English Version
This Site Is Available In English

احترام، گذشت و مهربانی؛ مهم‌ترین وظیفه‌ی ما در برخورد با دیگران

احترام، گذشت و مهربانی؛ مهم‌ترین وظیفه‌ی ما در برخورد با دیگران

هفتمین جلسه از دوره‌ی اول سری کارگاه‌های آموزشی کنگره۶۰ ویژه‌ی مسافران و همسفران نمایندگی زنجان؛ با استادی جانشین بنیان کنگره۶۰ استاد امین، نگهبانی ایجنت مسافر صمد و دبیری مسافر کامران؛ با دستور جلسه‌ی جشن هفته‌ی دیده‌بان؛ در روز پنج‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۱۵ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان امین هستم یک مسافر؛ خداوند را شاکر و سپاسگزارم  که در نمایندگی زنجان حضور دارم و خوشحالم در جایی هستم که زمین و بنا متعلق به خود اعضای کنگره است؛ جای بسیار تبریک دارد و خداقوت می‌گویم به کسانی که در شکل‌گیری این نمایندگی و طی مراحل ساخت آن زحمت کشیده‌اند و بعد از گذشت زمان نه چندان طولانی این نمایندگی صاحب زمین و بنا شده است؛ انشالله این‌جا، مکانی باشد که افراد بتوانند به خوبی به درمان رسیده و به نتایج بهتری برسند و تکثیر شوند تا بتوانند همین فعالیت‌ها را با قدرت ادامه دهند.

تعداد همسفران در نمایندگی زنجان قابل توجه است و من همیشه یکی از ایراداتی که در جلسه‌ی چهارشنبه‌ها می‌گیرم، به راهنمایانی است که پنج تا شش نفر مسافر را با افتخار برای رهایی می‌آورند؛ اما تنها یکی از مسافران دارای همسفر می‌باشد و این نشانه‌ی خوبی نیست.

از نظر خود من یک  نمایندگی زمانی متعادل و قوی است که همسفران حداقل ۷۰-۸۰ درصد مسافران آن شعبه باشند، البته اگر برابر باشند و یا حتی بیشتر باشند، خیلی بهتر است؛ بدون همسفران هیچ چیزی نداریم و آن نمایندگی آینده نخواهد داشت؛ اگر همسفران ضعیف باشند که در بعضی از شعبات حدود بیست درصد مسافران هستند، آینده‌ی خوبی نخواهند داشت، مگر این‌که خود را اصلاح کنند، چون مهم‌ترین اصل، قضیه‌ی خانواده است و ما متوجه شده‌ایم که اگر یک فرد در خانواده به تعادل نرسد که بهتر‌است برسد، خیلی خیلی کار سخت می‌شود.

اگر پنج نفر در یک خانواده به تعادل نرسند و فقط یک نفر از آن به تعادل برسد اختلاف فاز به وجود می‌آید، در نمایندگی زنجان الحمدالله به نظرم همسفران نیرومند و خوب هستند و جای خداقوت دارد به مسئولین همسفران و این امر قابل تحسین می‌باشد.

صحبت‌های جلسات دیده‌بانان مختلف است، اما من معمولا ترجیح می‌دهم که هنگام رفتن به نمایندگی‌های مختلف، مطالب مفیدی هم بیان شود که قابل استفاده و کاربردی باشد و به انسان‌ها کمک کند.

واقعا علم و زندگی‌کردن پیچیده نیست و هر چیزی کلیدی دارد و این ما هستیم که پیچیده شده‌ایم و زندگی و حیات را پیچیده می‌کنیم؛ به خاطراین پیچیدگی در زندگی، ما دنیا را پیچیده می‌بینیم و فقط چیزهای پیچیده را قبول می‌کنیم.

چیزهای ساده به نظرمان بی‌ارزش می‌آید، درصورتی که الان در کنگره هم که آقای مهندس زندگی کردن را آموزش و یاد می‌دهند و به تغذیه‌ی سالم اشاره می‌کنند، متوجه شده‌ایم که بهترین غذاها ساده‌ترین غذاها هستند.

مواد غذایی سالم، تازه، اصیل که در آن‌ها دستکاری نشده است، برای انسان بهترین نتیجه را به وجود می‌آورد و بهترین قدرت را به انسان می‌دهد؛ بایستی به این موضوع توجه کنیم که موادی که با فناوری، فرآوری می‌گردند، هر چه‌قدر که در آن مواد غذایی دستکاری انجام می‌گیرد، استفاده‌ی آن ماده‌ی غذایی برای بدن ما مضرتر و سمی‌تر و خطرناک‌تر می‌شود.

به طور کلی کاری که طبیعت انجام می‌دهد، برای ما قدرت‌مند و مفید است، وقتی طبیعت کار می‌کند، کارش خوب است و هر چه‌قدر که ما کار می‌کنیم و در کار طبیعت دخالت می‌کنیم، خراب‌کاری می‌کنیم.

غذاهای پیچیده، غذاهایی نیستند که بتوانید با آن‌ها سلامتی داشته باشید، در این سال‌ها، بشر به بیماری‌های خیلی زیادی دچار شده است، ولی اگر ساده نگاه کنید، می‌بینید که پنجاه سال پیش این بیماری‌ها اصلا وجود نداشتند و خیلی ساده می‌فهمیم که این بیماری‌ها از کجا به وجود آمده‌اند؛ از همین ادا و اصولی که ما در این پنجاه ساله پیدا کرده‌ایم؛ روش‌های غلطی که ما برای زندگی کردن در پیش گرفتیم، باعث شده است که  بیماری‌های جدید به وجود آیند؛ بنابراین یک راه ساده این است که برگردیم و ببینیم نیاکان ما برای ما چه چیزی را به میراث گذاشته‌اند و به گذشته‌های‌مان با دقت زیاد نگاه کنیم.

امروزه پیشرفت تکنولوژی فاصله‌ی بین نسل قدیم و نسل جدید را به وجود آورده است، نسل جدید، نسل قبل از خودش را قبول ندارد، ولی صد سال پیش بدین شکل نبود؛ صد سال پیش فرزندان برای پدر و مادر احترام بسیار زیادی قائل بودند، چون پدر و مادر معلم‌های بزرگ انسان‌ها هستند‌.

اولین معلم‌ها پدران و مادران هستند، اما در زندگی امروزی ما نقش‌شان را از دست داده‌اند، مادرها تبدیل به خدمت‌گزارانی برای فرزندان شده‌اند و خودشان، اعتماد به نفس‌شان را از دست داده و فکر می‌کنند حرفی برای گفتن ندارند؛ البته این برمی‌گردد به یک نسل قبل خود آن‌ها که پدران و مادران‌شان را زیاد قبول نداشتند و الان دارند تقاص پس می‌دهند، در صورتی که طی هزاران سال دانش بشری از طریق پدر و مادر به فرزندان انتقال پیدا کرده است، بنابراین پدر و مادرها بایستی این رسالت خود را ادامه دهند.

پختن غذا در منزل یکی از کارهای بسیار مهم است، یک غذای سالم، غذایی است که مقوی بوده و به جسم انسان، قدرت می‌دهد، به عواطف انسان قدرت می‌دهد، حتی باعث نشئگی می‌شود، شما غذای خوب که می‌خورید، نشئه می‌شوید و کاملا این را احساس می‌کنید که غذای سالم به جسم، به حس و به سلامتی شما قدرت می‌دهد و پیوند محبت بین اعضای خانواده را زیاد می‌کند.

ما وقتی می‌خواهیم ببنیم دوستان‌مان چه‌قدر ما را دوست دارند، از این موضوع متوجه می‌شویم که چه‌قدر منتظر می‌مانند که ما به نهار یا شام برسیم تا با یکدیگر غذا بخوریم؛ آن‌هایی که منتظر دیگران نمی‌مانند و سریع یک چیزی دست‌شان می‌گیرند و غذای‌شان را می‌خورند، در آن‌ها پیوند محبت وجود ندارد، این‌گونه افراد کسانی هستند که برای افراد دیگر وقت نمی‌گذارند و منتطر کسی نمی‌شوند، فقط تمرکزشان به خواسته‌ها و برنامه‌های خودشان است؛ هر وقت گرسنه شدند، غذا می‌خورند و هر وقت تشنه شدند، آب می‌خورند و با هیچ کسی هم کاری ندارند.

ما در باشگاه تختی مشکل داشتیم و سال ۹۱ دو گروه شده بودیم و مانند ده بالا و ده پایین شده بودیم، گفتیم که: چه کار کنیم تا مشکل حل شود؟ تصمیم گرفتیم تا جلسه‌ی هماهنگی بگذاریم، جلسه ساعت یک بود، وقتی دیدیم ساعت مناسبی است، گفتیم: ابتدا غذا می‌خوریم  و شروع کردیم در کنارهم و با هم‌دیگر غذا خوردیم، سه چهار جلسه‌ی بعد همه‌ی مشکلات حل شد، آن دشمنی رفت، آن ناراحتی رفت وهمه هم‌سفره شدند.

در گذشته می‌گفتند: نان و نمک خوردیم، داستان‌های مهمی هستند که پشت این مطالب نهفته است، باهم غذا خوردن مشکل ما را حل کرد و ارتباط ما با کسانی که اختلاف داشتیم، وصل شد و  کدورت‌ها از بین رفت؛ این موضوع بسیار مهمی است، اما امروزه نیروهای منفی آمده‌اند تا این چیزها را کم‌رنگ و بی‌ارزش کنند‌.

اگر متوجه شوید که چه لذتی در زمان افطار از غذا خوردن در کنار یکدیگر می‌برید، ماه رمضان بعدی را هم انتظار می‌کشید تا دور هم‌دیگر افطار کنید؛ شما این را تجربه می‌کنید که در سر سفره وقتی کنارهم هستید، همیشه زندگی جاری است، اما به آن توجه نمی کنید.

هنگامی که مادر خانواده اجازه می‌دهد تا برای درست کردن غذا، فرزندان به او کمک کنند، آن زمان که پدر خانواده برای تهیه‌ی مواد درجه‌ی یک از مکان مناسبی خرید می‌کند، همه‌ی این موارد اجزای مهمی برای زندگی هستند، ولی آموزش‌ها و سبک زندگی اخیر آن را از بین برده و کنگره۶۰ باعث شده است که دوباره این مسائل احیا شوند.

اگر همسفران وارد قسمت آموزشی نشوند، اگر یک مسافر فقط خودش به تنهایی بیاید و آموزش ببیند و همسفرانش آموزش‌ها را فرا نگیرند، تعادل و درمان کامل اتفاق نمی‌افتد، ما  اگر در کنگره و خانواده موفق شدیم، به خاطر این بود که پیوند محبت بین اعضا قوی بود؛ ما هم در خانواده‌ی پنج نفره‌ی خودمان، اخلاق‌ و افکارمان متفاوت بود، در خیلی از این مسائل طرز تفکر ما و احساسات‌مان اصلا شبیه هم‌دیگر نبود، ولی یک موضوعی بود و آن اصل، دوست داشتن و محبت و خانواده بود که برای ما مهم بود و آن محبت و آن دوست داشتن باعث می‌شد کوتاه بیاییم، یعنی از خواسته‌های خود بگذریم.

انسان‌هایی دانا هستند که می‌توانند از بین صد نفر، با هفتاد نفر ارتباط برقرار کنند، چون می‌‌توانند حس‌شان کنند، درک‌شان کنند، چون محبت را یاد گرفته وآن را فهمیده‌اند؛ محبت، پایه‌ی احترام است و اگر ما بخواهیم موفق شویم، چه در کنگره و چه در خانواده، بایستی بتوانیم کسانی را که از ما بدشان می‌آید و کسانی که ما را قبول ندارند و کسانی که نمی‌توانیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم را در مسیر بیاوریم و رابطه‌ی خود با آن‌ها را اصلاح کنیم که در این صورت کار بزرگی انجام داده‌ایم و خیلی رشد کرده‌ایم.

جن‌ها کلا کارشان حال گیری‌ست، یعنی یک کارهایی می‌کنند که حال‌تان را بگیرند؛ جن‌ها روش‌شان این است که کنار شما قرار می‌گیرند و یک اداهایی درمی‌آورند، یک حرفی می‌زنند و یک جوری نگاه‌تان می‌کنند تا بتوانند لج شما را در بیاورند؛ جن می‌تواند حرص بقیه را در بیاورد و به قول معروف می تواند تخلیه‌‌ی انرژی انجام دهد، این کار جن است، شما بایستی این موضوع را بدانید .

روح به صلح و به دوستی دعوت می‌کند، ولی باید دانش لازم را داشته باشد، جن انسان‌ها در موقعی که به دانایی نرسیده‌اند، افسار گسیخته هستند، مانند خانه‌ای که سگی دارد و این سگ باز است و هر کسی که به خانه می‌آید، این سگ پاچه‌اش را می‌گیرد.

انسان‌هایی که به دانایی می‌رسند، این سگ  را حداقل یک‌جایی می بندند و آن سگ فقط در یک قسمت پارس می‌کند، اما در انسان‌های نادان، به گونه‌‌ای است که فقط کافی است از در داخل شوید و آن سگ به سراغت آمده و گاز می‌گیرد، آدم‌هایی که یک ذره داناتر می‌شوند، به این سگ افسار می‌بندند و آن‌هایی که داناتر و پخته‌تر می‌شوند، آن سگ را داخل خانه تربیت می‌کنند.

شما از یک‌جایی ممکن است رد شوید، یکی نگاهی به شما می‌کند و سبب می‌شود که انرژی خود را از دست دهید، یکی طعنه می‌زند و این مسائل جاری هستند و ما بایستی یاد بگیریم که چگونه با انسان‌ها برخورد کنیم و از چه زاویه‌ای وارد شویم که انرژی ما را نتوانند از ما بگیرند؛ این موضوع که انسان‌ها می‌توانند ما را تخلیه‌ی انرژی کنند، از ضعف ما می‌باشد، این که انسان‌ها می‌توانند حال ما را بگیرند، از ناتوانی ما است، ما در مقابل کسانی که حال‌مان را می‌گیرند چند راه پیش رو داریم: یا قهر کنیم و به عنوان مثال دیگر کنگره نیاییم و بدترین و ساده‌ترین راه قهر کردن است؛ اگر قهر کنید، گرسنه  می‌مانید و از هر چه قهر کنید، از دستش می‌دهید.

افرادی که معمولا محجوب هستند و انسان‌های ماخوذ به حیایی هستند، در ناملایمت‌ها قهر می‌کنند؛ حال نکته این‌جا است که وقتی راهنما به شما سخت می‌گیرد و شما حساس هستید، این زود رنجی به خاطر منیت است و به شما بر می‌خورد، این‌جا می‌خواهید که قهر کنید و بروید، اما این‌جا بایستی ایستادگی کنید و نروید.

بنابراین یک وقتی طرف مقابل خیر است و خود من شر هستم و یک وقتی طرف مقابل شر است و من هم شر هستم و با خود من، هستی‌ و نگرشش فرقی نمی‌کند، در این حالت در یک جامعه، سیستمی تشکیل می‌شود و نیروهای تاریکی که کارشان ایجاد فاصله است، بین انسان‌ها، قدرت پیدا می‌کنند؛ این نیروها از اتحاد و از اتصال‌هایی که سازنده هستند، خوش‌شان نمی‌آید؛ وقتی که حالت دوم به وجود می‌آید، انسان‌هایی که ناراحت می‌شوند، با هم‌دیگر یک ساختار تشکیل داده و درکنار یک‌دیگر قرار می‌گیرند، تیم‌ها اصولا به این صورت به وجود می‌آیند و منشأ خیلی از این‌ها احساسی است.

ما نبایستی قهر کرده و ساختار منفی تشکیل دهیم، بایستی پیوند محبت را به وجود بیاوریم؛ یعنی برای من و هر کسی که در کنگره است، وظیفه‌ای وجود دارد؛ ما با یادگیری دانش جهان‌بینی وظیفه داریم که بتوانیم با اعضای کنگره با مهربانی، گذشت و احترام رفتار کنیم و این فرمانی است که برای ما صادر شده است.

ما در کنگره و در جامعه وظیفه داریم که حس‌مان را نسبت به انسان‌ها خوب کنیم، برای انجام این کار انسان بایستی خیلی تغییر کند؛ مفهوم پرواز هم همین است، یک ماشین وقتی روی زمین حرکت کند، همه‌ی چیزهایی که در مسیر او قرار دارند، مانند کوه، باتلاق، رود و غیره برای او مانع هستند؛ انسان دقیقا همانند ماشین می‌ماند، حتی بعضی در ابتدا مانند گاری می‌مانند و با پیشرفت به ماشین تبدیل می‌شوند و سرعت پیدا می‌کنند، مراحل تکامل نفس انسان نیز همین‌گونه می‌باشد.

وقتی کنگره آمدید تبدیل به ماشین می‌شوید و توان حرکت پیدا می‌کنید،اما موانعی در مسیر شما وجود دارد؛ قدم بعدی این است که هنگامی که دانش جهان‌بینی را یاد گرفتید، بتوانید از زمین بلند شوید و پرواز کنید؛ وقتی توانستید از ماشین به هواپیما تبدیل شوید، دیگر آن اتفاق بزرگ می‌افتد؛ دیگر هیچ کدام از موانع روی زمین برای شما مانع نیستند، برای هواپیما تفاوتی نمی‌کند که از یک کوه رد شود یا از یک جنگل؛ هیچ کدام از این‌ها برای هواپیما مانع نیست، ولی برای ماشین مانع است؛ بنابراین در مسیر تکامل ما بایستی طوری حرکت کنیم که از دوچرخه تبدیل به سه چرخه و چهار چرخه شویم؛ اگر گاری هستیم، دوچرخه شده و سپس تبدیل به ماشین و هواپیما شویم.

جهان‌بینی بایستی سبب شود که ما به مرور تبدیل به هواپیما شویم، در این حالت اگر کسی به ما، توجه کرد یا توجه نکرد، اخم کرد یا اخم نکرد، اگر چایی داد یا نداد، اصلا متوجه نمی‌شویم، چون حال‌مان خوب است و خیلی از مسائل دیگر برای ما مطرح نیست و این اتفاق و فرآیندی است که به مرور بایستی برای ما رخ دهد‌.

در دانش جهان‌بینی انسان هر نکته‌ای که یاد می‌گیرد و آن را به کار می‌بندد و هر گره‌ای که از درون خود باز می‌کند، مانند آن بالنی است که هر بار یکی از کیسه‌های شن را پایین می‌اندازد و اوج گرفته و ارتفاع می‌گیرد؛ ارتقا و پیشرفت با دانش به وجود می‌آید.

وقتی شما منیت خود را شناختید و با حرف‌های راهنما قهر نکردید و نشستید و به خود گفتید که: بنشین و حرف گوش کن و شاگردی کن، سختی را تحمل کن تا یاد بگیری حتی اگر برخلاف میل‌ات بود، آن‌وقت یکی از این گره‌ها باز می‌شود، هنگامی که بدی را با خوبی جواب دادید، یکی دیگر از این گره‌ها باز می‌شود، وقتی می‌خواستید کینه به دل بگیرید اما این کار را نکردید، یکی دیگر از این گره‌ها باز می شود.

پالایش ذره ذره به وجود می‌آید؛ پالایش خیلی کار سختی است، اما میوه‌اش شیرین‌تر از سختی آن است، یاد گرفتن اصول، در همین کلاس‌ها و همین نشستن‌ها و همین تمرین کردن‌ها انجام می‌گیرد؛ پس بایستی سعی کنید بین اعضا آن محبت را به وجود بیاورید، با پیشکسوتان با احترام برخورد کنید تا به نتیجه‌ی لازم برسید.

در انتها مجددا تشکر می‌کنم و خیلی خوشحال هستم که در جمع نمایندگی زنجان هستم، شهر بسیار خوش آب‌و‌هوا با  شعبه‌ای قوی و پویا؛ امیدوارم نمایندگی زنجان قوی‌تر از این نیز شود؛ از این که به صحبت های من توجه کردید متشکرم.

گزارش تصویری از مراسم تقدیر از جانشین بنیان کنگره۶۰ به مناسبت هفته‌ی دیده‌بان:

رهایی‌های هفته‌ی جاری:

مسافر سپهر از لژیون سوم به راهنمایی مسافر سینا

مسافر علیرضا از لژیون ویلیام وایت به راهنمایی مسافر ابراهیم

خدمتگزاران سایت نمایندگی زنجان:

تایپ: مسافر سپهر از لژیون سوم

ویراستار: مسافر مهدی از لژیون سوم

بازبینی نهایی و ارسال: مرزبان خبری مسافر شهرام

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .