تمامی مطالب آموزشی کنگره بر مبنای افزایش آگاهی و دانایی ما است برای دستیابی به گنج عظیم درون؛ یعنی «محبت» و برای اینکه ایمان بیاوریم خوبی خوب است و بدی بد است! محبت در هستی آنقدر عظیم است که تمامی موجودات را در خود جای داده است. آفرینش ریشه در محبت و عشق خداوند دارد؛ بهطوریکه خداوند متعال در شروع هر سوره با «بِسمِالله الرّحمنَ الرَّحیم» از بخشش و محبت خودش برای درک ما انسانها از وجودش یاد کرده است. جایگاه محبت قلب انسان است؛ جاییکه مرکز دریافت و انتقال تمام احساسات و انرژیهای اوست. محبت در معنای حقیقی، حضور آگاهانه در هستی و رسیدن به وحدت یا همان توحید و یگانگی با کل هستی است. میتوان گفت رسیدن به توحید؛ یعنی اینکه بدانیم چگونه زندگی کنیم، چگونه با هم زندگی کنیم، چگونه با هم شاد و غمگین باشیم و چگونه به آینده روشن امیدوار باشیم؛ یعنی در زمین زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند و آنگاه زندگی و حیات با زیباترین شکل خود نمایان میشود؛ چرا که طبق فرمایش استاد امین بزرگوار «شادمانی حقیقی در این است که هنر زندگی کردن را بیاموزیم تا هم خود مانند ستاره بدرخشیم و هم کمک کنیم که همنوعان خود نیز مانند ستارگان بدرخشند.» انسان بدون حضور دیگران نمیتواند انسانیت و جوهره وجودی خودش را معنا دهد و اگر محبت نباشد هیچ اندیشهای بارور نمیشود و هیچ رشد و تکاملی اتفاق نمیافتد.
گفتگویی با راهنما همسفر فاطمه در خصوص دستور جلسه «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من» وادی عشق و محبت ترتیب دادهایم که در ادامه مطالعه میکنیم و بهرهمند میشویم.
همسفر فاطمه و مسافرشان با تخریب آنتی ایکس تریاک وارد کنگره شدند. بهمدت ۲۰ ماه و ۷ روز به روش DST و داروی OT به راهنمایی مسافر مسعود و همسفر طاهره سفر کردند. هم اکنون ۱۵ سال و ۸ ماه است که به دستان پر مهر آقای مهندس رها و آزاد هستند. ورزش مسافر ایشان در کنگره والیبال و ورزش همسفر فاطمه دارت است.
از بیداری تا هشیاری فاصله چندانی نیست؛ اما ما انسانها بایستی صبر داشته باشیم. در راه دستیابی به این صبر چگونه مجهز باشیم؟
برای چنین صبری به چند ابزار نیاز داریم: داشتن خواسته قوی، وصل بودن به منابع اطلاعاتی، کاربردی کردن آموزشها، مقاومت در برابر گذر زمان تا رسیدن به هدف، درک هفت وادی و رسیدن به وادی هشتم که اجرای واقعی پیمان وادی هشتم است و قدم گذاشتن به دنیای جدید بخشیدن و بخشیده شدن و ماندن در این مسیر ما را به هشیاری واقعی میرساند. تا باد چنین بادا

عشق یعنی گذشتن از خویش. وقتی این جمله را زندگی میکنیم نجوای بازدارنده مدام تکرار میشود پس خودت چه؟ هیچچیز و هیچکس ارزشش را ندارد. با این نجوا چه کنیم؟
همه ما دوست داریم که عشق را تجربه کنیم، دوست داریم عاشق باشیم؛ اما نمیدانیم که عاشقی کردن بهایی دارد. اولین قدم، گذشتن از من است تا زمانیکه این من و منیت له نشود فقط لاف عاشقی زدیم و لاغیر! بیداری یکی دیگر از شروط عاشقی است. خیلی از ما در خواب غفلت روزمرگی درگیر شدیم و هنوز پشت چراغ قرمزها ماندهایم و نمیتوانیم بگذریم؛ از قهر و انتقام، دیدهشدن و ...! درک معنای گذشتن از خود نیاز به استمرار دارد؛ کسیکه بیدار شده، دنبال علتها نمیگردد که چرا باید ببخشد، پرداخت کند و انجامها را به انجام برساند؟ انسانی که بیدار شده است میداند چه معاملهای با خالق خود میکند و اینکه «حساب عاشق با عشق است»؛ میداند خالق عشق را بیجواب نمیگذارد. بالا رفتن ظرفیت وجودی، دریافت رازهای پنهان، کشف علوم و ... نیاز به برداشتن موانع مادی و ماده دارد. انسانی که بیدار شده است و هشیار شده میفهمد و انرژیاش را صرف دریافت از معشوق نمیکند، انرژیاش را صرف انباشتگیها نمیکند، انرژیاش را صرف رفتن و رسیدن و عشقورزی میکند.
خوشا به حال آنکس که میدهد و بهدنبال باز پس گرفتن نیست؛ بیدریغ همچون قدرت مطلق و منتظر نمیماند؛ بلکه ناظر است. چگونه این ناظر بودن را در زندگی و جسمیت اجرایی کنیم؟
با معرفت و رسیدن به عمل سالم که زیر مجموعه حس، عقل و عشق سالم است؛ زیرا هیچ عملی زیباتر از عمل سالم و هیچ خدمتی بالاتر از خدمت و عشق به مخلوقین الهی نیست. در همه شعب الگوهایی داریم که مصداق این پیام هستند؛ مرزبانان، ایجنتها، دیدهبانان محترم و همه خدمتگزاران عاشق. در بخشش و گذشت مطالبی نهفته است که انسان تا تجربهاش نکند به معجزه، بزرگی و عظمت آن پی نمیبرد. آموزشهای کنگره در قسمت جهانبینی در وهله اول ما را با خودمان آشنا میکند و به ما آموزش میدهد که چگونه محبت و انرژی عشق را پسانداز کنیم و در نهایت بتوانیم ببخشیم. استاد امین در سیدی بخشش میفرمایند: «اگر ببخشی چیزهای بهتری بهدست میآوری.» در این جمله نکته ظریفی نهفته است؛ همه خدمتگزاران با علم به مطلب فوق، بعد از پرداختهای بیمنت فقط ناظر تبادلها هستند و دریافت حال خوش، حس عالی، شعف و لذت بردن از جابهجایی این انرژیها است.
در خطابه سوم (زنجیرههای عشق) از وادی چهاردهم بیان شده است: «کار نیروهای تخریبی با افزایش و گسترش محبت رو به زوال میگراید.» شخص چگونه میتواند مفهوم این جمله را در خودش بیدار نگه دارد؟
محبتی که بر پایه دانش و معرفت باشد میتواند نیروهای تخریبی را به زوال ببرد و با قرار گرفتن در مسیر عشق و نهادینه شدن محبت در تکتک سلولها و ذرات وجودی کمکم فلز وجودی من تغییر میکند؛ تغییر، تبدیل و ترخیص از پنهانکاری، حسد، کینه، نفرت، نقاب زدن و ... باعث میشود که جاذبهها و دافعههای من هم تغییر کند و دقیقاً این اتفاق میافتد که من هر آنچه میبینم، نفس میکشم، غذا میخورم، موسیقی گوش میدهم و ... خالی از عشق نیست؛ چراکه ذرات وجودی من تغییر کرده است. گاهی میبینیم وقتی یک نفر با معنای واقعی عشق آشنا میشود، کمکم بیماریهای جسمی و روانیاش هم رو به بهبودی میرود؛ پس قرار نیست که زور بزنم برای بیدار نگه داشتن این جمله در خود؛ چراکه وجود من مکان امنی شده است برای جولانگاه عشق! دقیقاً اتفاقی که در کنگره افتاده و با محکم شدن زنجیره محبت بین اعضاء، کنگره به یک مکان امن تبدیل شده است و دیگر جایی برای نیروهای منفی و بازدارنده نیست.

در سیدی «معرفت 1403» طبق فرمایش آقای مهندس همه چیز در دنیا به سه قسمت تقسیمبندی میشود. لطفاً کمی در مورد محبت صحیح، محبت خنثی و محبت غلط برایمان توضیح دهید؟
طبق صحبتهای آقای مهندس: محبت درسی است بر پایه معرفت و دانایی؛ بنابراین در محبت صحیح ما حس سالم را در مثلث محبت داریم که بقیه اضلاع مثلث بر پایه قوی بودن این حس شکل میگیرند. در این محبت انسان همه هستی را دوست دارد؛ نه به خود و نه به دیگران آسیبی نمیرساند؛ به آرامش و آسایش درونی دست پیدا میکند و به تکامل و حال خوش میرسد؛ ولی در محبت غلط بنا بر آلوده بودن حس همه معادله مثلث محبت بههم میریزد. تعصب، خودخواهی، حس مالکیت و ... در این نوع محبت زیاد دیده میشود؛ حتی گاهی به نفرت هم تبدیل میشود و آسیب این محبت به مراتب زیاد خواهد بود هم به خود و هم به دیگران و به علت نرسیدن به آرامش و آسایش درونی به تکامل و حال خوش هم نخواهد رسید. در محبت خنثی چون معرفت و دانایی خیلی کمی وجود دارد و بیشتر به نظر من بر پایه تقلید و عرف بنا میشود شاید فرد به تکامل برسد؛ ولی به آرامش و آسایش خوش نخواهد رسید. سردرگمی در این نوع محبت خیلی وجود دارد و گاهی محبت اجباری میشود که خود خیلی آسیبرسان است.
وادی چهاردهم به ما آموخت بهشت و جهنم، قهر و مهر، درد و درمان و ... عشق هستند. به نظر شما چگونه میتوانیم وجود عشق را در درد، قهر و ... درک کنیم؟
در جواب این سؤال نقل شعری میکنم از جبران خلیل جبران که میگوید: «اگر عشق شما را فراخواند حتماً از پیاش بروید؛ گرچه راهش سخت و ناهموار باشد! هنگامی که با شما سخن میگوید باورش کنید، گرچه طنین کلامش رؤیاهایتان را بر هم بزند! همانطور که تاج بر سرتان میگذارد، به صلیبتان نیز میکشاند. عشق شما را چون خوشههای گندم دسته میکند، آنگاه میکوبدتان به غربال بادتان میدهد تا از پوسته آزاد شوید. تا سرحد سپیدی به آسیابتان میسپارد، ورزتان میدهد تا نرمتان کند؛ سپس در آتش قدسیاش گرمتان میکند تا که نانی مقدس شوید برای ضیافت بزرگ خداوند. عشق با شما چنین میکند تا رازهای دل خود را بدانید؛ اما اگر از سر ترس فقط در پی ناز عشق باشیم، بهتر آن است که خود را بپوشانیم و از دسترس خرمنکوب عشق دور شویم و درگیر روزمرگیها شویم.» نمونه بارز عشق را در مادر دیدم که قشنگ مطلب را باز میکند؛ وقتی که عاشق هستی، قهر هم عشق است، سختی دیدن هم عشق است و ناملایمات هم عشق است. مادری که میتواند دست بچهاش را بگیرد که نیفتد؛ ولی نمیگیرد تا یاد بگیرد رفتن را و چه بسا آمدن را در قالب قهر و مهر، وصل و هجران، محرومیت و پاداش، توجه و بیمحلی که همه و همه نشان از عشقی دارد که کودک نمیداند و مادر آگاه، برای ساخته شدن کودک به انجام میرساند و کودک از مادر ناراحت میشود. این است راز عشق خالق به مخلوق و چه بسا ظریفتر، دقیقتر و هزاران بار مهربانتر از مادر.
باتوجه به صحبت آقای مهندس در سیدی «چرخش» که میفرمایند: «باید به آن مرحله از دانایی برسید تا تبدیل شوید به ابدال و آن هنگام تبدیل به محبت شوید»؛ آیا قبل از راهنما شدن، رسیدن به این مرحله باید اتفاق بیفتد؟ لطفاً کمی از مسیر تغییرات و تبدیلات این مرحله را برایمان بیان کنید.
فردی که وارد کنگره میشود بر مبنای حس یا مشیت الهی راهنمایی را انتخاب میکند. وقتی که وارد لژیون میشود آن محبتی که در دل راهنما به صورت آشکار و در دل او به صورت پنهانی وجود دارد به نقطه اتصال میرسد و البته موقتاً با قبول شرایط و قوانین و حرمتها به ظاهر به رهجو تبدیل میشود؛ ولی این تبدیل مراحلی دارد که نقشه راه معلوم است، مقصد و مسیر و هدف هم مشخص است؛ ولی برای رهجو شدن باید فرمانبردار باشد و نظم و ادب را سرلوحه کار خود قرار دهد تا با این تغیرات، تبدیل به یک رهجوی واقعی شود. در این مدت آن نقطه اتصال محبت آنقدر محکم شده است که ابدال صورت میگیرد و رهجو در ذهن و صور پنهان خودش را راهنمایی میبیند که عشق به خدمت دارد و رهجوهای پشت در و منتظر را به لژیونش دعوت میکند. این تبدیلات اول در صور پنهان و با مهارتهای راهنمای فعلیاش صورت گرفته است و انگیزهای میشود که در امتحانات شرکت کند و راهنما شود تا این تبادلات و محبت و لذت رهایی هم برای او اتفاق بیفتد و با عشق بدون شرط یکی از خدمتگزاران لایق کنگره بشود؛ البته که عشق راهنما به رهجو از نوع رفتن و رسیدن است نه ماندن، نوچه شدن، تراکم انرژی و حال خرابی! امید که همه ما با راهنما شدن و کنگرهای بودن، هم پیامرسان پیام کنگره باشیم و هم قدردان این مرد بزرگ و خانواده محترمشان باشیم که هرچه داریم از لطف خدا و گذشت و عشق آقای مهندس به بشریت بوده و هست. سلامتی هدیه خداوند به این عزیزان و خانم آنی عزیز باشد انشاءالله.
کلام آخر:
در آخر تشکر میکنم از ایجنت همسفر زهرا و همه عزیزانی که با عشق در قسمت سایت کنگره۶۰ بهخوبی خدمت میکنند و از اینکه به من اجازه خدمت دادید بینهایت سپاسگزارم.
از راهنما همسفر فاطمه که وقت با ارزش خود را در اختیار سایت نمایندگی قرار دادند و حس بسیار نابی نسبت به محبت و عشق ورزیدن درون و بیمنت به انسانها و کل هستی را به ما انتقال دادند بسیار سپاسگزاریم و برایشان عشقی پایدار و جاودانه را از خداوند متعال خواستاریم.
طراح سؤال و مصاحبهکننده: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
عکاس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ارسال: راهنما همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1582