English Version
This Site Is Available In English

سفر خودم را جدی گرفتم و مسافرم را رها کردم

سفر خودم را جدی گرفتم و مسافرم را رها کردم

چند سالی بود که زندگی من به‌واسطه‌ اعتیاد مسافرم یخ‌زده و تیره‌وتار شده بود و ناامیدی و ظلمت روز‌به‌روز مرا بیشتر به عمق تاریکی‌ها فرو می‌برد؛ دیگر راه به‌جایی نداشتم و همیشه با خود می‌گفتم فقط به‌خاطر بچه‌هایم این زندگی را تحمل می‌کنم. دعواها و کش‌مکش‌های زیادی در زندگی داشتیم و چندین‌بار تصمیم به جدایی گرفتم. اگر انسان هزاران مشکل در زندگی داشته باشد، به‌ بزرگی مشکل اعتیاد نمی‌باشد و من به این مسئله یقین پیدا کرده بودم؛ زیرا هر راه و روشی را امتحان می‌کردم که شر این بلای خانمان‌سوز را کم کنم و خودمان را خلاص کنیم؛ اما هر بار که مسافرم برای ترک به کمپ می‌رفت، بعد از چند روز دوباره مصرف را شروع می‌کرد و من که هیچ علم‌ و آگاهی در مورد صورت مسئله اعتیاد نداشتم، مسافرم را سرزنش می‌کردم که تو ناتوانی، اراده نداری، ضعیف هستی و هر روز ناامیدتر از روز قبل می‌شدم تا اینکه به‌صورت خیلی اتفاقی با کنگره آشنا شدیم و راه و مسیر برایمان باز شد و وارد کنگره، این مکان مقدس شدیم.

متأسفانه منیت من باعث می‌شد که اصلاً آموزش‌پذیر نباشم؛ آنقدر تخریبم بالا بود و حس‌وحالم نسبت به مسافرم بد بود که آموزش‌ها اثری در من نداشت و نتوانستم مسافرم را رها کنم و همین مسئله باعث شد که بعد از حدود یک‌‌سال خودم و مسافرم از کنگره بیرون رفتیم و دیگر به کنگره نیامدیم. بعد از گذشت چند ماه دور بودن از کنگره، حالم روزبه‌روز بدتر می‌شد؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم دوباره حرکت کنم و خدا را شکر دوباره اذن ورودم به کنگره صادر شد. این‌بار با خود عهد بستم که در راهی که قدم گذاشتم محکم‌تر از قبل قدم بردارم و سفرم را جدی بگیرم و مسافرم را رها کنم. ذره‌ذره توانستم با آموزش‌های ناب کنگره و نوشتن سی‌دی‌ها دیدگاه خود را نسبت به اعتیاد و مسافرم تغییر دهم و از همان‌جا بود که اذن ورود مسافرم هم به کنگره صادر شد و خدا را شکر می‌کنم که در حال سفر کردن است. متوجه شدم تا زمانی‌که در فکر و اندیشه‌ام نتوانم تغییر ایجاد کنم، هیچ‌چیز در زندگی من تغییر نمی‌کند. یاد گرفتم که مسافر را باید رها کرد و تمرکز و حواسم را روی سفر خود بگذارم تا بتوانم سفرم را با موفقیت و آرامش سپری کنم.

چند سالی بود ماه رمضان و روزه گرفتن برایم معنی نداشت و همیشه می‌گفتم من طاقت گرسنگی و تشنگی را ندارم؛ اما نمی‌دانم چرا امسال ماه رمضان برایم شوروحال دیگری دارد و حس‌وحال خیلی خوبی دارم. منی که یک ساعت گرسنگی را نمی‌توانستم تحمل کنم و تمام سیستم بدنم به‌هم می‌ریخت؛ الآن چطور شده که می‌توانم ساعت‌ها گرسنگی و تشنگی را تحمل کنم. وقتی که بدون هیچ مشکلی روزه‌ام را می‌گیرم، اینجاست که متوجه شدم که ناخودآگاه چقدر نقطه‌ تحمل من بالا رفته است و اصلاً متوجه این مسئله نبودم. اگر امروز هنوز زندگی‌ام پابرجاست، عزیزانم در کنارم هستند و می‌توانم زیر یک سقف با مسافرم زندگی کنم همه را مدیون این مکان مقدس و آموزش‌های ناب کنگره۶۰ هستم. در آخر تشکر می‌کنم از آقای مهندس بزرگ‌مرد کنگره۶۰ و همچنین خانواده محترمشان برای فراهم نمودن چنین بستری تشکر می‌کنم و از راهنمایم خانم نگار که با آموزش‌های نابشان راه و روش صحیح زندگی کردن را به من آموختند، سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر نگار (لژیون سوم)
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .