به نام قدرت مطلق الله
روزهای قبل کنگره را به یاد میآورم که با دنیایی از ترس، دلهره، ناامیدی، گله و شکایت از زمینوزمان، شکوههای شبانهروز به خدا که چرا من؟
همیشه در دلم آشوب و در مغزم جنگ بود. شبها با گریه و دلهره میخوابیدم و صبح با استرس و حال بد از خواب بیدار میشدم. زندگیام، بیمعنی و تکراری شده بود. بهخاطر مسافرم از دورهمیها فراری بودم؛ چون یا باید تنها میرفتم یا اگر هم با مسافرم میرفتم از نگاهها و پچپچکردنهای اطرافیان حالم بد میشد؛ ولی یک معجزه در زندگی من رخ داد و آن معجزه زیبا کنگره بود که مثل نوری به تمام زنگی من تابید و هر روز روشن و روشنتر میشد.
بله، کنگره به من و مسافرم زندگی دوباره بخشید. کنگره از من بههمریخته، یک انسان قوی ساخت. کنگره به من بخشیدنِ بیمنت، محبت بلاعوض، ناامید نشدن در بدترین شرایط، مهر، محبت و گذشت را یاد داد و از همه مهمتر آرامش را به زندگی آشفتهام بخشید. اینهمه کمک را نه میشود ندید و نه میشود پنهان کرد. حالا من چه کمکی در قبال کنگره میتوانم انجام دهم تا بتوانم کمی از آن همه خیر و خوبی را جبران کنم. من هم با خدمتکردن با عصاره جانم، چه مادی و چه معنوی به کنگره کمک میکنم.
با گوشبهفرمان بودن به راهنما و کنگره میتوانم رهجوی خوبی برای کنگره باشم. از اینکه عضو لژیون سردار شدم خوشحال هستم؛ چون شاید بتوانم اندکی از بار مالی کنگره را به دوش بکشم هرچند این خدمت کوچک را برای خودم و زندگیام انجام میدهم؛ چون میدانم با این کار کوچک آموزش میگیرم و؛ باید به دیگران هم فکر کنم. آقای مهندس میگویند: بودند کسانی که برای شما در زمین بذرهای مفیدی کاشتند که شما اکنون برداشت میکنید و شما هم این بذرها را بکارید که آیندگان هم برداشتی از این بذرها داشته باشند و این است که ما در کنگره هر کمک یا خدمتی کنیم به خودمان برمیگردد. هرچند این قدمها در اقیانوس بیکران کنگره شاید گم شود؛ زیرا کنگره آن قدر به ما کمک کرد که به نظر من قابلجبران نیست.
من این حال خوب را مدیون آقای مهندس و آموزشهای کنگره هستم و امیدوارم که خدمتگزار خوبی برای کنگره باشم که مرا از تاریکیها به نور دعوت کرد.
نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
ویرایش، ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائمشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
92