستی و خودت و در سفر دوم پای خویشتن خودت و صور پنهان هم به وسط می‌آید و آنجاست که باید ببخشیم و انسان باید یاد بگیرد که اگر رها می‌شود باید آزاد هم بشود و از سلول اعتیاد به بیرون می‌آید و گل رهایی را می‌گیرد هنوز در محوطه زندان اسیر است و یک سفر دومی باید یاد بگیرد که ببخشد تا از آن چهار دیواری زندان بیرون بیاید و باید از مال خودش ببخشد نه در کنگره بلکه در بیرون کنگره تا اینکه بتواند از چهار دیواری خشم خودش گذر کند

من به مسافر اقبال عزیز تبریک می‌گویم هم راهنما و هم ایجنت شعبه هستند و در شریطی که جناب مهندس ایجاد کرده‌اند آموزش می‌بیند تا خودش را رشد دهد روزهای جمعه در کنار جناب مهندس خدمت می‌کند و در جمعی که کنار مهندس هستند آرام ترین شخص میان آن جمع اقبال است و من لذت می‌برم و خدمت ایشان و همسفران محترمشان تبریک می گویم همسفرشان در جایگاه پهلوانی خدمت می کنند و برایشان آرزوی موفقیت می کنم از اینکه به حرف های من گوش کردید از تمامی شما سپاسگزارم.

مشارکت ایجنت محترم مسافر اقبال :

سلام دوستان اقبال هستم یک مسافر شاکر خداوند هستم که امروز توانستم این جایگاه را کسب کنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان و جناب زرکش و کسانی که از شعبه های دیگر تشریف آوردند تشکر می‌کنم من با مصرف سیگار و از سنین خیلی کم وارد این تاریکی شدم و بعد شروع کردم به مصرف شیره و تریاک که خیلی برایم زمان بر بود در شرکت اکبر آقا جوادی متوجه شدم دیگه اون بوی شیشه را نمی‌‌دهد چون همیشه درگیر بود همیشه دعوا می‌کرد دیدم سر وقت آمده و خیلی آرام شده است به اکبر گفتم که چی شده گفت جایی می‌روم به نام کنگره شربت تریاک می‌دهند منم دنبال شربت تریاک بودم و از زمانی که می‌خواستم بیام اینجا و شربت اوتی بگیرم و بروم، از اون قضیه الان یازده سال است که روز‌ها و سال‌ها را با هم سپری کردیم و آموزش گرفتیم و قسمت دوم این موضوع که می‌خواهم خدمتتان عرض کنم، کنگره به من اجازه داد که آموزش بگیرم،  اینکه خودم خواسته داشته باشم بیش از سه بار در قسمت مرزبانی شرکت کردم رای نیاوردم چهار بار در آزمون راهنمایی شرکت کردم نتوانستم قبول شوم ولی چون خواسته‌اش را داشتم و این را می‌دانستم ادامه درمان در این مسیر راهنمایی بود و من به آن فکر می‌کردم و تصویر سازی می‌کردم موقعی که اولین سال بعد رهایی من همسفرم مرزبان شد و بعد آن خیلی اتفاقات عظیم برای ما افتاد اما اتفاقی که ما را دوباره به کنگره متصل کرد از خانم مریم همسفر آقای اکبر جوادی تشکر می‌کنم  مرزبان بودند از ایشان خواهش کردم که ما را در لژیون سردار عضو کنند و ایشان گفتند که ماهی یک‌بار بروید شعبه حال و هوا شما عوض می‌شود و پنج ماه که ما اومدیم شعبه ماهی یکبار اتفاقات خوب رقم خورد اتفاقات خوب از جایی شروع شد که ما خودمان لژیون سردار خودمان فرزندانمان شرکت کردیم دنور شدیم خواسته اش را داشتم به وقتش با آقای زرکش می‌رفتیم ساختمان سیمرغ انگشتر دنوری می‌آوردند من حسرت می‌کشیدم که اولین انگشتر دنور من عکسش را داشتم به آن فکر می‌کردم تصویر سازی می‌کردم منم یک روزی صاحب این انگشتر می‌شوم موقعی که دنور شدیم من به همسفرم ۱۵ملیون پول کم آورده بودیم که بتوانیم دنوری را پاس کنیم و اونجا تصمیم گرفتیم که حلقه های نامزدی را هر دو بفروشیم و ۱۵ملیون را بدهیم و در کنارش در ادامه برای بار دوم که همسفرم دنور شد دیگه این مشکلات به وجود نیامد از یک مرحله ای عبور کردیم قبل از گلریزان شروع شود ما پنجاه ملیون را دادیم چون خواسته پهلوانی داشتم با آقای زرکش صحبت کردم و آقای زرکش قبول نمی‌کرد و می‌گفت تو اول باید بروی صفات پهلوانی را یاد بگیری بعد پانصد میلیون بدهی پول دادن یک صور آشکارش هست صور پنهانش اینه که تو صفات پهلوانی را داشته باشید رفتم پیش آقای مهندس قبول نمی‌کرد می‌گفتند خانه نداری امکان ندارد امیدوارم هرکجا که هستند موفق و پیروز باشند و همسفرشون رفتیم پیش آقای مهندس همسفرم را بردم که ما خانه داریم و اجازه دادند که ما پهلوان شویم و ما این کار را انجام دادیم  از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید تشکر می‌کنم

 

مشارکت راهنمای محترم همسفر مریم :

سلام دوستان مریم هستم یک همسفر خداوند را شاکر هستم که امروز در این جایگاه قرار دارم از دیده بان محترم آقای زرکش تشکر می‌کنم به ایجنت محترم و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم من و خانم سریه هم لژیون بودیم، امروز با صحبت‌های آقای زرکش من یاد پیام بهترین راه افتادم و این خانواده خیلی زحمت کشیدند که بهترین خودشان باشند و من یادم است که خانم سریه می‌گفتند که من می‌خواهم طلاهای خودم را بفروشم که پهلوان بشوم و این کار را انجام دادند من از ایشان خیلی درس می‌گیرم و گرفته‌ام و امیدوارم بهترین‌های دنیا نصیب ایشان و خانواده محترمشان بشود از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید از همه شما تشکر می‌کنم

مشارکت همسفر سریه :

سلام دوستان سریه هستم یک همسفر در ابتدا می‌خواهم تشکر ویژه داشته باشم از آقای مهندس و خانواده محترمشان، خانم آنی بزرگ، خانم آنی کماندار، استاد امین و خانم شانی عزیز که به ما هنر درست زندگی کردن را آموختند از آقای زرکش واقعاً ممنون هستم که با این همه مشغله کاری که دارند چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ جانی واقعاً وقت و انرژی می‌گذارند و دوست دارم ما هم هر چند یک عددی کوچک نه به اندازه آقای زرکش مثمر ثمر باشیم از راهنمای سفر اول خانم آرزو تشکر  واقعاً من هر وقت با ایشان صحبت کردم همیشه من را به صبر دعوت کردند تا مشکلات حل بشود، خانم مریم در سفر دوم به من می‌گفتند که همیشه حرکت کن تو می‌توانی برو جلو من هستم، از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید از شما تشکر می‌کنم.

مشارکت همسفر سبحان :

سلام دوستان سبحان هستم یک همسفر از جناب مهندس و خانواده محترمشان و از راهنمای پدرم آقای فیض آبادی و همچنین آقای زرکش که مراقب و پشتیبان پدرم بودند تشکر می‌کنم و امیدوارم تمام سفر اولی ها به درمان برسند

مشارکت همسفر کیان :

سلام دوستان کیان هستم همسفر همه انسانها تصور می‌کنند بهترين‌ راه كوتاه‌ترين راه است در نتيجه به درستی و يا نادرستی آن تفكر ندارند راهی را می‌روند كه زودتر به خواسته‌های خود برسند لذا مشق‌هايشان هميشه ناتمام و بی‌محتوا باقی می‌ماند و مجبورند دوباره بنويسند غذای نيمه‌پخته و يا خام قابل خوردن نيست

رهایی مسافر اکبر رهجوی راهنمای محترم مسافر اکبر( از بند اعتیاد )

تایپ : مسافر همایون/مسافر میلاد

ویراستاری : مسافر مهدی

عکس و بارگزاری : مسافر سعید

مرزبان کشیک : مسافر پرهام

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .