English Version
This Site Is Available In English

تنها لذتی که در زندگی‌ام در هر شرایطی داشتم، بخشش بود

تنها لذتی که در زندگی‌ام در هر شرایطی داشتم، بخشش بود

سلام دوستان امید هستم مسافر عضو لژیون سردار. 
از خداوند متعال سپاسگزارم که به منِ کمترین اجازه ورود به کنگره شصت را داد تا با حضور در این دنیای متفاوت، لذت شیرینی وصال واقعی به خداوند را بچشم. 
سپاس و تشکر بی‌کران و همیشگی به محضر مبارک بنیان خانواده کنگره۶۰ ، آقای مهندس حسین دژاکام و خانواده محترمشان، و راهنمای عزیزم، آقا مجید.

تنها لذتی که در زندگی‌ام در هر شرایطی داشتم، بخشش بود. من بخشش را از بیرون کنگره با خودم به این مکان مقدس آوردم، اما در کنگره با آموزش‌هایی که گرفتم، لباسی نو بر تن این صفت الهی دیدم و ظاهر و باطنی متمایز برایم نمایان شد. به عقیده و نگاه من، بخشش زیباترین صفت خداوند است. در کنگره دیدم کسانی که خواسته و ناخواسته کفران نعمت کرده بودند و به جسم و روحشان با مصرف مخدر آسیب زده بودند و آن را تخریب کرده بودند، اما با قرار گرفتن در این مسیر و استفاده از آموزش‌های الهی که جناب مهندس به ما بخشیدند، مورد بخشش الهی قرار گرفتند و جسم و روحی سالم‌تر از روزی که از مادر متولد شده بودند، دارند و خدا دوباره به آن‌ها نفسی تازه دمید. پس در نتیجه، خداوند ظرف بخشیدنش پر نمی‌شود و بدون نگاه به گذشته، اما با نگاه به اندیشه‌ی ما به حال و آینده‌ای که تصویر ساخته‌ایم، دوباره بهترین حال را به ما می‌بخشد.

بخشش یعنی یک راهنما بدون نگاه کردن به اینکه با چه کسی روبرو است، آیا ظاهر زیبایی دارد؟ آیا از نظر مالی قابل توجه است؟ آیا در جایگاه شغلی و شخصیتی خاصی است؟ آیا مدرک تحصیلی خاصی دارد؟ آیا در باطن آدم خوبی است یا نه؟ و… تمام علمی که فرا گرفته به من مصرف‌کننده می‌بخشد، و اینجاست که معامله فرق می‌کند. از حال خوبی که خدا در کنگره برایش رقم زده، به من می‌بخشد و این یعنی ایمان و ایمان یعنی تجلی نور خداوند در انسان است که این بخشش گاهی سنگ را به ظرافت گل درمی‌آورد.

بخشیدن در هر زمان و هر مکانی زیباست و در هر مرحله‌ای از زندگی که هستیم، بخشش همیشه مادی نیست. از قدیم خیلی این جمله را شنیدیم که خداوند به دل آدم‌ها نگاه می‌کند. شاید منِ امید هزار تومان هم نداشته باشم، اما در اندیشه‌ام و در قلبم مدام به این فکر کنم که خدایا مرا یاری کن تا کار کنم و به بندگان تو که از نعمت‌هایی که به من دادی، بهره‌مند نیستند، به هر دلیلی ببخشم. مثلاً خدایا، من در مسیر علم قدم برمی‌دارم، به من اجازه‌ی آگاهی و فهم علم را بده، اما در نهایت در مسیر خودت و شناخت خودت به بقیه انسان‌ها ببخشم. خدایا کمکم کن به جایگاه شخصیتی و بالایی برسم، اما در آن جایگاه، تبلیغ بزرگی و زیبایی خودت را بکنم با اعمال و رفتارم. این هدیه و عشق الهی‌ای که خدا از وجود خودش در ما دمیده، وصف‌ناپذیر است.

