English Version
This Site Is Available In English

کنگره عشق و ایمان را به من داد

کنگره عشق و ایمان را به من داد

هشتمین جلسه از دوره بیست و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی باباطاهر همدان با استادی راهنما مسافر فریبرز، نگهبانی مسافر شاهپور و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره» پنجشنبه ٢٧ دی‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ١۶:٣٠ شروع به کار کرد.


خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فریبرز هستم یک مسافر

خدای خودم را شاکر هستم که امروز در جمع شما هستم برای آموزش گرفتن و خدمت. از ایجنت و مرزبانی کمال تشکر را دارم. از عباس عزیز که من را به عنوان استاد خودش دعوت کرد تشکر می‌کنم و قبولی عزیزانی که در راهنمایی شرکت کرده بودند و نمره قبولی کسب کردند چه مسافرها و چه همسفرها تبریک می‌گویم و در ادامه راه آرزوی سرافرازی را دارم.

دستور جلسه امروز در دو بخش است؛ بخش اول دستور جلسه هفتگی کمک کنگره به من و کمک من به کنگره و بخش دوم دستور جلسه تولد و رهایی پنجمین سال مسافر عباس را در شعبه جشن می‌گیریم. دستور جلسه کمک من به کنگره و کمک کنگره به من است. این یک فلاش بک به گذشته ما می‌زند که در کجا قرار داشتیم و کنگره چی کار کرده و ما را به چه جایگاهی رسانده است.

زمانی که مواد مخدر مصرف می‌کردم  در عمق تاریکی‌ها بودم حتی خانواده‌ام من را قبول نداشتند، حتی پسرم و همسرم من را قبول نداشتند. کنگره من را با آغوش باز پذیرفت یعنی روز اول که وارد کنگره می‌شوی با آغوش باز می‌پذیرند و در آغوش می‌گیرند، مشاوره می کنند که تو را از آن تاریکی و از آن ظلمات خارج کنند. وقتی یک تازه واردی وارد شعبه می‌شود همه مسافرها و سفر دومی‌ها قدرت جذبشان این‌قدر بالا است می‌خواهند آن تازه واردی که وارد شعبه شده را جذب کنند تا آن هم بیاید به حال خوش برسد. بعد از سه جلسه نام زیبای مسافر را روی من قرار داد و واقعا من خودم از کلمه‌ معتاد متنفر بودم می‌گفتم چرا بگویم من معتاد هستم؟ این کلمه و نام زیبای مسافر را روی من قرار داد و آموزش‌ها از آن‌جا شروع شد.

 

چیزهایی که کنگره به من داد، شخصیتی که از دست رفته بود، هویتی که از دست رفته بود کنگره به من برگرداند. در خانواده جایگاهی نداشتم، جایگاه از دست رفته را به من برگرداند، نفرت را از من گرفت، عشق را به من داد. کفر را از من گرفت، ایمان را به من داد. تفکرات غلط را از من گرفت، تفکرات سالم را به من داد. آموزش سالم را به من داد، قدرت بخشش را به من داد که چگونه بتوانم ببخشم. علم آموزش را به من داد که چگونه بیایم خدمت کنم. منظم بودن، راس ساعت آمدن در کنگره، چگونه خدمت گذار بودن را به من آموخت، که چگونه بیایم خدمت کنم، چگونه آموزش ببینم، چگونه بیایم با یک لبخندی با یک نگاهی بتوانم یکی را جذب خودم کنم. این‌ها را چه کسی به من داد؟ آیا قبل از ورود به کنگره من می‌توانستم این کارها را انجام دهم؟ همه این‌ها را کنگره به من داد.

زمانی که در اعتیاد هستی و خمار هستی هیچ کدام از سلول‌های بدنت از تو پیروی نمی‌کند. تک‌تک سلول‌های بدنت نیروی نفس اماره هستند و وقتی وارد کنگره می‌شوی و روی برنامه قرار می‌گیری تابع امر عقل می‌شوند که آن عقل از دست رفته را به تو بر می‌گرداند تا در مسیر درست حرکت کنی. حتی می‌خواهی بخوابی وقتی مصرف کننده هستی سر ساعت نمی‌توانی بخوابی. آرزوی دیدن طلوع آفتاب را داشتم، به لطف کنگره صبح‌ها زود بیدار می‌شوم  و طلوع آفتاب را می‌بینم و صبح‌ها زود در پارک حضور دارم ورزش می‌کنم. این‌ها را کنگره به من داد و در قبال این همه خدماتی که کنگره به من داده است من چکار کردم؟ برای کنگره من می‌گویم آمدم به طور مثال مشاوره تازه واردین بودم، آمدم راهنما شدم، راهنمای سیگار شدم، مرزبان شدم، همه این خدمات را انجام دادم. همه این‌ها را باز کنگره به من داده است. قدرت و توانش را کنگره به من داده، اگر این قدرت و توان را کنگره به من نداده بود من نمی‌توانستم این خدمات را انجام بدهم.

همین‌طور که آقای مهندس بنیان کنگره می‌گویند من بدهکار کنگره هستم پس من باید در کنگره ثابت قدم باشم، حضور داشته باشم، راس ساعت بیایم، بی‌تفاوت از کنار این همه خدمات نگذرم. کسی که بعد از شروع جلسه وارد جلسه می‌شود از آن سکوت اولیه جلسه بهره‌ای نمی‌برد. اصلأ نمی‌فهمد چه کسانی دارند خدمت می‌کنند؟ کی می‌آید در را باز می‌کند؟ صندلی‌ها چگونه چیده می‌شود؟ کی چای دم می‌کند؟ همه این خدمات انجام می‌شود نباید بی‌تفاوت از کنار این‌ها بگذریم. سبدی که می‌آید می‌چرخد بی‌تفاوت از کنار آن نگذریم.

 

در مورد دستور جلسه بیشتر از این صحبت نمی‌کنم تولد پنجمین سال و آزاد مردی مسافر عباس است. عباس عزیز پستی و بلندی‌های زیادی در سفرشان داشته است. فکر کنم یک‌سال بعد از ورود من به کنگره عباس عزیز وارد کنگره شد. نمی‌گویم خواهان رهایی نبود، خواهان رهایی بود ولی گوش به فرمان نبود. چیزی که راهنما می‌گفت به نحو احسنت انجام نمی‌داد. همین هم باعث شد یک مقطع از سفر برود و دوباره به کنگره برگردد. چون بیرون از کنگره واقعاً هیچ خبری نیست. تازه واردین که حضور دارند و وارد کنگره شدند این نوید را به ما می‌دهند که بیرون هیچ خبری نیست.

اگر خبری بود همه ما رفته بودیم بیرون مواد مصرف می‌کردیم. بیرون فقط تاریکی است. عباس آمد و برگشت دوباره سفر خودش را مجدداً شروع کرد و یک سفر نسبتاً خوب نمی‌گویم عالی ولی نسبتاً خوب چرا می‌گویم نسبتاً خوب، چون به واسطه شغلی که داشت سه الی چهار ماه از کنگره دور بود و از آموزش‌ها غافل می‌شد.

یک مقطعی آمد با من برنامه سیگار خود را شروع کرد.  رفت بعد از چهار ماه آمد با حال خراب باز برگشت. یعنی سفر خود را خراب کرد دوباره رفت پیش یک راهنمای دیگر دوباره خراب کرد. دوباره برگشت و خیلی محکم بود و در راستای هدف خود تلاش کرد. آمد خدمتگزار شد. هم رهایی سیگار خود را گرفت و هم در آزمون راهنمایی شرکت کرد و نمره  قبولی را کسب کرد و الان یک لژیون دارد. در سفر دوم از راهنمای محترمشان آقا عبدالله تقدیر و تشکر می‌کنم که با آموزش باعث شد عباس عزیز در جایگاه راهنمایی قرار بگیرد و امروز شاهد پنجمین سال رهایی هستیم. 

عباس اگر در کنارش یک همسفر داشت خیلی راحت تر و پر قدرت می‌توانست ادامه دهد. یکی از دلایلی که سفر اولی یا سفر دومی برگشت می‌خورد دلیلش نبود همسفر در کنار مسافر است. با وجود همسفر اگر به یک سختی و سدی بر خورد کند به راحتی می‌تواند از آن گذرگاه عبور کند. همسفر می‌شود بال پرواز و می‌تواند حرکت کند. ولی وقتی همسفری آموزش نداشته باشد از این آموزش‌ها به دور است و درکش کم است و نمی‌تواند مسافرش را درک کند و نقطه مقابلش قرار می‌گیرد و باعث پیشرفت و رشد او می‌شود. از این‌که به صحبت‌های من گوش کردید سپاسگزارم.

خلاصه سخنان راهنمای محترم مسافر عباس:

سلام دوستان عباس هستم یک مسافر
تشکر می‌کنم از تمام دوستان چه قسمت مسافرها و چه قسمت همسفرها. خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار گرفتم. واقعا خدا را شاکرم من عباس را بین هشت میلیارد جمعیت دید و نگذاشت در تاریکی و ظلمت بمانم و کنگره را در مسیر و راه من قرار داد تا بیایم ایرادهای خودم را ببینم و بتوانم حداقل به آن فکر کنم و تلاش کنم برای اصلاح آن‌ها.

از مهندس و خانواده محترم ایشان کمال تشکر را دارم که این بستر را فراهم کردند تا بیایم اعتیاد خودم را درمان کنم. از راهنمایی خودم آقای فریبرز و تمام اساتید و خدمتگزاران شعبه رباط کریم کمال تشکر را دارم. از راهنمایی سفر دومم آقا عبدالله و راهنمای سیگارم آقای نوروزی کمال تشکر را دارم.
ما این دیالوگ را همیشه می‌شنویم وقتی استادی در این جایگاه قرار میگیرد با این دیالوگ شروع می‌کند شاکر خداوند است از آقای مهندس و راهنمای خودش، ولی به نظر من کسی می‌خواهد واقعا شکر مطلب را بجا بیاورد و کار بزرگ آقای مهندس را درک کند، اول باید زحمات راهنمایی خودش را درک کند و به آن فکر کند. چه زحمت‌هایی برای رهجو انجام داده است تا به درمان و حال خوش رسید است.

حضرت علی می‌فرماید: هر کسی کلمه‌ای به من بیاموزد او را بنده خودش کرده است. واقعا من دست‌بوس تمام این عزیزان هستم. یک اصطلاح دیگر می‌گوید: باید پدر شوی تا قدر پدر را بدانی. وقتی من جایگاه راهنمایی قبول شدم و سعی کردم با تمام توان خودم نسبت به درک و دانایی خودم یعنی با تمام عشق و محبتی که به رهجوی خودم داشتم می‌خواستم به حال خوش برسند و می‌خواهم به حال خوش برسند.

طبیعی است بعضی از آن‌ها گوش می‌دهند بعضی گوش نمی‌دهند. حتی آن رهجویی که گوش نمی‌دهد واقعا دوست دارم که به حال خوش برسانم. منظورم این است چون من به این جایگاه رسيدم تلاش می‌کنم رهجوها به حال خوش برسند. تازه می‌فهمم راهنمای من چقدر سختی کشیدند، چقدر به من پیام دادند و تلاش می‌کردند تا من به حال خوش برسم.

من از شعبه باباطاهر همدان کمال تشکر را دارم وقتی من وارد این شعبه شدم یک بستری ایجاد شد که من جایگاه‌ها را تجربه کنم. مبصری، دبیری، این‌ها را من تجربه کرده بودم. با افتخار دارم می‌گویم لژیون سردار از هر لحاظ باعث رشد من شد، باعث اعتماد به نفس من شد. تشکر می‌کنم از آقا عبدالله که با آموزش‌هایش باعث شد دنوری را تجربه کنم. مهم‌تر از آن راهنمایی را تجربه کنم. خیلی از مسائل دیگر را در این شعبه تجربه کردم تا به حال خوش برسم. بابت این هم از تمام ایجنت ها و مرزبان‌های دوره قبل کمال تشکر را دارم. از این‌که به صحبت‌های من گوش کردید سپاسگزارم.

 

 

تایپ: مسافر محمدرضا ( لژیون نهم )
عکس: مسافر سعید ( لژیون چهارم )
تنظیم و ارسال: مسافر مسعود مرزبان خبری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .