نگاهی به زندگی قبل از کنگرهام میاندازم. در زندانی نامرئی گرفتار بودم که خودم برای خودم ساخته بودم درِ این زندان حتی برای هواخوری هم باز نمیشد و من فقط از پشت میلهها آزادی دیگران رو نگاه میکردم شکایتی هم نداشتم چون باورم شده بود که دنیا یک زندان بزرگ است؛ ولی اتفاقی افتاد که دیگر تحمل این زندان را نداشتم و آن هم اعتیاد مسافرم بود اینجا بود که دیگر سکوتم را شکستم و بیصدا فریاد زدم: من این شرایط رو تحمل نمیکنم و این فریاد را با شروع تلاشم برای کمک به مسافرم زدم.
جستجوی من شروع شد و راههای مختلفی با حرکت من نمایان شد راههایی که بر اساس نادانی و ناآگاهی، ما بیراهههایش را انتخاب میکردیم و با هر شکستی ناامیدتر میشدم تا اینکه در یک نقطه شکست را پذیرفتم و خسته از تلاشهای بیحاصل منتظر بودم تا طوفان اعتیاد نابودی زندگی که چه عرض کنم نابودی زندانم را رقم بزند ولی همان موقع نوری بر زندگی تاریکم تابید و با جایی آشنا شدم به نام کنگره60 نمی دانم چرا ولی هر چیزی که میگفتند برای من جذابیت داشت و به نظرم منطقی میآمد همین جذابیت باعث شد که مسافرم به کنگره بیاید.
اول برای خودم جالب نبود ولی وقتی رفته رفته شرایط مسافرم را دیدم دیگر باورم شده بود که مسیرمان درست است. من بعد از رهایی مسافرم وارد کنگره شدم، مطالب کنگره باعث تغییر افکار من شده بود و داشت زندگی من را دگرگون میکرد من بدون اینکه خودم بدانم داشتم از آن زندانی که برای خود ساخته بودم خارج میشدم و قدم به جهانی میگذاشتم که میلهای نداشت. کمکهای کنگره به من ادامه داشت و بعد از یک سال از حضور مسافرم در کنگره اذن حضور فیزیکی من هم به کنگره صادر شد اتفاقی که قطعاً بزرگترین اتفاق زندگیم بود که عامل این اتفاق راهنمای مسافرم آقا هاشم بودند که در ادامه به لطف خداوند و راهنمای عزیز خودم من را به عهده گرفتند که این خود یکی از بزرگترین کمکهای کنگره به من بود، اما باز هم این کمکها ادامه داشت و کمکم به لطف کنگره طعم شیرین زندگیم که هیچوقت لذتی برایم نداشت شیرین شد. اینها تنها بخش کوچکی از کمکهای کنگره به من بود حالا می خواهم درمورد کمک خودم به کنگره بگویم: تنها چیزی که به ذهنم میآید کوتاهی است وقتی فکر میکنم میبینم خیلی از کارها است که من می توانم انجام بدهم که البته لازم است بگویم که باز هم نتیجه آنها به خودم برمیگرده ولی من در انجام آنها کوتاهی میکنم مثلاً: من میتوانم با پوشیدن لباس سفید و وضعیت ظاهری آراسته به مسافرم روحیه بدهم، من میتوانم وقتی تازه واردی خودش رو معرفی می کند با تشویق هایم آن را در کنگره ماندگار کنم شاید این تازه وارد مسافر خود من باشد، من می توانم وقتی سبد میاد جلوی من برای راحتی خودم پولی در آن بندازم ولی کوتاهی میکنم... همین خدمتهای ریز و درشت دیگر که من می توانم انجامشان بدهم ولی به بهانههای مختلف در انجام آنها کوتاهی میکنم،
کمک کنگره به من دادن همه آن چیزهایی بوده که من آنها را گم کرده بودم و خدمت من به کنگره همه اون چیزهایی بوده که من میتوانستم انجام بدهم ولی در انجام اون ها به هر دلیلی کوتاهی کردهام پس با این وجود من باید حس طلبکارانهام از خدمتگزاران کنگره را کنار بگذارم و در مقابل خدمتگزاران کنگره سر تعظیم فرود بیاورم. به امید روزی که هیچ فرد مصرف کنندهای در دنیا زندگی شیرین خود را تلخ نکند.
تایپ:همسفر زهرا، راهنما همسفر زینب (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: همسفر نرگس (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
102