English Version
This Site Is Available In English

من پهلوانی را سفر دیدم

من پهلوانی را سفر دیدم

من تمام زندگی‌ام را مدیون لژیون سردار هستم؛ زمانی که ناامیدتر و درمانده‌تر از همیشه بودم، برکت لژیون سردار من را در مسیر نور و رهایی قرار داد. همان زمانی که مسافرم به عنوان همسفر دنور شد.

دنوری، نقش‌هایمان را تغییر داد؛ همسفر شد مسافر و من، بهار، شدم همسفر... همسفری تا ابدیت.

آن‌قدر دنوریِ مسافرم برایم شیرین و پربرکت بود و در دل و جانم نشست که باز همسفرش شدم، این‌بار در سفر پهلوانی‌اش. من نیز دنور شدم و با هم گذر کردیم؛ از خواسته‌هایمان، از تلاطم‌های مسیر که کم نبودند. اما آن‌که اجازه‌اش را داد، توانش را هم بخشید و یاری‌مان کرد تا این سفر طی شود. من باز، معجزه‌ها دیدم.

مسافرم از خواسته‌های مادی‌اش که همچون کوهی سهمگین بودند گذشت و آن سوی کوه، آرامشی ژرف یافت؛ آرامشی که هرگز پیش از آن در او ندیده بودم. گویی شخصی تازه متولد شده بود. آن‌قدر مات و مبهوت این تغییر و آرامش درونی شدم که تمام خواسته‌ام و رویایم شد پهلوانی.

رویایی که مسافرم آن را به واقعیت بدل کرد؛ و این‌بار، او شد همسفر من در سفر پهلوانی. و من باز، معجزه را دیدم. تمام خواسته‌هایی که در سفر قبلی از آن‌ها گذشته بودیم، یک‌به‌یک به ما بازگشتند.

و شور و شعفی که پس از تسویه‌ی پهلوانی در دلم نشست، هنوز با من است؛ گویی آن مبلغ را به من هدیه داده بودند.

معجزه آنجاست که لذت‌های مادی جایش را به لذت بخشش می‌دهد. آن هم چه لذتی؛ لذتی تا ابد ماندنی و جاوید. همیشه می‌جوشد و جاریست.

من پهلوانی را سفر دیدم. سفری که در آن در برابر کوه خواسته‌ها و خواستن‌ها قد علم می‌کنی، از خود می‌گذری، از تردید‌ها و ترس‌ها می‌گذری، از وابستگی‌ها می‌گذری تا از من به ما برسی و از تمامی‌ آنچه که از آنها گذشتی رها می‌شوی و همیشه چراغ راهت روشن می‌ماند راهی که هنوز ادامه دارد.

نویسنده: مرزبان همسفر بهار
رابط‌خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون‌سردار)
عکس: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون‌سردار)
ارسال: همسفر لیلا دبیر سایت
همسفران نمایندگی محمدی‌پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .