به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر.
تقریباً همه چه خوب بود، تا آن جایی که از اطرافیان به من گوشزد شد که مسافرم، کسی که به او ایمان کامل دارم، کسی که بهترین آرزوهایم را کنار او ترسیم کردم، غرق تاریکیها شده است.
مشکل من این بود که باورم نمیشد یا بهتر است بگویم دوست داشتم حرفهای خودش را باور کنم تا حرف بقیه را، حتی به خیالم هم نمیرسید که دروغ گفتن برای کسی که در باتلاق تاریکی فرورفته است، کاری ندارد.
وقتی صدایم میزدند که با من حرف بزنند، ضربان قلبم بالا میرفت؛ طوری که صدای ضربان قلبم را خودم میشنیدم، چون موضوع حرف آنها را میدانستم، دوست نداشتم اینگونه راجع به او حرف بزنند؛ حتی اگر حرف آنها واقعیت داشت.
حس مادری را داشتم که خودش بچه خودش را دعوا میکند، سرش داد میکشد؛ ولی وقتی شخص دیگری این کار را میکند، ناراحت میشود.
بین خودمان دعوا داشتیم، قهر داشتیم؛ ولی وقتی شخص دیگری در مورد مسافرم حرف میزد، ناراحت میشدم. قهر و آشتیهایمان بین خودمان بود. همین باعث شد انگشت اتهام به سمت من باشد، به خیال بقیه انگار من از آن اوضاع خیلی راضی بودم.
زمان با کلی استرس و گریه گذشت تا این که یک روز خودش از من خواست که پای حرفهایش بنشینم که برایم توضیح بدهد، همه چیز را گفت و از من خواست که با هم مشکل را حل کنیم. راست هم میگفت، ما بارها سعی کردیم حل کنیم.
تلاشی که میکرد را میدیدم، حتی صدایی که در سینه خودش حبس میکرد که مبادا باعث ناراحتی ما بشود را میشنیدم. بار آخر که همه این سختیها را گذرانده بود، یکی از آشناها کنگره را معرفی کرد و اصرار داشت که حتماً برویم.
مسافرم که بعد از گذراندن یک هفته درد و سختی که خیلی هم حالش خوب نبود، تصميم گرفت برود و یک سر بزند. وقتی برگشت خوشحال بود، میگفت جای خیلی خوبی هست، خیلی امیدوار بود که حالش خوب شود؛ ولی گفت در کنگره گفتند که تا تمامشدن این سه جلسه میتوانم مصرف کنم، یک مقدار تعجب کردم، برای من هم سخت بود و هم عجیب. نمیدانم چرا ولی مخالفت نکردم.
آن سه روز خیلی بیشتر از آن هشت سال برایش لذت داشت، شاید بهخاطر اینکه وجدانش راحت بود؛ البته این را برای خنده گفتم، هر چند خیلی هم دور از واقعیت نیست.
بعد از دوازده ماه گل رهایی را گرفت. الان که فکر میکنم از آن روز ورودش به این مکان مقدس، من به حال خوش رسیدم و خدا را شکر میکنم که اذن ورود به کنگره به من هم داده شد.
از بنیانگذار کنگره 60 تشکر میکنم انشاءالله که همیشه سلامت باشند. از کسی که انرژی خود را می گذارد تا من، درست انتخاب کردن، درست زندگی کردن و انسان بودن را یاد بگیرم، تشکر میکنم.
پيشاپيش هفته راهنما را به راهنمای خوبم تبریک میگویم.
در آخر برای کسی که ما را با کنگره آشنا کرد، سلامتی و سربلندی خواستارم.
خدایا شکرت.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
213