English Version
This Site Is Available In English

در پس هر ثانیه بیهودگی‌های زندگیم را ورق می‌زدم‌

در پس هر ثانیه بیهودگی‌های زندگیم را ورق می‌زدم‌

راهنما، یعنی بارانی که بی‌منت همه را سیراب می‌کند و جانی دوباره می‌بخشد. لحظه‌ها را ثانیه‌به‌ثانیه می‌شمردم و در پس هر ثانیه بیهودگی‌های زندگیم را ورق می‌زدم‌، نه تنها شب‌ها، حتی روزهایم نیز تاریک بودند، نه کور سوی امیدی بود و نه دست گرمی که دستان سرد و لرزانم را گرم کند و نه آغوشی که در پناهش مانند یک کودک آرمیده و به خواب بروم و در آغوش او مثل آغوش مادر آرام بگیرم، همچون یک ساعت شنی بودم، ساعتی که نفس‌های آخر را می‌کشد و منتظر است تا کسی پیدا شود و آن را برگرداند و‌ آنگاه بود که آمدی... چراغی در دست گرفتی و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردی، بدون هیچ چشم‌داشتی با من پیمان بستی که در تمام لحظات، همچون کوه کنارم بایستی تا یاد بگیرم امید را، راه و رسم زندگی را، ایستادگی را.

مثل شمع سوختی تا من ساخته شوم، مانند آموزگاری عاشق، الفبای زندگی را به من یاد دادی، حتی نگاهت که با من حرف می‌زد، مرا وادار به تغییر کرد و ناامیدی را تبدیل به دنیایی از امید و حرکت کرد.

گاهی همچون مادری نگران از سنگینی نگاه و غم صدایم، غبار نشسته بر قلبم را می‌بینی و مرا تیمار می‌کنی. شما راهنما و مربی من هستید، راهنما، یعنی نشان دهنده مسیر تاریکی به سمت نور، تبدیل‌کننده غم به شادی و نفرت به عشق، از من خواستی تا بنویسم در کنگره چه آموخته‌ام و من گفتم که در کنگره درسی بود که خداوند بعد از صدها در بسته به روی من باز کرد.

راهنمای مهربانم، واژه  سپاس در برابر از خود گذشتگی‌ها و ایثار شما ذره‌ای بیش نیست، تنها دارایی من برای شما دعای خیری است که به پاس زحماتی که برای من کشیدید، بدرقه  راهتان می‌کنم تا پایدار باشید تا بمانید برای من و برای هزاران‌هزار انسان دیگر مانند من. آرامش امروزم، حال خوشم، سلامت جسم و روحم، همه‌وهمه به‌خاطر تلاش‌های بی وقفه، ایثار و از خود گذشتگی شما بوده است.

راهنمای مهربانم، من را با تمام تاریکی‌ها و ناامیدی‌هایی که در درونم بود، آغوش باز پذیرفت. راهنمای دلسوز و مهربانم، شما در زندگی من مانند فرشته‌ای بودید که بدون هیچ توقعی برای من زحمت کشیدید، از شما به خاطر این آموزش‌ها و علم و دانش نابی که در اختیار من قرار دادید سپاسگزارم. ای کاش بدانید که چقدر برایم عزیز هستید و چه مهر و عطوفتی در قلب من نسبت به شما وجود دارد. با تمام وجود دوستتان دارم.

راهنمای عزیزم، در این مدتی ک در لژیون شما هستم با خنده‌های من خندیدید و با ناراحتی‌هایم بیشتر از من ناراحت شدید. بهترین‌ها را از خداوند در زندگیتان خواستارم. تمام تلاشم این است که بالاخره روزی با خدمت کردن ذره‌ای از زحمات شما را جبران کنم. از صمیم قلبم هفته راهنما را به شما و تمام راهنمایان کنگره60 تبریگ می‌گویم.

نویسنده و تایپ: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم)
ویرایش: همسفر مونا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون هفتم) نگهبان سایت
نمایندگی همسفران میرداماد اصفهان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .