برای شروع نباید عالی باشی اما برای اینکه عالی باشی باید شروع کنی. پدرم شاید عطر نانهایی را که میآوردی فراموش کرده باشم اما عطر صبوریهایت را از کودکی تا همیشه به یاد دارم. دختر که باشی میدانی اولین عشق زندگیات پدرت است، دختر که باشی میدانی محکمترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدر است. عشق فقط بین یک دختر و پسر نیست گاهی اوقات عشق پدر و دختر برتری میکند بر تمامی عشقها.
بابا، مثل کوهی استوار است که در تمامی سختیهای زندگی توانستم به او تکیه کنم. همه دختران عشق و محبت را از پدرشان میطلبند. اما وقتی پدری در دام اعتیاد باشد چه؟ به نظرتان میتواند مهر و محبت را دوباره به اعضای خانوادهاش ببخشد یا نه؟ من همیشه گدای مهر و محبت پدرم بودم، نمیدانم این حسم از کجا سرچشمه میگرفت؟ خاصیت دختر بودنم بود یا اینکه پدرم در راه زندگیاش به طرف اعتیاد لغزیده؟ پدرم، من میدانم که تو لایق مصرف کننده نیستی ولی چه کنم که قطار زندگیت کمی از روی ریل لغزید و این بند را گریبان تو کرد.
وقتی که تو در سالهای تخریبیات بودی من و خانواده از این بابت خیلی ناراحت بودیم، وجودم پر شده بود از حس نفرت، نیستی، پستی، بیارزشی، اعتماد به نفسم خدشه دار شده بود، به قدری که جسمم پر از اضطراب و استرس بود، زمانی که سرم را روی بالش میگذاشتم شبم را فقط با کابوس و گریه میگذراندم.
این دورانی که تو در تاریکی بودی همان سالهای سرنوشت ساز من بود. یادم است من در این سالها درس خواندم، انتخاب رشته کردم، ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم، ولی به علت نبود محبت و مهر پدر واقعاً کم آوردم و ادامه زندگی برایم دشوار شد. نمیگویم اصلاً نبودی، بودی ولی مصرف کننده بودی و در دام اعتیاد و این مرا آزار میداد، که حتی دست نوازش و آغوش گرمت را نداشتم.
اما حالا ۸ ماه و ۱۵ روز است که پدرم به وسیله کنگره ۶۰ و دانش آقای مهندس دژاکام و راهنمایی راهنماها و خواست و اراده قوی خود توانسته از بند اهریمن اعتیاد رهایی پیدا کند و من این موضوع را تازه یک ماه است که فهمیدم و از این بابت خیلی خوشحالم. از وقتی که پدرم از این بند رها شده حس زندگی به من برگشته و در دلم جوانه زده، شروع کن پدرم که هیچ وقت برای دوباره زندگی و از صفر شروع کردن دیر نیست.
من در این مدت رهاییت قدرت و بودنت را در کنارم حس کردم و در زندگیام رشد کردم. خوشحالی مادرم، اعتماد به نفس و موفقیت خواهرم و همان خندههای از ته دل برادر کوچکترم، همان حس خوش و تجدید علاقه من به تو، همه را دیدم. من تازه فهمیدم که فرشتهها هم میتوانند مرد باشند، همه را مدیون کنگره ۶۰ هستم. بابای خوبم آرزوی خوشبختی و سرافرازی برایت از ته ته قلبم دارم.
من در این چند ماه به اندازه یک عمر خوشحال هستم و خواهم بود و از این بابت خیلی خدا را شاکر و سپاسگزارم. بابای خوبم رهایی تو یک سفر جدید برای توست پس به من قول بده که در این راه نلغزی و قدرتمند باشی، چون نیروهای منفی همیشه همراه ما هستند، باید شکستشان داد. پدر تو قویتر از آنی هستی که فکرش را میکردم و احسنت به تو که از مرحله سخت اعتیاد عبور کردی و به رهایی رسیدی.
بابا خوبم بابت دانه به دانه زحماتی که برایم کشیدی بینهایت از تو سپاسگزارم و بر دستان پینه بستهات و بر پیشانیت بوسه میزنم و خدا را شاکر و سپاسگزارم، « بابا » قشنگترین کلمهای است که نمیتوان برایش هم معنی پیدا کرد. پدران رها شده سرزمینم، روزی که بدون اعتیاد سپری میکنید یک پیروزی بزرگ نصیب شما میشود، پس به خودتان افتخار کنید که بزرگمردان فرزندانتان هستید.
نویسنده و تایپ: همسفر زهرا رهجوی، راهنما همسفر سمیه (لژیون نهم)
ویراستاری: راهنما همسفر سمیه ( لژیون نهم)
ارسال: همسفر فرنوش (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
281