English Version
This Site Is Available In English

راهنما بودن عشق بلاعوض می‌خواهد

راهنما بودن عشق بلاعوض می‌خواهد

همسفر زیبا

اولین باری که به کنگره آمدم، به خاطر دارم که پر از نفرت و منیت بودم و کلمه معروف خودم می‌دانم، دنباله راهم بود. نمی‌گویم که کاملاً درمان شده‌ام؛ ولی خدا را شکر تغییراتم را احساس می‌کنم و سبک‌تر شده‌ام. اوایل از مسافرم دل‌گیر بودم که چرا باید پای من به کنگره باز شود؟ چون او را یک مجرم و خوش‌گذران می‌دیدم که من را دنبال خود کشانده است؛ با خجالت وارد کنگره شدم و نگران این موضوع بودم که چه چیزی پیش خواهد آمد؟ راهنمای عزیزم، راهنما همسفر مریم وقتی صحبت می‌کرد اشک می‌ریختم؛ ولی جنس حرف‌هایش آشنایی دوری با غم‌های من داشت. حالا می‌فهمم تاریکی که من درون آن بودم، ایشان از آن عبور کرده بودند. در باورم نبود تمام کسانی‌که این‌جا هستند، با من هم‌درد می‌باشند؛ احساس می‌کردم همه آن‌ها استاد هستند. اوایل سفر گنگ بودم، می‌شنیدم؛ اما متوجه عمق حرف‌ها نمی‌شدم.

هنگامی که وارد کنگره شدم و قرار شد لژیون انتخاب کنم، نگاهم به چشم‌های خانم لیلا و آن لبخند پر از محبت ایشان افتاد؛ نتوانستم از کنار لژیون هفدهم بگذرم و کنار راهنمای فرشته‌ سیرت، راهنما همسفر لیلای مهربان ماندگار شدم. در ابتدای سفر و نوشتن سی‌دی‌ها، سعی می‌کردم روی غلط‌های املایی کار کنم؛ چون من از درس خواندن و املاء نوشتن فرار کرده بودم و تا اول راهنمایی، آن هم با پافشاری پدرم درس خوانده بودم. دست روزگار من را بعد از سی سال دوباره با ترس‌هایم روبه‌رو کرد.

خدا را شکر می‌کنم که دست‌خط و غلط‌های املایی من بهتر شد و آن اعتماد به نفسی که از دست داده بودم، بعد از نوشتن چهل سی‌دی و سی سی‌دی به دست آوردم. به‌تازگی مفاهیم صحبت‌های آقای مهندس، استاد امین و راهنمای عزیزم را بهتر درک می‌کنم. خدا را سپاس می‌گویم که اذن فهمیدن مطالب به من عطا شد. به قول آقای مهندس، خواستن در من قوی‌تر شد. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم بتوانم به کمک راهنمایی‌های، راهنما همسفر زهرا حسین‌زاده به‌ راحتی سفر کنم. در آخر، از مسافرم تشکر می‌کنم که من را با کنگره۶۰ آشنا کرد. او بال‌ پرواز من برای درمان نیکوتین و هم‌چنین بیرون آمدن از ضدارزش‌ها شد.

همسفر المیرا

در ابتدا از خداوند برای اجازه ورود به این مکان مقدس تشکر می‌کنم. چیزهایی در زندگی برای من مجهول بود و چراهایی که ذهن من را پریشان می‌کرد. از خدا می‌پرسیدم چرا به این دنیا آمدن را انتخاب کردم؟ با این‌که انتخاب این زندگی و مسافرم طبق خواسته خودم بود. هرگز یادم نمی‌رود که در شب‌های قدر ماه مبارک رمضان، از خدای خودم، خواستم راه نجات را به من نشان دهد؛ چرا که مسافر و بچه‌هایم را دوست داشتم ولی آن‌قدر رفتارهای بد از او دیده بودم که حس نفرت روی شانه‌هایم سنگینی می‌کرد و تحمل این موضوع برای من سخت شده بود. تا این‌که متوجه شدم؛ من بهشت روی زمین را دیده بودم که انتخاب کردم در این دنیا پا بگذارم.

به ما یاد داده بودند که بهشت و جهنم برای دنیای دیگر است؛ اما به نظر من، بهشت و جهنم در همین دنیا هستند. کسی که با یک مصرف‌کننده زندگی می‌کند، در جهنم تاریکی‌ها فرو می‌رود؛ ولی من به خاطر بهشت روی زمین این دنیا را انتخاب کردم، جایی که همه حس و حال یکدیگر را درک می‌کنند و یکدیگر را قضاوت نمی‌کنند. وقتی وارد کنگره شدم، بعد از انتخاب لژیون و آشنایی با راهنمای خوبم، دلم را به او سپردم. راهنمایم گفت: دستت را به من بده و قدم روی جا پاهای من بگذار، چرا که اگر بیراهه بروی، در وسط گردباد پرت می‌شوی.

صمیمانه از راهنمای خوب خودم ممنونم که اگر آموزش‌های ایشان و مرهمی بر زخم‌های من نبود، چگونه می‌توانستم در این پستی و بلندی‌های سفر طاقت بیاورم؟ او به من آموخته بود که هر وقت نیروهای منفی هجوم آوردند، فقط از خدا کمک بخواهم و بخشش را زمینه قلبم کنم. این هفته قشنگ را اول به راهنمای خوبم راهنما همسفر لیلا داودی و تمام راهنمایان کنگره۶۰ تبریک عرض می‌کنم. راهنما بودن عشق بلاعوض می‌خواهد؛ إن‌شاءالله کسانی‌که آرزوی این جایگاه را دارند، روزی‌ آن‌ها شود.

نویسنده: همسفر زیبا و همسفر المیرا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)
ویرایش: همسفر سولماز رهجوی راهنما همسفر ستاره (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت‌ همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .