به نام قدرت مطلق الله، خداوند بخشنده و مهربانم
خداوندا، تاریکیها را تجربه کردهام؛ مرا با روشناییها آشنا گردان. آمین.
گریه بودیم، خنده شدیم، مرده بودیم، زنده شدیم.
دولت عشق آمد و ما، دولت پاینده شدیم.
بله، هرچه فکر میکنم، تا قبل از اینکه خداوند کنگره را به من هدیه دهد، مردهای بیش نبودم. در اوج گرفتاریها، مشکلات، تاریکیها و تنها در اوج مصرف مواد مخدر بودم و تنها امید و پناهم خدای مهربانم بود. به مهربانی و بخشندگیاش ایمان داشتم و ضجهزنان از او درخواست کمک و یاری میکردم. بله، من مردهای متحرک بودم. گریان بودم از این همه ناتوانی و ضعف، خسته از همه چیز. زندگیم پر از اضطراب، استرس و ترس، پر از غم و رنج بود و همیشه در حال تهیه و مصرف مواد بودم. ناامید به آینده و زندگی... خدا را به خودش قسم میدادم که راهی به من نشان دهد تا به زندگی برگردم و دوباره به خانوادهام محبت کنم. دوباره سلامتی و عشق در من به وجود بیاید. یادم هست همیشه به خدا میگفتم رسالت من در این دنیا چیست؟ خوردن، خوابیدن و مصرف مواد مخدر؟ تا اینکه خدا صدایم را شنید و توسط فرشتهای زمینی با کنگره آشنا شدم.
یادمه روز اول که وارد کنگره شدم، مرا با عشق در آغوش گرفتند و اولین متنی که به چشمم خورد این بود: «بیایید این آتش ویرانگر را خاموش کنیم». مقدمههای چهارده وادی که روی دیوار کنگره نوشته شده بود، حس تازه و عجیبی درونم ایجاد کرد و جذب کنگره شدم. چیزی درونم به من گفت: اینجا بهشت توست. احساس خوبی داشتم. بچههای کنگره و راهنماها و مرزبانها را که میدیدم، با دیدن آن چهرههای شاداب و سالم، امید در من جوانه زد و مصمم به درمان شدم. بله، خدای مهربانم دعاهای مرا مستجاب کرد و صدایم را شنید. مسافر شدم و سفری پر از عشق و تجربه را آغاز کردم. با معلمی عاشق و انسانی بزرگ به نام مهندس دژاکام آشنا شدم. آقای مهندس، شب و روز دعاگویت هستم. خیلی دوستت دارم و امیدوارم با درست سفر کردن و در صراط مستقیم بودن، قدردان زحماتت باشم.
بله، اینجا سرزمین عجایب است؛ مصرفکنندگان به انسانهای با نشاط و سالم تبدیل میشوند. اینجا سرزمین عشاق است؛ اینجا به همدیگر عشق بدون توقع میدهند. اینجا فرشتگانی دارد به نام راهنما، مرزبان و ایجنت که بدون هیچ منتی برای ما وقت میگذارند و کنار ما هستند. اینجا حریم و حرمت دارد؛ اینجا حریم امن خانوادههاست. من اینجا دارم زندگی کردن را یاد میگیرم تا اجازه دهم دیگران هم زندگی کنند. من اینجا خودم و خدایم را بهتر شناختم. ما اینجا در کنگره ترک نمیکنیم؛ ما درمان میشویم، احیا میشویم و به آرامش میرسیم.
خداوند بخشنده و مهربانم، بینهایت ممنونم و شکرگزارم که به من فرصت دوباره زندگی کردن را دادی.
نگارش: مسافر علی لژیون سوم
ارسال: گروه سایت مسافران محمدیپور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
80