سلام، علیرضا هستم، یک همسفر.
خدا را سپاس میگویم که در کنگره حضور دارم. هر خدمتی هم که به کنگره کنم، باز هم در برابر لطف آن ناچیز است. هر اندازه خدمت کنم، باز هم در برابر آنچه کنگره برای علیرضا انجام داده، اندک است. به یاد دارم که برای یافتن مکانی برای درمان، تلاشهای بسیار کردیم تا با کنگره آشنا شدیم. آنجا دریافتیم که گویی خداوند نعمتی بزرگ را بر خانواده ما ارزانی داشتهاست. آمدیم و آموزش دیدیم تا به رهایی رسیدیم.
کنگره راهی را به خانوادۀ ما نشان داد که حتی اگر تا پایان عمر نیز خدمت کنیم، باز هم نمیتوانم آن را جبران نمایم. اگر سیدیها نبودند، من به دانایی نمیرسیدم و اگر دیسپ نبود، اکنون از تعادل برخوردار نبودم. خدا را شکر میکنم که در کنگره هستم. انشاءالله قدر این نعمت بزرگ را بدانیم.
خاطرهای را به یاد دارم: شخصی از من پرسید: «آقای عزتالله بیست سال رهایی دارد و همچنان با عشق خدمت میکند.» من پاسخ دادم: «حتی اگر صد سال دیگر نیز خدمت کنیم، باز هم نمیتوانیم لطفی را که کنگره به ما کردهاست، جبران کنیم.» انشاءالله قدردان زحمات آقای مهندس باشیم.
نویسنده: همسفر علیرضا لژیون چهارم، راهنما همسفر محمد
ویراستاری و بارگذاری: خدمتگزاران سایت همسفران آقا، شعبه پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
83