به عقیده خودم، اجازه فرمان خداوند برای حضور در کنگره و لژیون سردار به مسیر زندگی من و صور پنهان من برمی‌گردد. در زندگی‌ام به اندازه ظرف وجودی خودم به انسان‌های اطرافم می‌بخشیدم، چه مالی و چه معنوی. از آن طرف هم ناشکری بسیار می‌کردم! اما نشانه‌ای که خدا به من نشان داد و من به خودم آمدم، این داستانی است که کوتاه و بدون جزئیات برایتان تعریف می‌کنم: یک شب با حالی کاملاً نامتعادل و در انحصار کامل شیطان بودم که با خودروی شخصی‌ام پس از طی کردن کیلومترها، که حتی نمی‌دانم از چه خیابان‌ها و کوچه‌هایی عبور کردم، تصادف کردم. وقتی چشم باز کردم، فردای آن روز صحنه‌ای دیدم که فقط صدای درونم می‌گفت خدا رحم کرد تو را. خدا جان دوباره‌ای به تو بخشید، دست بردار از این کارها و… من اعماق سیاهی و تاریکی را دیدم و همین باعث شد که خداوند مرا با کنگره آشنا کرد. شاید سال‌های سال بود که خسته شده بودم، اما راه حلی پیدا نمی‌کردم تا با این مکان مقدس آشنا شوم.

نتیجه‌گیری شخصی من از این اتفاق این بود که خداوند می‌توانست در حالت کاملاً شیطانی جان مرا بگیرد و آسایش آن دنیا را هم سلب کند و هنوز هم برای خودم تعجب است که چرا زنده‌ام! اما خداوند بخشنده و مهربان جان دوباره‌ای به من بخشید و من آنجا بود که فهمیدم با دنیایی از پول و سلامتی و علم و… نمی‌توان آرامش و آسایش داشت، مگر این که خود را خرج خدایی کنم که به من در همه حال بخشیده. همیشه با این مسئله مشکل داشتم که در کنگره یا لژیون سردار عضو شوم، مثلاً مبلغی بدهم و منتظر باشم خداوند به من پس بدهد. باید بخشید و باید ببخشم، چه مادی، چه معنوی، چه در صور آشکار و چه در صور پنهان. بخشیدن یعنی کاری انجام بدهم برای خدا و در قبال آن چیزی طلب نکنم. شاید، شاید قبل از کنگره اگر هزار تومان کمک به کسی می‌کردم، منتظر بودم روزی برسد که هزار تومان به من کمک کند. اگر به کسی محبت می‌کردم، منتظر بودم که به من محبت کند و… اما اینجا عشق الهی را بیشتر درک کردم.
از خدا خواستم که در این مسیر و مسیر زندگی مرا خرج خودش کند، یعنی من به دنبالش می‌روم، او به من ببخشد تا من دوباره خرج خودش کنم و برای بذری که برای آخرتم کاشته‌ام، آب و کودی بدهم تا در دنیای بعدی خودم و اطرافیانم از سایه آن درخت استفاده کنیم.

اما در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود. 
بیل گیتس ۹۵ درصد از زندگی‌اش را بخشید. 
بیل گیتس می‌گوید فرزندانش به اندازه کافی آموزش دیده‌اند و می‌توانند آینده زندگی خود را تأمین کنند و نیازی به ارثیه خانوادگی‌شان ندارند. 
همان آموزشی که ما در کنگره ۶۰ و از آقای مهندس حسین دژاکام در حال آموزش هستیم، در مراتب بالاتر و بالاتر و بالاتر. 
چون در اینجا روز به روز خود را بیشتر و خدا را بیشتر و بیشتر می‌شناسیم. 
بیل گیتس بعد از سپری کردن این همه سال عمر، در نهایت به سر منزل اول رسید: 
خدا را شناخت، 
خدا به او داد، 
و در آخر خرج خدا کرد. 
کاش من هم خدای بیل گیتس را بشناسم! 
و من الله توفیق…

نگارش: مسافر امید لژیون سردار
ارسال: گروه سایت مسافران محمدی‌پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .