English Version
This Site Is Available In English

در کنگره کسانی که دنبال جایگاه می‌گردند به آن نخواهند رسید

در کنگره کسانی که دنبال جایگاه می‌گردند به آن نخواهند رسید

ششمین جلسه از سری جشن های عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان به نگهبانی ایجنت محترم مسافر رضا، استادی دیده‌بان محترم آقای مجید سلامی و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه «هفته دیده‌بان» پنج‌شنبه ۲۵ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز شد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر؛ خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم و امیدوارم که حال همگی شما خوب باشد. خداوند را شاکر و سپاسگزارم که حضور شما رسیدم تا بتوانم در این جایگاه هم خدمت کنم و هم از شما آموزش بگیرم. علت حضور من در این نمایندگی جشن دیده‌بان است. این جشن را خدمت تمامی اعضای کنگره ۶۰، نمایندگی‌های خراسان و نمایندگی بنیان مشهد، همکاران عزیزم در کنگره دیده‌بانان که بسیار تلاش می‌کنند و در رأس به جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم. هفته دیده‌بان از دید من جشن همه‌ی مسافران و همسفران است؛ چون ما دیده‌بان هستیم در کنگره ۶۰؛ و شما دیده‌بان هستید برای خودتان. همین وظیفه‌ای که من برای یک مجموعه انجام می‌دهم، شما برای یک شخص انجام می‌دهید. برای خودتان دیده‌بانی می‌کنید. دیده‌بان همان‌طور که از اسمش پیداست، وظیفه‌اش دیدن است. وظیفه‌اش رصد کردن است. اینکه می‌گویم هر کدام از شما دیده‌بان خودتان هستید به این دلیل است که شما هم اعمال و رفتار خودتان را رصد می‌کنید. نقاط قوت را تقویت می‌کنید و نقاط ضعف را برطرف می‌کنید. همه‌ی این کارها برای رسیدن به تعادل و آرامش است. وظیفه‌ی ما دیدن است. این دیدن نه به این جهت که تجسس‌ یا فضولی کنیم. یک دستور جلسه هم داریم که می‌گوید قضاوت و جهالت؛ قضاوتی که قاضی انجام می‌دهد، جهالت نیست. آن کسی که در مسند قضاوت نیست، اگر بخواهد دیگران را قضاوت کند مساوی است با جهالت! من هم چون دیده‌بان هستم وظیفه‌ام دیدن است و کار اصلی من در کنگره همان‌طور که در نوشتارها می‌خوانیم، قانون‌گذاری است. در اثر همین دیدن‌ها است که دیده‌بان می‌تواند قانون گذاری انجام دهد. ما به نمایندگی‌ها که سر می‌زنیم، هر ۲۰ روز، ۲۱ روز یا ۱۵ روز جلسه دیده‌بانان داریم و گزارش عملکرد نمایندگی‌هایی که در اختیارمان هستند‌ را ارائه می‌دهیم. تا دو سال پیش من دیده‌بان رابط خراسان بودم. بعد از آن بر حسب نیاز گفتند که اینجا را تحویل بده و استان اصفهان و چهارمحال بختیاری را تحویل گرفتم. وقتی به شعبه‌هایی که زیر نظر خودم است سرکشی می‌کنم، تمام نقاط قوت و ضعف آن‌ها را می‌بینم. نه این که فقط ایرادات کار را ببینم؛ اصلاً این‌طور نیست. نقاط قوت را هم می‌بینم. برای چه می‌بینم؟ برای اینکه راجع به آن، قانون طراحی کنم. فقط ضعف را نباید ببینیم. ضعف را همین‌جا توضیح می‌دهیم که این ضعف است. نقاط قوت را می‌بریم در جلسه دیده‌بانان و می‌گوییم. برای مثال شعبه بنیان چنین مسئله‌ای بوده، عملکرد خوبی داشته و این پایلوت که خودشان انجام دادند، جواب خوبی داده، راجع به آن بحث و گفتگو می‌کنیم که در کل کشور انجام بدهند. آن را قانون می‌کنیم تا اجرا شود. این یکی از وظایف دیده‌بانان است و خیلی مهم است؛ چون اصل کار دیده‌بانی قانون‌گذاری است و این قانون‌گذاری باید بسیار دقیق و سنجیده باشد و همه جوانب کار را بسنجیم. گاهی سه تا چهار جلسه در دو ماه برگزار می‌کنیم و راجع به قانون بحث و گفتگو می‌کنیم. به نتیجه نمی‌رسیم و می‌رویم تا جلسه بعد روی آن فکر می‌کنیم. قوانینی که می‌آید، روی آن خیلی کار می‌شود؛ چون این قوانین به جهت هدایت انسان‌ها است. نمی‌توانیم به‌جای اینکه جاده را صاف کنیم چاله ایجاد کنیم و این بسیار مهم است. باید قانونی را بگذاریم که بعد از اجرا تعادل برقرار شود و منجر به آرامش و آسایش بشود و آقای مهندس خیلی روی این مسئله تأکید دارند. ما همگی شاگردان نزدیک آقای مهندس هستیم و از آموزش‌های خود ایشان استفاده کردیم و در جلسه همیشه تأکید داریم، قانونی که می‌خواهیم راجع به آن تصمیم بگیریم را خوب برسی کنیم تا به انسان‌ها لطمه نخورد. دیده‌بان‌ها در این زمینه خیلی تلاش می‌کنند. این جا بخواهم از کلمه من استفاده کنم کمی سخت است؛ چون دارم از خودم تعریف می‌کنم؛ اما شما من را یک پرانتز بکشید؛ چون می‌خواهم به طور کلی راجع به دیده‌بان‌ها صحبت کنم.

برای این قانون‌هایی که گذاشته می‌شود، دیده‌بانان کیلومترها مسیر را می‌روند. بعضی وقت‌ها ۱۰۰۰ یا ۱۵۰۰ کیلومتر با ماشین خودشان می‌روند و یا با پرواز می‌روند. مسیرهای مختلف را می‌روند تا شما امروز زیر این سقف آرام و راحت بنشینید و به هیچ مسئله‌ای برخورد نکنید. بعد از موضوع قانون‌گذاری، دیده‌بانان یک رابط هستند که مرتبط به همین قانون‌گذاری است. هر دیده‌بان معمولاً یک استان یا چند شهرستان بر عهده‌اش است. من خودم حدوداً به بیست نمایندگی در دو استان سرکشی می‌کنم. آقای لطفی خراسان می‌آیند، آقای سنچولی قسمتی از خراسان را سر می‌زنند. آقای صداقت در غرب کشور چند شعبه زیر نظرشان است. تمام دیده‌بان‌ها به‌عنوان رابط نمایندگی، جهت سرکشی و تبادل اطلاعات فعالیت می‌کنند. من از شما اطلاعات می‌گیرم و به شما اطلاعات هم می‌دهم. فقط این نیست که بیاییم و بگوییم این کار را بکنید و آن کار را نکنید. قوانین ما لازمه‌اش داده‌ها و اطلاعاتی است که شما به ما می‌دهید. این هم یک بخش از کار دیده‌بان‌ها است که در بخش رابط فعالیت دارند و یک بخش دیگر هم وجود دارد که از دید من خیلی مهم است. هر دیده‌بانی در یک بخش کنگره به‌عنوان مسئول آن بخش فعالیت می‌کند. آقای ترابخانی در بخش راهنمایان هستند، آقای صدیقی در بخش راهنمایان تازه‌واردین فعالیت می‌کنند، خانم کمان‌دار در بخش همسفران هستند، من در بخش مالی هستم، آقای خدامی غیر از دبیری در بخش تحقیقات فعالیت دارند، آقای صداقت در بخش لژیون انضباطی و آقای زرکش قسمت لژیون‌های سردار هستند و بقیه دوستان به همین شکل در سایر بخش‌ها فعالیت می‌کنند. تمام دیده‌بانان در یک بخش معاونتی هم فعالیت می‌کنند که آن بخش هم جزو کارهای بسیار مهم و وقت‌گیر ما است. رفت و آمد ما به شهرستان‌ها خیلی سخت نیست. مثلاً وقتی می‌گویم رفتیم دزفول و برگشتیم، همه می‌گویند این‌ همه راه؛ اما باور کنید اصلاً کسی متوجه نمی‌شود. من خودم متوجه نمی‌شوم. قطعاً دیده‌بان‌های دیگر هم همین‌طور مسیر برایشان خیلی کوتاه است. برای چه کوتاه است؛ چون لذت می‌برند، چون دریافت می‌کنند. این دریافت خیلی مهم است، وقتی شما چیزی دریافت می‌کنی، سطح انرژی‌ات بالا می‌رود. شما وقتی در سفر اول یک پله تغییر می‌کنی یا چهارتا سی‌دی می‌نویسی، سطح انرژی‌ات قطعاً تغییر می‌کند و برای آمدن به کنگره بیشتر راغب می‌شوی. ما نیز همین‌طور هستیم. وقتی می‌رویم شهرستان سر می‌زنیم، تعداد سفر اولی‌ها را می‌بینیم و هماهنگی بین گروه‌ها در یک نمایندگی را می‌بینیم، باعث تقویت و کوتاه‌شدن راه ما می‌شود. در مورد بخش‌هایی که توضیح دادم، مثلاً بخش مالی که خودم دیده‌بان امور مالی هستم، از دید خودم یک بخش بسیار حساس است. حسابداران هم از بچه‌های خودمان هستند. ما هشت هزار نفر خدمتگزار در کنگره ۶۰ داریم و یک نفر حقوق بگیر نداریم. همه بچه‌های خودمان هستند. یا از مسافرین و یا از همسفران هستند. بحث کنترل پول خیلی مهم است. من یک روزی به یک شهری رفتم و قولنامه‌ ای را بستم. موقع کمیسیون آن‌قدر چانه زدم که به من گفت تو خرج خانه‌ات رو چطوری می‌دهی؟ گفتم من در مورد خانه خیلی راحت خرج می‌کنم. اینجا اگر خرج نمی‌کنم، چون خرج خانه من نیست، این امانت مردم است. این چیزها را برای خودم نمی‌گویم. بچه‌هایی که از نزدیک با من کار می‌کنند، می‌دانند که برای هزار تومان این پول‌ها بازخواست می‌شوم. بچه‌هایی که مرزبان مالی می‌شوند، شاید بگویند چه کار سختی دارند که باید با من کار کنند؛ چون طبق قانون کار می‌کنم. شاید بچه‌ها دیده باشند که حتی جایی برای ده هزار تومان، فاکتور را رد کردم و گفتم من قبول ندارم. در بخش راهنمایان آقای ترابخانی کار می‌کنند که بسیار دشوار است. تلاش می‌کنند و در تصمیمی که می‌گیرند باید خیلی دقیق باشند. سر چهار سال که می‌شود می‌گویند من عزا می‌گیرم؛ چون باید زنگ بزنم و بگویم لژیونت را تحویل بده. همه دوستان در هر قسمتی که هستند، سعی می‌کنند آن عمل سالم و عدالتی که آقای مهندس در کنگره به ما آموزش می‌دهند را رعایت کنند.

در مصاحبه‌ای از من پرسیدند شما اتفاقی دیده‌بان امور مالی شدید؟ گفتم اولش آره! دیدند یک‌ بخشی نیازمند کسی است که بیاید و سیستم مالی را جمع‌وجور کند. من یک روزی با حال بسیار خراب به کنگره آمدم. خیلی از دوستانی که امروز اینجا نشسته‌اند و سفر اول هستند، در مقابل من معلم اخلاق هستند. روزی که من به کنگره آمدم یعنی سال ۷۹، یک حال بسیار خراب داشتم. با مصرف روزی پنج گرم شیره، ۴۵ روز بود مصرف نمی‌کردم و ترک سقوط آزاد کرده بودم. روز اول که آمدم، جلسه عمومی ما مجموعا ۲۷ تا ۳۰ نفر در نمایندگی آکادمی بودند. فقط منتظر یک جرقه بودم تا یک بهانه داشته باشم و دیگر به کنگره نیایم؛ ولی چون واقعاً خدا خواست و بچه‌هایی که آنجا بودند از نزدیک از آقای مهندس آموزش‌دیده بودند، خیلی با من مراعات کردند. خیلی زود به آقای مهندس وصل شدم و اگر توانستم ‌به تعادل برسم، به این دلیل است که به منبع اصلی وصل بودم. از صبح به کنگره می‌آمدم، صبحانه درست می‌کردیم و همراه آقای مهندس بودیم. بعد از مدتی قرار شد امتحان راهنمایی بدهیم. امسال خیلی در خیلی جاها این را گفتم و واقعا جالب است. روز اول یعنی در سال ۷۹ که ما امتحان دادیم، مجموعا ۱۲ نفر در آزمون شرکت کردیم. امسال ۱۲ هزار نفر شرکت کردند. قدیم راهنما بود و کمک راهنمایان مثل آقای ترابخانی بودند که کمک راهنمای من بودند. وضعیت کنگره آن موقع خیلی به‌هم‌ریخته بود و هیچ‌چیزی سر جای خودش نبود. تنها کسی که سر جای خودش بود آقای مهندس بودند. در یک شعبه گفتم یکی بود یکی نبود، غیر از آقای مهندس هیچکس نبود. این را واقعیت گفتم و برای شوخی نگفتم؛ چون خود ایشان راهنما بودند، دیده‌بان بودند، بنیان بودند و نگهبان بودند. اگر روزی از من شال دیده‌بانی‌ را بگیرند، شال نارنجی را به گردنم می‌اندازم. به نظر من راهنما یکی از مقدس ترین  جایگاه‌ها و حتی بالاتر از دیده‌بان‌ها هستند. حالا سوال کرده بودند چطور اتفاقی دیده‌بان امور مالی شدید؟ کنگره هر جلسه یک خزانه‌دار داشت. پنجشنبه‌ها یک خزانه‌دار، یکشنبه‌ها یک خزانه‌دار و سه‌شنبه‌ها نیز همین‌طور؛ آقای مهندس هم توضیحی دادند که خزانه‌ها را جمع می‌کردند. ده جلسه خزانه‌دار پول‌ها را جمع می‌کرد و می‌رفت. کسی هم آدرسی از کسی نداشت. بعد از چند ماه به آقای مهندس گفتم اجازه می‌دهید که من پول‌های کنگره را جمع‌وجور کنم؟ گفتند جمع کن، اما این را هم بپذیر که همه با تو دشمن می‌شوند. گفتم اصلاً مهم نیست. موضوع مهم این است که کاری را انجام بدهم و شما و خدا بدانید که من کار درست را انجام می‌دهم. کار جمع آوری پول‌ها را شروع کردم. این را همیشه گفتم و باز هم می‌گویم و به آن معتقدم؛ در کنگره، کسانی که دنبال جایگاه می‌گردند به آن جایگاه نخواهند رسید؛ ولی کسانی که خدمت می‌کنند، خود سیستم آنها را انتخاب می‌کند. من اصلاً دنبال دیده‌بانی نبودم. اصلاً فکرش را هم نمی‌کردم با آن حال خراب و اخلاق بدی که آمده بودم بتوانم به جایگاه دیده‌بانی برسم. آیه معروفی از کلام خداوند است که می‌فرماید؛ «وقتی از ظلمت خارج می‌شوی، راهنما و ولی و بزرگ‌تر تو خداوند می‌شود». آن روز خودم نمی‌دانستم و داشتم به این سمت می‌آمدم. در نهایت پول‌ها را جمع‌وجور کردم، سال ۷۹ شب عید حساب‌ها را بستیم و برای اولین‌بار یک میلیون پس‌انداز کردیم. قبل از آن شعبه انقلاب ما جمع خزانه یکشنبه آن دوهزار و چهارصد تومان شد. بعضی‌ها بلیت اتوبوس در خزانه می‌انداختند! یک روز به آقای مهندس گفتم لژیون خودم را با پنج یا شش نفر تحویل بدهم؛ چون فکر می‌کنم در بخش مالی خیلی بیشتر بتوانم کمک کنم. گفتند لژیون را به آقای ترابخانی تحویل بده. لژیون را تحویل دادم و در بخش مالی شروع به انجام خدمت نمودم. بعد از گذشت یک سال، یک روز دوستان از در وارد شدند و گفتند مبارک است. پرسیدم چی مبارک است، گفتند دیده‌بان شدی. گفتم یعنی چی؟ باید چه کار کنیم؟ چون هنوز نمی‌دانستم دیده‌بانی چه جایگاهی است.

