بازی روزگار، بازی عجیبی است. تصورش را نمیکردم مادر یک مصرفکننده باشم. روزی که مسافرم با ناتوانی به من گفت از مصرف مواد خود خسته شده و دیگر نمیخواهد مصرف کند خیلی برایم سخت بود؛ حتی اطلاعی از مصرف مواد او نداشتم بههمریخته شدم، چون آشنایی با کنگره داشتم از من خواست تا او را همراهی کنم. به لطف آقای مهندس حسین دژاکام ۶ ماه است به امید رهایی مسافرم و حال خوب سفر میکنیم. قبل از آمدن به کنگره فکر میکردم بسیار انسان خوبی هستم، درست و سالم زندگی کردم و خداوند مرا خیلی دوست دارد و با این تفکر خیلی مغرور بودم. اصلاً دوست نداشتم با اطرافیانم ارتباط برقرار کنم، هیچ عشق و محبتی به کسی نمیدادم. الآن که آموزش میگیرم متوجه شدهام من اصلاً خوب زندگی کردن را بلد نبودم، از هر مشکل و حرف کوچکی چه در محل کار، چه در خانواده و جامعه به هم میریختم و آدمها را قضاوت میکردم.
از زمانی که سیدیهای آقای مهندس حسین دژاکام را گوش کردهام صحبتهای ایشان عمیقاً به دلم نشسته است؛ چون همه اطلاعات برحسب تجربه و دانش ایشان است که در اختیار ما قرار دادهشده تا آموزش بگیریم. همین آموزشها باعث تغییرات زیادی در من شد که حتی در محل کارم، اطرافیان و خانواده هم متوجه این موضوع شدهاند. به گفته خیلیها رفتارم تغییر کرده و خیلی هم خوب شده است، شاید این تغییر را خودم متوجه نشده بودم. با توجه به آموزشها یاد میگیرم که دیگران را قضاوت نکنم و خودم را دوست داشته باشم تا بتوانم تمام هستی را دوست داشته باشم؛ یعنی اول با خودم آشتیکنم. سعی میکنم هر حرفی میخواهم بزنم اول فکر کنم. نقطه تحمل خود را بالا ببرم و جهانبینی خودم را درست کنم؛ چون واقعاً هیچ شناختی از خودم و جهان اطرافم نداشتم، به قول راهنمایم همسفر ندا که میگویند از هر سیدی که گوش میکنیم اگر یک نکته از آن را کاربردی کنیم درراه درست قدم برداشتهایم.
تغییر خیلی سخت است، تمرین و آموزش میخواهد؛ همانطور که هر مصرفکننده اول باید خودش بخواهد تا کنگره وسیلهای برای درمان او شود؛ یعنی با حرکت کردن از تاریکی به روشنایی و دوری از ضد ارزشها ذرهذره تزکیه و پالایش در ما اتفاق خواهد افتاد، من اول باید خودم بخواهم تا با آموزش، تمرین و استمرار راه درست را پیدا کنم. وقت و زمان باارزشترین موهبت انسان در زندگی است. خدمتگزاران کنگره۶۰ ارتباط عاشقانه با خداوند برقرار کردهاند و خدا عنایت خدمت به خلق را در آنها نهادینه کرده است. من محبوبه باید قدرشناس و سپاسگزار باشم و این خدمتی را که دریافت میکنم هدر ندهم و فرمانبردار باشم. حرمت این مکان را نگهدارم و با کمک مالی و معنوی، همانطور که دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم تا دیگران بخورند؛ باید ادای دین کنم برای کسانی که بعد از من اذن ورود آنها به کنگره۶۰ صادر میشود.
دوست دارم به خاطر خودم در کنگره۶۰ حضورداشته باشم و دلیل آمدنم فقط مسافرم باشد. آموزش بگیرم و آنها را در زندگی کاربردی کنم. هر تولدی که اتفاق میافتد با اشک شادی برای من همراه است یک زندگی، رهایی و آرامش. در کنگره فقط عشق است. هر کس بهاندازه دلهایی که آرام میکند آرام میشود. استاد در را باز میکند؛ اما این من هستم که باید وارد شوم. آغوش صادقانه، محبت بیریا و خدمت خالصانه است. از راهنمای تازه واردین همسفر مریم قدردانی میکنم که با صحبتهای امیدوارکننده ایشان، حضور من در کنگره ادامهدار شد، دریافت شال راهنمایی را به او تبریک میگویم قطعاً که لایق آن هستند. از راهنمای خود همسفر ندا که آموختهها و تجربههای ارزشمند خود را با عشق در اختیار ما قرار میدهند بسیار سپاسگزارم. خدایا تو را سپاس برای هر دری که از روی حکمت میبندی و از روی رحمت بازمیگشایی.
نویسنده: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون چهاردهم)
تایپ: رابط خبری همسفر فاطمه رهجوی راهنما ندا (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون ششم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی کاسپین قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
63