برای اولین بار که وارد کنگره شدم، همه چیز نامعلوم بود. در سن نوجوانی با فرد مصرفکنندهای زندگیام را شروع کردم و در این زندگی دست و پا میزدم که چرا من باید با یک مصرفکننده زندگی کنم؟ من در تاریکیهای خودم بودم و هزاران سوال در سرم بود. تا امروز زندگی پرفراز و نشیبی داشتم؛ اما این روزها دغدغه اصلی دختر کوچکم است که در این شرایط منتظر چه آیندهای است؟ آخر و عاقبتش چه میشود؟
من در کنگره یاد گرفتم نقطه تحمل خود را بالا ببرم و ایمان دارم که باز هم خداوند با من همراه است و حتماً یک روز مسافرم مجدد سفرش را شروع میکند و به رهایی میرسد. من در کنگره یاد گرفتم صبر داشته باشم و از شر غول بیشاخ و دم ناامیدی خلاص شوم. امیدوارم هر کسی که گرفتار این موضوع است، راه خودش را پیدا کند و بودن در کنگره را قدر بداند. من از راهنما همسفر زهرا، ممنونم که آموزشهای خوبی به من میدهند تا برای خودم ارزش قائل باشم، درست تفکر کنم، یک مادر خوب برای بچههایم باشم، ازضدارزشها دوری کنم؛ کسی را قضاوت نکنم و... کنگره برای من یک جایگاه خاص است که بودن در آن به ما آموزش میدهد. نمیگوید تو کیستی و چه کاره هستی، بلکه میگوید؛ من میخواهم رهجوی خوب و مفید باشم و در این جایگاه خدمت کنم.
خدایا شکرت که جای امنی؛ مثل کنگره و انسانی دلسوز و مهربان؛ مثل آقای مهندس وجود دارد که باعث خروج امثال من که در تاریکی زندگی میکردم شدند و توانستم روشنایی را تجربه کنم. خدایا شکرت که من در این جا هستم، آموزش گرفتم و خودم را شناختم. قبل از کنگره درست نمیدانستم که چه باید بکنم. برایم فرقی نمیکرد که وقتی از کسی ناراحت میشدم، حرف خودم را میزدم. برای من مهم نبود که حق با او بود یا با من. از وقتی وارد کنگره شدم، فهمیدم که باید تفکر کنم. خدا را شکر که من وارد کنگره شدم، از ناآگاهی به آگاهی رسیدم و هر روز بهتر از دیروز شدم. خدا را هزاران بار شکر. من خیلی از آقای مهندس و خانواده محترمشان ممنونم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر مهدیس رهجوی راهنما همسفر مبینا (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) دبیرسایت
نگهبانسایت: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
91