پنجمین جلسه از دوره اول سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی علیرضا (مبارکه)، با استادی راهنمای محترم همسفر مژگان ، نگهبانی راهنمای محترم همسفر فاطمه و دبیری همسفر شایان با دستور جلسه « هفته همسفر» روز سهشنبه 18 دیماه 1403، ساعت 16 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مژگان هستم یک همسفر،
بارالها از کوی تو، بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم، چه برانی چه بخوانی
چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
نه من آنم که به فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازای به نگاهی
در اگر باز نگردد؛ نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
به غیرازتو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جزاین خانه مرا نیست پناهی
درابتد از خالقم سپاسگذارم که به من اجازه داد که در بین انسانهایی که رسمشان انسانیت و دوست داشتن است حضور پیدا کنم، کسب اجازه میکنم ازپیشکسوتان و قسمت مسافران و همسفران، و همچنین از مسافرم. در ابتدا به خانم آنی محترم تبریک میگوییم که مهندس و معمار نقش همسفر بود. از دامن زن مرد به معراج میرسد.
از تمامی مسافران به اتفاق دبیر و نگهبان جلسه درخواست میکنم که بایستند و چهارده ثانیه سکوت نمایند و همسفران و خانم آنی بزرگ را تشویق نمایند. همسفر کسی است که نورامید را در دل خانواده روشن میکند. دنیای تاریک اعتیاد کجا و جشن همسفر کجا، از کجا به کجا داریم میرسیم، واژه جدیدی درجهان هستی به من تعلق گرفته: همسفر، همسفری که راهش را گم کرده است ، اگربخواهیم در مورد بانوان و همسفران کنگره بنویسیم میتوانیم چندین کتاب بنویسیم اما من بر اساس تجربیات خودم صحبت میکنم: همسفران پدر و مادر، همسفران پدر که شانههایشان مثل کوه میماند، وسعت نگاهشان مثل دریاست و دردخشندگیشان را از نور ماه گرفتند.
مادرانی که کهن الگوی زندگی ما هستند، مادرانی که از خودشان گذشتند تا فرزنداشان رشد کنند، مادرانی که تسبیح به دست گرفتند و از خدا خواستند که هر آنچه به من ندادی به فرزندم عطا کن اما باورشان نشد که فرزندشان مصرف کننده شد ولی بعضی چیزها را باید ببینیم تا مسیر برای ما باز شود. ولی مادر باز هم امیدش را از دست نداد و باز هم تبریک به تمامی پدران و مادران همسفر و به همسران همسفر، کسانی که همسفر مسافرشان شدند و رفیق نیمهراه نشدند، ماندند و پشت به ناامیدی کردند و در کوچه پس کوچههای زندگی دنبال امید گشتند تا اینکه راه را پیدا کنند و متوجه شدند که زندگی خوب، ساختنی است و بافتنی نیست و صبر کردند و رفیق نیمه راه نشدند و ماندند. ما وفای به عهد کردیم و ماندیم و گفتیم تا اخرش هستیم. کودکان همسفر که با هر سنی وارد کنگره میشوند. بچههای ما از کودکی با کنگره آشنا میشوند همین کودکانی که خنده از روی لبانشان خط خورده بود و بزرگترین آرزوی آنها نکشیدن مواد مخدر پدرشان بود. مسافرآن زخم دل همسفرها عمیق است ولی ما اینجا هستیم که شما میخواهید جبران کنید.
مسافرها با رهایی، ورود و حضورتان در کنگره به ما ثابت کردید که قصد جبران دارید. مسافرانی که همسفر ندارند تمامی همسفرهای شعبه علیرضا همسفران شما هستند. سفر در کنگره نیاز به یک همدل دارد و نیاز نیست ما همسفران سیاه لشکر باشیم، قرار است ما بهترین همسفر باشیم تا در زندگی بهترین لحظات را خلق کنیم و ما اینجا هستیم تا رسالت خودمان را انجام بدهیم. ما همسفران، مسافر دنیای تاریکی خودمان بودیم و ما شکستیم و رنج کشیدیم. آقای مهندس میفرماید مسافران و همسفران قبل از ورود به کنگره زبان یکدیگر را نمیفهمیدند ولی وقتی وارد کنگره شدند زبانشان مشترک میشود برای همین است که حال و هوای زندگی ما عوض میشود. در پایان زنده باد مسافران، زنده باد همسفران، زنده باد آقای مهندس و زنده باد کنگره ۶۰.
تایپ: مسافر محمد و مسافر حسین
عکس: مسافر حمید و مسافر ابراهیم
تنظیم و ارسال: مسافر مهرداد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1144