«به نام قدرت مطلق الله»
من و مسافرم قبل از ورود به کنگره ۶۰، هر دو حال خیلی بدی داشتیم و از زندگی ناامید بودیم، مسافرم از روزی که فهمید معتاد شده است شروع به ترک کرد. هر دفعه و با هر ترکی به روشهای مختلف به شکست منجر میشد، حالش از دفعه قبل بدتر میشد و من از ترک کردن مسافرم ناامید شده بودم. دیگر کاری به کارش نداشتم؛ ولی مسافرم هنوز امید داشت تا اینکه خداوند مسیر کنگره را نشانمان داد. مسافرم وارد کنگره شد ولی من نیامدم؛ فکر میکردم مثل دفعات قبل چند روز دیگر میآید و میگوید نشد.
مسافرم سفرش را شروع کرد بعد از یک ماه کمکم به تعادل رسید، من تغییرات را میدیدم ولی به خاطر لجبازی همراهش نشدم. هر از گاهی با او به کنگره می آمدم و حال خوش دیگران که به رهایی رسیده بودند را میدیدم؛ ولی انگار زمانش نرسیده بود تا من وارد کنگره شوم و آموزش بگیرم. مسافرم به خوبی سفر کرد و رها شد؛ سه سال گذشت.
یک روز از من خواست تا با او به کنگره بروم، آن روز جشن گلریزان بود و مسافرم استاد جلسه؛ بعد از صحبتهایش و برای جبران کارهای گذشتهاش کارت بانکی خود را به یکی از مرزبانان داد تا من عضو لژیون سردار شوم. همین کار باعث شد من در کنگره بمانم. با انتخاب راهنما و با نوشتن اولین سیدی؛ وادی اول، آموزش گرفتم و عاشق کنگره شدم. با نوشتن ۴۰ سیدی وارد سفر دوم شدم. از وقتی که وارد کنگره شدیم و به سمت نور حرکت کردیم، زندگی روی خوش خودش را نشان داد.
خدا را هزاران مرتبه شکر، من و مسافرم در کنار دخترانمان خوشبخت هستیم و همه اینها را مدیون کنگره و آقای مهندس دژاکام هستیم. با وارد شدن به لژیون سردار گرههای زندگی باز شد. خدا را شکر؛ دو سال است که خودم دنور و مسافرم پهلوان است؛ بعد از گذشت هشت سال و هشت ماه آنقدر حالمان خوب میباشد که باعث فراموشی تمام تلخیهای گذشته شده است. با تشکر از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم و همینطور از راهنمای عزیزم خانم زهرا حسین زاده و مسافر عزیزم کمال تشکر را دارم.
نویسنده: همسفر مهری عضو لژیون سردار
تایپ و رابط خبری: همسفر معصومه عضو لژیون سردار
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
64