به نام خداوندی آغاز سخن میکنم که خالق عشق و محبت است، من مادر مسافری در کنگره۶۰ هستم، مثل تمام مادران فداکاری که برای فرزندانشان از هیچ تلاشی فروگذاری نکردهاند تا فرزندانشان در آرامش و آسایش باشند. چندین سال قبل مسافرم به علت شغل مناسب و موقعیت خوبی که داشت تصمیم به ازدواج گرفت، من هم مثل همه مادران، آرزوی سرو سامان گرفتن فرزندم را داشتم از این موضوع خوشحال شدم و مراسم عروسیاش را برگزار کرده و با هزاران امید و دعای خیر بدرقه خانه خودشان کردیم،
زمان زیادی از شروع زندگی مشترک مسافرم نگذشته بود که از گوشه و کنار متوجه مشاجراتی در زندگی زناشوئیشان شدیم و بعد از مدت کوتاهی اتفاقی که نباید میافتاد، رخ داد و متأسفانه پی بردیم که فرزندم مصرفکننده مواد مخدر شده است. در آن لحظات تمام غم و غصههای دنیا در وجودم جاری شدند و دیگر حسرت یک لبخند بر صورتمان خشکیده شد. دائماً در فکر بودم و با خود میگفتم، سرنوشت فرزندم و همسرش چه خواهد شد؟ تصمیم گرفتم هر کاری از دستم بر بیاید برای نجات زندگی فرزندم انجام دهم به هر دری سر زدم، از کلینیکهای ترک اعتیاد گرفته تا روانپزشکان و روانشناسان متخصص ولی از هیچ کدام نتیجه مثمر ثمری دریافت نکردیم، دیگر از همه چیز و همه کس بریده بوده و طاقتی نداشتم ناامید و مأیوس شاهد پرپر شدن جگر گوشهام بودم ولی کاری از دستم بر نمیآمد و این موضوع بیشتر عذابم میداد.
تا اینکه سال قبل همراه همسرم به مشهد سفر کردیم، این سفر غم و اندوهی فراوان برایم داشت ولی بخاطر اینکه دوست خانوادگیمان نیز در این سفر با ما همسفر بود، حفظ ظاهر میکردم اما روزی دوستم از من سؤال کرد، چرا این قدر ناراحت هستید؟ مشکلتان را بگویید تا راه حلی پیدا کنیم. با خود فکر کردم، اگر مشکلام را بازگو کنم دوستم درک نخواهد کرد و شاید مورد قضاوت واقع شوم ولی غافل از اینکه همسفران کنگره ۶۰ بهتر از همه یکدیگر را درک میکنند، آن لحظه نتوانستم این موضوع را با او در میان بگذارم، شب سوم بود که در خواب مردی نورانی را دیدم که به من آرامش میداد و میگفت؛ فرزندت را به چشم یک بیمار نگاه کن و همه در اطرافیان خودشان بیمار دارند و آنها را تکتک برای من مثال میزد و میگفت؛ هیچکس نمیتواند تو را قضاوت و شمادت کند.
بعد از آن من با گریه از خواب بیدار شدم ولی این خواب را نتوانستم با کسی در میان بگذارم اما بعد از دیدن این خواب خیلی آرام شدم. همیشه از روزی میترسیدم که اطرافیان و دوستان به اعتیاد پسر من پی ببرند، وقتی از مشهد باز گشتیم، با کمک خداوند و یکی از آشنایان با کنگره۶۰، آشنا شدیم، وقتی وارد این سیستم عظیم و مقدس شدیم خیلی ناامید بودم و هیچ انگیزهای نداشتم فقط به این فکر میکردم که به حیات خود ادامه بدهم، اما اکنون خداوند را بسیار سپاسگزارم که من را در مسیر صراط مستقیم قرار داد تا به آن درک برسم که همیشه هستی و طبیعت کاملاً طبق قوانین پیش میرود ما انسانها هستیم که هر گاه اشتباهی میکنیم باید جوابگو باشیم پس قوانین همیشه پابرجا است.
هیچ وقت فراموش نخواهم کرد که با چه شرایط روحی و روانی نامناسبی وارد کنگره شدم ولی با گذشت زمان و دریافت آموزشهای ناب کنگره، تغییرات زیادی در من شکل گرفت که این حال خوش و آرامش را مدیون کنگره هستم. از راهنمای عزیزم تشکر میکنم که زحمات فراوانی برایم کشیدند تا من بتوانم به این شادابی و حال خوش برسم. من در کنگره آموختم اگر هدفی برای تغییر در زندگی دارم باید برای رسیدن به آن تلاش و کوشش کنم ما با نوشتن سیدیها مطالب بسیار زیادی از آقای مهندس میآموزیم و در مسیر صراط مستقیم حرکت میکنیم، در حقیقت ما باید در زندگی مسولئیت تمام کارهای خود را به عهده گرفته و قدردان باشیم به امید روزی که تمام مسافران راه خود را پیدا کنند و به مقصد و رهایی برسند از تمامی خدمتگزاران کنگره و از راهنمایان عزیز سپاسگزارم و آرزوی موفقیت را برای همه همسفران دارم و برای آقای مهندس و خانواده محترمشان طول عمر با عزت از خداوند متعال خواستارم.
نویسنده: همسفر عارفه رهجوی راهنما همسفر پریا (لژیون سوم)
رابط خبری لژیون: همسفر هانیه رهجوی راهنما همسفر پریا (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
61