چهارمین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی عمومی همسفران و مسافران کنگره60 نمایندگی شوشتر با استادی همسفر زهرا، نگهبانی راهنما همسفر نازنین و دبیری همسفر ثریا با دستور جلسه «هفته همسفر» روز سهشنبه 18 دیماه 1403 ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد :
از همسفر بخش همسفران و مسافر علی ایجنت بخش مسافران و از تمامی شما عزیزان سپاسگزارم که به من فرصت خدمت گزاری دادید. از آقای مهندس بابت دستور جلسه این هفته خانمهای مسافر که در دستور جلسات قرار دادهاند تشکر میکنم. امیدوارم که نور امیدی در دل تمام خانمها باشد و همه این دیدگاه را پیدا کنند که اعتیاد یک بیماری است. آقای مهندس این بیت شعر را که میگوید؛ در میان این همه غوغا و شر، عشق یعنی کاهش درد بشر. را به تصویر کشیدند. هفته همسفر را برای من همسفر گذاشتند. هفته همسفر را در ابتدا به خانم آنی بزرگ تبریک میگویم؛ چون در کنار آقای مهندس ایستادند و همسفر بودن را به من یاد دادند. همچنین به تمام همسفران کنگره60 به خصوص همسفران آقای مهندس که در ادامه در کنارشان قرار گرفتند تبریک میگویم. امیدوارم که خداوند به این خانواده هر آن چه که بهترین است را نصیب کند. زیرا باعث شدند که آرامش در زندگیهای ما برقرار شود. همان طوری که در نوشتار کنگره عنوان شده، همسفر به کسی اتلاق میشود که سابقه مصرف هیچ گونه مواد مخدری را ندارد، در کنار مسافرش که جز اعضای درجه یک خانوادهاش است وارد کنگره میشود.
من زمانی که وارد کنگره شدم تنها دیدگاهی که داشتم این بود که، من چرا باید وارد کنگره بشوم؟ یک نفر دیگر مواد مصرف کرده است، یک نفر دیگر درگیر مواد بوده، آن میخواهد درمان شود، من مشکلی ندارم که بخواهم وارد کنگره بشوم. سالهای زیادی در کنگره بودم و دیدگاهم همین بود، یعنی تمام دوربینم سمت مسافرم بود؛ ولی شاید شنیده باشید که میگویند: وقتی که شخص با بخار آب میسوزد خیلی سختتر از آن است که با خود آب جوش بسوزد، همسفر دقیقاً بسان همین است که با بخار آب سوخته است؛ چون صور پنهان درگیر شده، به واسطه آن خشم، نا امیدی و ترسی که داشته سالها پنهان کاری کرده است. من خودم آرزوی مرگ عزیزم را داشتم؛ چون نمیتوانستم بپذیرم که مصرف کننده است. چرا؟ چون خمار بود، آن حالت نئشگی هم برای من اصلاً حالت خوبی نبود، درسته زمانی که مسافر مواد را مصرف میکند در بهترین حالت ممکن است؛ ولی برای من نبود؛ چون میدانستم که یک ساعت یا نهایت چهار، پنج ساعت دیگر به همان حالت بر میگردد و واقعاً در حالت خماری میتوانند سر یک آدم را ببرند. این زندگی همیشه با ترس پیش میرفت. ترس این که کجا باید مسافرم را قایم کنم؟ کسی نفهمد پدر من مصرف کننده است، سال ها خجالت میکشیدم که بگویم این پدر من است. شاید بدترین اتفاق زندگی این باشد که آدم عزیزش را پنهان کند. آن ناامیدی در من خیلی زیاد شد، حتی وارد کنگره هم که شدم و مسافرم درمان شد حال من خوب نبود؛ چون من در کنگره جایگاه خودم را پیدا نکرده بودم، هنوز نپذیرفته بودم که باید همسفر باشم. فقط میگفتم؛ به کنگره میآیم، سی دی مینویسم تا حالم خوب شود؛ ولی واقعاً تا به مرحله عمل نرسیدم، تا جایگاه خودم را به عنوان یک همسفر پیدا نکردم آن اتفاق برای من نیوفتاد.
یک سال پیش استاد امین رفتم، ایشان گفتند: اگر این ترس و خشم درونت را درمان نکنی، هیچ اتفاقی برای مسافرت نمیافتد، ولی ممکن است که تو را بکشد. وقتی که برای درمان پا گذاشتم، تازه فهمیدم که باید بخشید، همسفر بودن یعنی این که باید ببخشی، باید خیلی جاهها از خودمان بگذریم. وقتی که من و مسافرم حالمان بد است قطعاً این سفر خوب پیش نمیرود. مثل یک ماشینی که من و یک همسفر دیگر داخلش هستیم، اگر حتی هر دو نفرمان در بهترین حالت باشیم وقتی نمیتوانیم با هم دیگر یک کلمه هم حرف بزنیم، این سفر خیلی بدی میشود. همسفر به این جا میآید تا یاد بگیرد بزرگترین خدمتی که باید بکند، خدمت به خودش است. خدمت کردن به خودش چگونه است؟ این که آموزشها را عملی کند. یعنی من وقتی که به مسافرم میگویم که دروغ نگو، خودم هم این را در درونم عملی کنم، بعد از مسافرم انتظار داشته باشم. زمانی که مسافر وارد سفر دوم میشود، اکثر همسفران میگویند؛ این که وارد سفر دوم شد، پس چرا درست نشد؟ انتظار داریم شخصی که سالها درگیر مواد بوده، در طول یک شب درست شود، این اتفاق نمیافتد، باید خیلی صبوری کنیم. همسفر جایگاهی دارد که وقتی به آن میرسد متوجه میشود که چه جایگاه بزرگی است. قدرتش به درونش بر میگردد. نه این که فراموش کنیم، من سالها فراموش کردم که چه اتفاقی درون زندگیم افتاد؛ ولی با یک تلنگر بر میگشتم به همان آدمی که بودم. بخشش یعنی این که من فراموش کنم که اگر آن اتفاق افتاد، بالا و پایین نشوم و بتوانم آن قضیه را کنترل کنم. در ادامه وقتی که این اتفاق افتاد، یک جا همسفر کوتاه میآید و یک جا هم مسافر است که کوتاه میآید. خیلی از مواقع مسافر و همسفر به واسطه آموزشها دیگر به آن مرحله میرسند که هم دیگر را هم پوشانی میکنند. بدترین اتفاق این است که من همسفر مسائل را به بیرون از زندگی ببرم. مثلاً به بقیه میگویم،چون فکر میکنم که بقیه به من کمک میکنند، در حقیقت هیچ کس به من کمک نمیکند.
خانم شانی جمله قشنگی گفتند: بزرگترین خدمتی که ما میکنیم به خودمان است، وقتی که میآیم و برای خودم کار میکنم، میخواهم خودم را اصلاح کنم، جایگاه خودم را پیدا میکنم، جایگاه من همسفر این نیست که در خانه راه بروم و به مسافرم تذکر بدهم. خیلی زمان میبرد تا این اتفاق بیوفتد، که ما بتوانیم از دیگران انتظاری نداشته باشیم. دوربینمان را به طرف خودمان برگردانیم. وقتی که این اتفاق افتاد، قطعاً آن مسافر هم در زندگی این آموزش را میگیرد.
امیدوارم که این آموزشها برای خود من اتفاق بیوفتد، که بتوانم به خودم خدمت کنم. وقتی که وارد کنگره میشویم، مهمترین جایگاه این است که به جایگاه همسفری برسیم. جایگاهی که در خانواده خیلی گذشت کنم، خیلی ببخشم، بخشش خیلی سخت است؛ اما صفت بزرگی است. من همیشه به همسفرانی که گله و شکایت میکردند میگفتم که، چطور زمانی که یک بیمار سرطانی در خانه داریم دلمان برایش میسوزد؛ اما زمانی که مسافر وارد خانه میشود، میگوییم کاشکی نمیآمد؛ چون نمیپذیریم که بیمار است، اگر بپذیریم که مصرف کننده یک بیمار است، واقعاً آن ناممکن، ممکن میشود و به آرامش میرسیم. اگر در مسیر باشید آسفالت خیابان هم به شما کمک می کند. مجدد این هفته را به همه شما تبریک میگویم. امیدوارم که بهترینها برای همسفران اتفاق بیوفتد.
مرزبانان کشیک: همسفر فاطمه و مسافر مسعود
تایپ : همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول )
عکاس: مرزبان خبری همسفر مهشید
ویراستاری و ارسال: همسفر زینب نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شوشتر
- تعداد بازدید از این مطلب :
660