روزهای تلخی را میگذراندم، زندگی مشترک به آخر خط رسیده بود. هرچه تلاش کرده بودم تا همسرم را از تاریکی اعتیاد نجات دهم بیفایده بود، هر دری را زدم به رویم باز نشد و دیگر رمقی برای ادامه زندگی نداشتم. تصمیم خود را گرفته بودم راهی جز جدایی نداشتم. یک شب که خیلی حال بدی داشتم با تمام وجود از خدا خواستم تا کمکم کند و یک راه نجاتی پیش پایم قرار دهد، انگار خدا صدایم را شنید. فردای آن روز یکی از دوستان به خانه ما آمد، حال و روز من را که دید آدرس NA را به من داد و گفت: قبل از جدایی یک سر به این کلاسها بزنید؛ بعد اگر خواستی به جدایی فکر کنید. طبق آدرسی که داده بود رفتم آنجا را پیدا کردم و یک فضایی پر از انرژی، امید، عشق و محبت دیدم. همان جلسه اول دلم به کنگره، گره خورد. فردای آن روز وقتی دوستم را دیدم و مشخصات کنگره را به او گفتم با تعجب گفت: نه! آن کلاسی که من گفتم این طوری نیست، اسمش کنگره نیست. همانجا بود که مهر کنگره بیشتر در دلم نشست؛ چون من کنگره را پیدا نکرده بودم؛ بلکه کنگره من را پیدا کرده و دستم را گرفته بود. کنگره خیلی چیزها به من داد مهمترین آن امید به زندگی بود. من به واسطه زندگی در کنار یک مصرفکننده حتی بیشتر از او، در تاریکی و ظلمت فرو رفته بودم و تمام حسهای من از کار افتاده بود.
کنگره باعث شد از میان آن همه خشم، نفرت و ناامیدی، بار دیگر مهر و محبت در دلم زنده شود و جوانه کند. کنگره به من کمک کرد تا حسهای مادرانهام زنده شوند، توانستم بچههایم را ببوسم و به آنها محبت کنم. کنگره به من کمک کرد تا دوباره روی پای خودم ایستاده و کمکم زندگیم را سر و سامان دهم. کنگره به من و خانوادهام کمک کرد بار دیگر طعم شیرین کنار هم بودن را بچشیم و باز هم صدای خنده در خانه ما پیچید. خدا را هزاران بار شکر به خاطر وجود پدری مهربان؛ مثل آقای مهندس و به خاطر وجود کنگره. حالا چه کمکی میتوانم به کنگره کنم؟ می توانم با خدمت کردن به کنگره کمک کنم. حالا این خدمت میتواند جانی باشد؛ مثل خدمت در جایگاه مرزبانی، نگهبانی، دبیری، راهنمایی، راهنمای تازه واردین؛ حتی خدمت در آبدارخانه یا اینکه مالی باشد؛ مثل عضو لژیون سردار شدن. علاوه بر آقای مهندس، انسانهای زیادی زحمت کشیدهاند تا نهال کنگره تبديل به درخت تنومند امروزی شود و چراغ کنگره روشن باشد. چراغ راهی شود برای درماندگان و در راه ماندگان؛ پس این وظیفه ما است که هرکس به اندازه ظرفیت و توانایی که دارد تلاش کند تا این چراغ همیشه روشن باشد. این شعر مدام در ذهنم تکرار میشود؛(خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری) کنگره همان در رحمت خداست که به روی ما و مسافرهای ما باز شده است. خدا را هزاران بار به خاطر این نعمت و رحمت الهی شکر میکنم.
نویسنده: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون چهارم)
رابط خبری:همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
ارسال: همسفر نازنین راهنمای تازه واردین
- تعداد بازدید از این مطلب :
107