خدمت کردن فقط این نیست که یک شال بیاندازیم و بگوییم من دید‌ه‌بان هستم، من ایجنت هستم، من راهنما هستم؛ به هر شکلی که شده خدمت کنید. خدمت برای شما مهم باشد؛ به جایگاه فکر نکنید. تمام این جایگاه‌ها یک روز می‌آید و می‌رود و هرکدام یک دوره ای دارد. جایگاه از بین می‌رود؛ مهم خدمت کردن است. مهم حال خوب است. من اگر از تهران می‌روم اصفهان یا اینجا می‌نشینم برای شما صحبت می‌کنم، اولین ثمره اش این است که حال خودم خوب می‌شود و آموزش می‌بینم. خیلی دیدم که در مشارکت‌ها یک نفر که دو ماه آمده است، حرفی می‌زند که من با بیست‌وپنج سال حضور در کنگره به آن نرسیده‌ام. وقتی خدمت می‌کنیم، اولویت آن آموزش است. ما همیشه در کنگره می‌گوییم خدمت و آموزش؛ یعنی وقتی خدمتگزار می‌شویم، در حال آموزش دیدن هستیم. اگر راهنما سر لژیون می‌نشیند، خودش آموزش می‌بینید. من که استاد جلسه هستم از شما آموزش می‌گیرم و این بسیار مهم است. وقتی آموزش دیدی، ارتقا پیدا می‌کنی. وقتی ارتقا پیدا می‌کنی، سطح انرژی بالا می‌رود. وقتی سطح انرژی بالا برود، به آرامش می‌رسی که هزار برابر بهتر از آسایش است. وقتی آرامش داری، انگار تمام دنیا را داری؛ ولی در کنار آرامش به آسایش هم خواهی رسید. آقای مهندس همیشه این مسئله را می‌گویند که هر چه کار معنوی انجام می‌دهی و خدمت می‌کنی و به آرامش می‌رسی، به آسایش هم می‌رسی؛ چون هر بار معنوی، بار مالی هم دارد. چرا بار مالی دارد؟ چون با فکر درست حرکت می‌کنی. به این دلیل که به تعادل رسیدی، می‌توانی تصمیم درست بگیری. این موضوع را آقای مهندس همیشه می‌گویند و همه ما نیز تجربه کردیم که خریدن مواد مخدر آدم را بیچاره نمی‌کند؛ بلکه افکار افیونی است که آدم را بیچاره می‌کند. این افکار و اندیشه است که آدم را خراب می‌کند. وقتی به کنگره می آییم و آموزشهای جهان‌بینی را می‌بینیم، به تعادل می‌رسیم. همان‌طور که گفتم ما هشت هزار نفر خدمتگزار داریم که هیچکس حقوق نمی‌گیرد. ولی چرا وقتی انتخابات مرزبانی می‌شود، همه از هم سبقت می‌گیرند؟ چرا دوازده هزار نفر در آزمون شرکت می‌کنند و شش ماه می‌خوانند و فقط هشتصد یا نهصد نفر قبول میشوند؟ چه سود مالی برای آن‌ها دارد؟ این نشان می‌دهد که آموزش دیده‌اند. در خدمت کردن از یکدیگر سبقت می‌گیرند. این همان سبقت گرفتن در کار خیر است. نکته‌ای را بگویم از برادر خودم که کسی از او به من نزدیکتر نیست؛ فکر می‌کرد که من اینجا بیمه هستم و حقوق هم می‌گیرم. در صورتی که می‌دانست من کار آزاد دارم؛ ولی فکر می‌کرد در کنار کار آزادم، اینجا هم کارمند هستم. بعد از این که به او گفتم، گفت یعنی صبح  میری اصفهان از آنجا میری شهرکرد و دوباره برمی‌گردی؟ خب برای چی؟ که چه بشود! گفتم ولش کن، چه خبر؟ اوضاع و احوال خوبه؟ چون می‌داند در طی این بیست و پنج سال زندگی من چه تغییراتی کرده است؛ ولی متوجه خیلی چیزها نمی‌شود. بیرون از این در به ما می‌خندند؛ چون متوجه نمی‌شوند. چون این آرامش و به تعادل رسیدن را ندارند. اگر کسی در کنگره ۶۰ درست آموزش نبیند و به تعادل نرسد، قطعاً خارج می‌شود. همان گردبادی که آقای مهندس مثال می‌زنند که اگر در مرکزش قرار بگیری، صعود می‌کنی و به سمت بالا میروی؛ ولی اگر به سمت حاشیه بروی، قطعا به سمت بیرون پرتاب می‌شوی. از خدا می‌خواهم همه شما در این وظیفه‌ای که به گردن دارید و آن هم دیده‌بانی برای خودتان است، بتوانید عمل سالم را انجام دهید. وقتی شما عمل سالم را انجام دادید، حرکت کردید و در مسیر درست قرار گرفتید، تمام مجموعه با هم خوب حرکت می‌کند. اگر می‌بینید کنگره این‌قدر رشد داشته و خوب حرکت کرده، کمک همه شما است. من در شعباتی که سرکشی می‌کنم، همیشه به این مسئله توجه کردم که عملکرد جمع تعیین کننده است. اگر می‌بینید یک شعبه عملکرد بسیار خوبی داشته که جزو پنج شعبه اول ایران قرار می‌گیرد، من می‌گویم اعضای نمایندگی همه خوب هستند. شما کمک می‌کنید که مرزبان و ایجنت می‌توانند خوب حرکت کنند. شما کمک می‌کنید که یک راهنما عملکرد خوبی دارد.

شما حتماً دیدید که آقای مهندس مقاله مینویسند و وقتی راجع به آن صحبت می‌کنند آخرش میگویند اینکار انجام نمی‌شد مگر با کمک همه‌ی شما. شما شاید روحتان هم خبر نداشته باشد که آقای مهندس مقاله مینویسند؛ ولی همین که از کنگره خیالشان راحت است که مسیر خودش را طی می‌کند و در آرامش کامل مقاله هایشان را مینویسند، مطالعاتشان را می‌کنند، نامه نگاری‌ها را انجام می‌دهند و ارتباطات بیرون را دارند، با کمک شما میسر می‌شود. در کلام آخر بگویم که هیچ کسی بیخودی از این در وارد نشده است. هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات ننهاده است. بگردید نقش خودتان را پیدا کنید که برای چه به اینجا آمده‌اید. اگر نقش و مسیر خودتان را پیدا کردید، می‌توانید در رشد و تعالی کنگره خیلی موثر باشید. میتوانید یک بازیگر خوب باشید؛ چون آدم‌هایی قبل از شما آمده‌اند و نقش خودشان را پیدا کرده‌اند. راهنما نقش خودش را پیدا کرده، دیده‌بان، مرزبان و تمام خدمتگزاران نقش خودشان را پیدا کرده‌اند و این نقش را به زیبایی بازی کردند. مشهد در ابتدای شروع چهار پنج نفر بودند مثل آقا وحید، آقا کاظم و دیگر دوستان؛ آقا کاظم می‌گفتند در یک مغازه بنگاهی می‌رفتند و جلسه را برگزار می‌کردند. می‌گفتند موتور را دم در روشن می گذاشتم؛ چون هر لحظه می‌گفتم مامورها می‌ریزند و ما را دستگیر می‌کنند! موتور را روشن نگه میداشتم که بتونم سریع فرار کنم. یعنی سال ۹۰ مشهد با چهار نفر شروع شد. الان بالغ بر ۲۰ نمایندگی داریم. این چطور اتفاق افتاده است؟ هنر آموزش‌های کنگره و همچنین هنر مدیریت بسیار عالی و مدبرانه آقای مهندس. من اینقدر که با آقای مهندس هستم، با خانواده خودم نیستم. این‌قدر دقیق و با مطالعه حرکت می‌کنند و آموزش‌هایی که خودشان می‌بییند. هنوز خودشان دارند آموزش می‌بییند. حرکت آقای مهندس و همیاری همه‌ی اعضای کنگره ۶۰ باعث این پیشرفت شده است. حالا در استان خراسان که مثال زدم، این چهار یا پنج نفر نقش خودشان را پیدا کردند. ابتدا نمایندگی الهیه را تاسیس کردند، بعد نمایندگی فردوسی را افتتاح نمودند. بعد از آن الهیه جمع شد و شفا را گرفتند. اگر بچه‌هایی که آمده بودند نقش خودشان را خوب بازی نمی‌کردند، شما روی این صندلی‌ها ننشسته بودید و این سقف بالای سر شما نبود. آن‌ها کاشتند شما خوردید، شما باید بکارید تا دیگران بخورند. این چرخه باید ادامه پیدا کند. خیلی ها بیرون از این درب هستند که احتیاج دارند رها بشوند. امیدوارم تک‌تک ما نقش خودمان را خوب بازی کنیم تا بتوانیم به آدم‌هایی که بیرون از این درب نیازمند کمک هستند، کمک کنیم. مجدداً به شما و تمام اعضای کنگره، آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم. من یک مسئله راجع به خانمهای همسفر بگویم. خانم آنی را دیدید که چهارشنبه هفته‌ی گذشته به جلسه آمدند. جایی هم نمی‌توانستند بروند به دلیل اینکه کمی مریض احوال بودند. ایشان نقش بسیار مهمی در تشکیل گروه همسفران داشتند. وقتی جلسه شروع می‌شد، به همسفران می‌گفتیم بروید بیرون درب و در کوچه کنار یا در پیاده رو می‌نشستند. خب ریزش هم داشتند. مثلاً همسر من می‌گفتند من آنجا نمی آیم؛ چون برای من سخت است. خانم آنی در قسمت خانم‌های مسافر هم کار می‌کردند. آنجا را تحویل دادند و به قسمت خانم‌های همسفر آمدند. در سال ۷۹ با پنج یا شش نفر‌ گروه همسفران را ساماندهی کردند که یکی از مهم‌ترین کارهایی است که در کنگره انجام شد. همسفران نقش بسیار مهمی در درمان اعتیاد ایفا می‌کنند و دقت کنید کسانی که همسفرانشان نمی آیند، رسیدن به آن رهایی مورد نظر خیلی سخت می‌شود و در بعضی مواقع شاید هم اصلاً نرسند. برای همه‌ی این‌ها خانم آنی بزرگ خیلی تلاش کردند و دوست داشتم اینجا از ایشان یادی کنم. این‌ها را من در قسمت مسافران و همسفران گفتم؛ ولی عملکرد خانم آنی را خاص همسفران گفتم. امیدوارم که سایه ایشان بر سر ما مستدام باشد و امیدوارم همین‌طور که گروهمان منسجم حرکت می‌کند، روز به روز به تعدادمان اضافه شود. چون هر چقدر تعداد ما افزایش پیدا کند، یعنی تعداد بیشتری درمان شده‌اند و به آغوش خانواده بازگشته‌اند. خیلی ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.

 


مرزبان خبری: مسافر علیرضا
تصویربرداران: مسافر هادی، مسافر محمد، مسافر احمد
نگارش: مسافر نوید
ویراستار: مسافر جواد 

ارسال خبر: مسافر سجاد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .