من در طول زندگی شخصی خودم درد و سختیهای زیادی را تحمل کردم؛ اما بدترین و تلخترین آن مصرف کردن مواد مسافرم بود که من را خیلی آزار میداد همیشه مصرف میکرد، اما گردن نمیگرفت. چندین بار اقدام به ترک پیاپی کرد؛ ولی به فرموده آقای مهندس دوباره برمیگشت سراغش با مصرف چند برابر این کار ادامه داشت.
هر چند وقت یک بار به من و بچهها میگفت دیگر مصرف نمیکنم. کمی در خانه آرامش میگرفتیم پس از مدتی دوباره من میفهمیدم؛ ولی به روی خودم نمیآوردم بعد دخترم میگفت: باز بابا قیافهاش ریخته که من در جواب به او میگفتم کار میکند و خسته میشود؛ ولی خودم را سرزنش میکردم که چرا همسر من مواد استفاده میکند، بحث، دعوا و جنگ اعصاب تا یک مدت در منزل ما ادامه داشت.
تا اینکه بالای بیستوپنج سال با هم استخوان خُرد کردیم و پس از مدتی با بگو مگو، راضی شد که جای را برای ترک پیدا کند. پارسال از خواهرم شنیدم که مسافرش رفته به کنگره۶۰ و به من گفت: همسرم چند ماهی میشود که رفته، به خواهرم گفته بود که تو هم باید به عنوان همسفر حضور داشته باشید. من هم ماه رمضان سال گذشته به مسافرم پیشنهاد دادم اول قبول نمیکرد و جبهه میگرفت.
آخر ماه رمضان گفتم من میروم که دو هفته زمان خواستتند دوباره یک روز حرفش را پیش کشیدم با دعوا گفت: اصلاً نمیروم من قند خونم رفت بالا با گریه و حال خراب روی زمین افتادم دید که بد میشود بلند شد رفت بیرون بعد از چند ساعت زنگ زد گفت آمدم کنگره را پیدا نمیکنم آدرس دادم رفت، پیدا کرد و سر لژیون نشسته بود.
الان شکر خدای مهربان چهل و پنج روز است آزاد و رها هستیم. از آقای مهندس دژاکام ممنونم و قدردانی میکنم که چنین بستری را فراهم کردهاند تا مسافرها و همسفرهای عزیز به حال خوش برسند و در کنار خانواده خویش به زندگی خودشان ادامه دهند. در آخر نیز از خدای خود سپاسگزارم، تشکر میکنم که یک نگاهی به زندگی من انداخت.
دلنوشته: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
رابط خبری و ویرایش: همسفر پروانه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
63