به نام قدرت مطلق الله
با رنج و سختیهای زندگیام، روزگار میگذراندم. گمانم این بود که تا پایان عمرم محکوم به داشتن حال خرابی روح و روانم هستم و بیخبر از وجود مکانی که نسیم حیاتبخش زندگی در آن میوزد. بالاخره با لطف و عنایت خداوند با کنگره آشنا شدم.
اول از روی کنجکاوی وارد این مجموعه شدم و گمان میکردم اینجا هم مانند خیلی از مکانهایی که برای رسیدن به اهدافشان عدهای را دور هم جمع میکنند و به نام ترک اعتیاد کارهایی را انجام میدهند.
من هیچ آشنایی با کنگره نداشتم و به خیال خود آمدم اینجا که بعد از چند جلسه مانند قبل به زندگی خود ادامه دهم. مدتی که گذشت با سیستم آموزشی کنگره آشنا شدم و فهمیدم هر کس در این مکان، جایگاه و شأن ویژهای دارد.
من بهعنوان یک همسفر؛ باید به فکر تغییر حال خودم باشم. من اینجا فهمیدم که نباید منتظر باشم تا دیگران عامل حال خوبم باشند. این من هستم که با اصلاح جهانبینی خود، ذرهذره از رفتارهای خود چه کلامی و زبانی و چه کرداری که موجب تاریکی روحم و عدم ارتباطم با دیگران میشد فاصله بگیرم تا نهتنها دیدگاه دیگران نسبت به من مثبت باشد که خودم و روحم در آرامش باشد.
من قبل از کنگره فقط به فکر تغییر مسافرم بودم؛ ولی اینجا با آموزشهایی که گرفتم فهمیدم اول این من هستم که باید تغییر کنم. فهمیدم؛ باید زمان بگذرد تا به مقصودم برسم و در این فاصلهٔ گذشتن زمان، صبر و شکیبایی را آموختم و طاقتم در برابر مشکلاتم فراوان شد.
من در کنگره یاد گرفتم که عجله نکنم. چرا که هر چیزی در زمان خودش و در جای خودش به فرمان مطلق به ثمر مینشیند. در کنگره میگویند پایان سفر، رهایی است و من میگویم پایان همه چیز خوب است و اگر پایان یک چیز بد شد نگران نباشیم؛ زیرا آن چیز پایانش نبود.
به امید پایان خوب همهٔ مسافرها و همسفران در کنگره؛ یعنی رهایی.
نویسنده: همسفر ساناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
ویرایش، ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائمشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
22