English Version
This Site Is Available In English

با خدا همه چیز شدنی است

با خدا همه چیز شدنی است


بنام قدرت مطلق الله

 

بپاس شکرگزاری از آفریدگار، دست‌هایمان را در دست یکدیگر حلقه می‌کنیم، و پس از لحظه‌ای سکوت از سر تواضع به درگاه احدیت سر فرود می‌آوریم، آن گاه هرکس در ضمیر خود یک دعا و یا یک خواسته را با تمنای دل درخواست می‌کند و دسته جمعی می‌خوانیم؛
خداوندا ما در پی هم روان شده‌ایم تا بدانیم آنچه نمی‌دانیم، از هستی و نیستی
خداوندا تاریکی‌ها را تجربه نموده‌ایم، ما را با روشنایی آشنا گردان تا به فرمان عقل نزدیک شویم و به مکانی برسیم که از آن‌جا انشعاب یافته‌ایم (آمین)

اگر انسانی گم شود، پیدا می‌شود اما وای بر انسانی كه خود را گم كند!

كسی كه در جامعه ولی دور از اجتماع و مردم زندگی می‌كند، خیلی وقت‌ها می‌تواند آزار دهنده باشد ولی من باید در تمام حوزه‌های زندگی جدیدم كه ۳۲ سال از زمان تولدم ناآشنا بوده‌ام تلاش كنم. گفتنش آسان است ولی درك كردنش خیلی سخت و حتی محال به نظر می‌رسد مانند این كه در یك جسم دو شخصیت زندگی كند. در این مدت تولد دوباره‌ام كه با زندگی قبلی‌ام زمین تا آسمان فرق می‌كند ولی برای من خاص و با ارزش است. من می‌دانم دوستانی دارم كه هنوز ملاقات شان نکرده‌ام ولی دانستن این نكته كه آن‌ها وجود دارند به من‌ امید ادامه دادن به این زندگی مجدد می‌دهد، هر چند كه با آن‌ها هم زبان نباشم ولی یقین دارم با آن‌ها هم دل و آشنا می‌باشم.
زمانی كه به خود فكر می‌کنم خیلی رنجور و دلشکسته از اشتباهات گذشته در خلوت خود در انتظار صدای آشنایی می‌گردم و زمانی كه تنهایی تركم می‌كند در انتظار فرصتی دیگر هستم كه تنهایی به سراغم آید، چون در تنهایی می‌توانم غرور، تكبر و احساسات و افكاری را كه دوست ندارم را كنار بگذارم و با كسی كه در دوران ۳۲ سال زندگی‌ام او را كنار گذاشته بودم (خدا) راز و نیاز كنم.
درد ما درد بی‌خدایی بود، در دوران مصرف ام مجبور بودم برای ادامه زندگی‌ام به هر كاری دست بزنم، مردم را آلت دست خود قرار می‌دادم و سعی می‌کردم همه چیز را در اطراف خود كنترل كنم؛ دروغ می‌گفتم، دزدی و خیانت می‌کردم، من باید مواد مصرفی خود را به هر قیمتی تهیه می‌كردم و ترس و شكست به مرور زندگی ام را تسخیر كرد. یكی از جنبه‌های بیماری من ناتوانی در رویارویی با زندگی آن طور كه هست بود. من برای تحمل این زندگی ظاهراَ خصم آلود مواد مختلفی را آزمایش می‌کردم، من در رویای پیدا كردن فرمول معجزه آسایی بودم كه بتواند مشكل اصلی مرا كه در واقع خودم بودم را حل كند؛ موهبت‌های الهی از خاطرم رخت بسته بود، اخلاق و عادت عجیبی پیدا كرده بودم و فراموش كرده بودم که من انسان هستم، حیران بودم به نظرم می‌رسید كه در وجود من به جای یك نفر حداقل دو نفر یا بیشتر (غرور، تكبر، خود خواهی و... ) زندگی می‌کند و تنها راهی كه برایم به جز راه كمال (درمان) وجود داشت زندان، تیمارستان، آواره گی و یا مرگ بود. متأسفانه بیماری من را وادار می‌کرد كه اعتیاد خود را انكار كنم. من در طول پاكی خود كه اعتقاد خاصی به قدرت مطلق پیدا کردم به فردی سپاسگزار تبدیل شده‌ام و حال دریافت یك جمله و یا یك سی دی جدید از حضرت عشق (آقای مهندس دژاکام) كه از‌ امید و عشق می‌گویند روز مرا كامل می‌کند و می سازد. با خدا همه چیز شدنی است...
اگر شما یك مصرف‌کننده هستید و یا در‌فامیل خود مصرف‌کننده دارید، می‌توانید با مراجعه به یکی از شعب کنگره ۶۰ و یا مراجعه به سایت کنگره ۶۰ راه تازه‌ای را برای زندگی خود و یا آشنایتان پیدا كنید.

دلنوشته از مسافر مهدی
ویرایش و ارسال: مسافر مهدی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .