English Version
This Site Is Available In English

ساحلی که در آن‌جا آرامش و آسایش همراه با عشق فراوان باشد

ساحلی که در آن‌جا آرامش و آسایش همراه با عشق فراوان باشد

در دل شب حال و هوای نوشتن به سرم زد. آری! یاد گذشته یک وقت‌هایی خوب است؛ چرا‌که من شیوا نباید فراموش کنم کجا بودم و به کجا رسیدم. خوب که می‌اندیشم می‌بینم روزهایی بود که حتی طلوع آفتاب برایم آزار‌دهنده بود. آن روزها آن‌قدر مواد و تاریکی مواد سراسر زندگی مرا فرا گرفته بود که هیچ روزنه نوری وجود نداشت. آه ای خدا چقدر رفتن در دل تاریکی و از آن خارج شدن درد و عذاب دارد، گویی تک‌تک استخوان‌هایت زیر بار خرد می‌شود و من این خرد شدن را تجربه کردم.

مگر می‌شود به دریا رفت و طوفان را حس نکرد؟ آری! من آن دریا رفته‌ای بودم که در طوفان درهم شکستم تا موج‌سواری را آموختم. آخ که چه اتفاقی در دل طوفان برای من رخ داد. گویی من انتخاب شده بودم که در این مسیر باشم یا شاید خودم انتخاب کردم در این مسیر باشم تا موج‌سوار قهاری شوم؛ اما نمی‌دانم؛ ولی به هر حال موج‌سواری چه حال و هوایی دارد. گاهی روی موج هستی و گاهی هم به زیر موج؛ ولی لذت بردن از موج‌سواری؛ یعنی در هر صورت من بتوانم با حال خوش به ساحل برسم. ساحلی که در آن‌جا آرامش و آسایش همراه عشق فراوان باشد.

آری! من به ساحل امن کنگره60 رسیدم. آن زمان نمی‌دانستم کجا هستم یا چرا هستم، فقط گویی تاریکی سراسر وجودم را فرا گرفته بود؛ اما در دل آن تاریکی کسی آمد و آرام در گوشم زمزمه کرد که دستت را به من بده و دنبالم بیا، با آن‌که تاریکی بود و پرتگاه‌های آن جاده بسیار تا بسیار بود؛ اما من بودم که اعتماد کردم و دستانش را گرفتم و راهی، راهی شدم که نمی‌دانستم کجا است و به کجا ختم می‌شود. روزهایی بود که از خستگی و ناتوانی کم می‌آوردم؛ اما آن ناجی به می‌گفت نایست و بیا، آرام‌آرام بیا؛ ولی درجا نزن و او امید حرکت کردن را به من می‌داد، نوید رهایی و نوای عشق سر می‌داد و من را به رسیدن به نور و‌ هدفم امیدوار می‌کرد.

آمدم پا به پای او، تا جایی که به خودم آمدم، دیدم جا پای او گذاشتم و گاهی اوقات دست افرادی را گرفته‌ام که هم درد و هم‌حس خودم هستند. وای خدای من این چه عشقی است؟ این چه جایی است؟ با قلب، روح و روانم چه کردی؟ خدایا شکر که در این مسیر سبز عاشقی قرار گرفتم و به حال خوش رسیدم و در کنار خانواده‌ام آن آرامش‌حقیقی را دارم و از آقای مهندس و خانواده محترم‌شان سپاسگزارم که این بستر امن را برای من همسفر ایجاد کردند تا خودم را بشناسم و از راهنمایان خودم تقدیر و تشکر می‌کنم که آموزش‌های ناب‌شان را در اختیار من قرار دادند تا به خودساختگی خودم بیندیشم.

نویسنده: مرزبان همسفر شیوا
ویراستاری و ارسال: همسفر زلیخا رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی پرند

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .