اولين جلسه از دور اول کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی امیر ویژه جشن همسفر با استادی ایجنت همسفر ژاله، نگهبانی همسفر سمیه و دبیری راهنما تازهواردین همسفر حبیبه با دستور جلسه «هفته همسفر» در روز یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا این هفته قشنگ را به خانم آنی، همسفر آقا یاسین و همچنین همسفران خانم شعبه خودمان تبریک میگویم. همیشه گفته شده خانمها حساس، زودرنج، نازک نارنجی و ضعیف هستند ولی کدام یک از این خصلتها به این همسفران خانم میخورد؟ زمانی که تو مسافر خمار بودی و همسفر بچهای که مریض شده بود را به دوش میگرفت و به دکتر میبرد، زمانی که تو مسافر با دوستت در حال نئشه بازی بودی و همسفرت دربهدر دنبال کلاس برای آموزش بچههای خود بود، زمانی که دیر میآمدید خانه، همسرت نگران و مضطرب پشت پنجره میایستاد پرده را کنار میزد و منتظرت میماند تا تو بیایی و برای سلامتی تو دعا میکرد، او میترسید که نکند با ساقی مواد درگیر شده باشی یا صاحبکار تو به خاطر اعتیاد اخراجت کرده باشد، با همه دعوا کرده باشی یا نتوانسته باشی مواد تهیه کنی، حالت خراب شده باشد و یا نکند زمانی که در حال خرید مواد بودی نیروی انتظامی دستگیرت کرده باشد.
در همین حال همسایه روبرویی را میدید که آقا سوار ماشین میشود و خانوادهاش را به مسافرت میبرد یا همسفرت همان لحظه همسایه روبرویی را میدید که دو دستش پر از خرید، به خانه آمده، خانم و بچههای او به استقبالش میآیند، یا همان لحظه که میدید همسایه روبرویی در کوچه با بچههای خود والیبال بازی میکند و ... تمام اینها را دید، آه کشید، اما برای زود آمدن و سالم بودن تو دعا میکرد.
اما تو وقتی به خانه آمدی، تمام ناکامیهای بیرون از خانه را با یک بهانه کوچک سر همسرت خالی کردی، او را به باد فحش، فریاد و کتک گرفتی و یا بچهها را دعوا کردی، کتک زدی و قلب همسفرت را هزار ریش کردی. همسفرت بی صدا فریاد میکشید فریادی که گوش افلاکیان را کر میکرد ولی کسی از زمینیها صدایش را نمیشنید، نه خانواده خودت، نه خانواده خودش و نه هیچ کس دیگر چون آنها میدانستند که اعتیاد درمانی ندارند و برای اینکه آتش ویرانگر اعتیاد دامن آنها را نسوزاند صلاح میدیدند پنبه در گوشهای خود بگذارند، تمام دردها و آلام اعتیاد را بگذارند، بگذرند و تمام آنها فقط و فقط برای همسفرت میماند.
همسفرت مثل شمع بدون اینکه اشکی بریزد ذوب شد، مثل درخت پوسیده در کتاب۶۰ درجه با ظاهری روپا اما درونی پوسیده، با یک تلنگر کوچک از ریشه در میآمد. هر کس به او میرسید میپرسید چرا همسرت اینقدر لاغر و تکیده شده، چرا پدرت اصلاً داخل جمع نیست، چرا پسرت اینقدر کمحرف و گوشهگیر شده است، چرا و هزاران چرا دیگر، در حالی که خودشان جواب این سؤالات را خیلی بهتر از همسفرت میدانستند. روح و روان همسفرت از هم پوکید و از افسردگی، بیخواب و بیانگیزه شده بود، مجبور بود یک جاهایی برای حفظ ظاهر دروغ بگوید، پنهانکاری کند و آرام آرام این از همگسیختگی روحی و جسمی به قلبش رفت، سردرد میگرنی گرفت، موهایش سفید شد، بر روی صورتش گرد پیری نشست و غیره.
یکچنین همسفری با این اوضاع خراب وارد کنگره۶۰ شد، آیا وقتی آمدی کنگره و کارت تمام شد، یک گوشه ایستاد و نظاره کرد؟ نه؛ پا به پای تو مسافر که داشتی خوب سفر میکردی او هم سفر کرد، جلسه آمدی جلسه آمد، لژیون آمدی لژیون آمد، مشارکت کردی مشارکت کرد، سیدی نوشتی سیدی نوشت و ... تا با هم به رهایی رسیدید و با هم شدید زوج خدمتی ولی این روی قشنگ سفر کردن در کنگره۶۰ است. چرا که یکسری از مسافران آمدند کنگره ولی حاضر نشدند از این سفرههایی که پهن شده چیزی تناول کنند یا ماندند یا درست سفر نمیکنند و یا کلاً از کنگره رفتند. اگر من نوعی در کنگره ماندم و خدمت کردم دلم به مسافرم که در کنگره به درمان رسید گرم بود ولی این همسفران دلهایشان به چه گرم است؟
این عزیزان با آموزشهای ناب کنگره دلگرم هستند و همگی میدانیم که مزد زحماتشان را قطعاً دریافت خواهند کرد و قطعاً یک جایی چنان جهشی در زندگی آنان مثل درخت بامبو رخ خواهد داد که دیگران متحیر میمانند. وقتی بذر درخت بامبو را میکاریم تا ۴ سال هیچ رشدی نمیکند و اگر ناآگاه باشی فکر میکنی بذر پوسیده شده و از بین رفته است ولی بعد از ۴ سال جوانه میزند و در عرض چند ماه ۳۰ متر رشد میکند.
الماس چون تراشیده شود باارزش میشود ولی همه تاب، توان و تحمل درد کشیدن برای تراشید شدن را ندارند و به همین دلیل همه الماس نمیشوند.
تایپ: همسفر زینب (لژیون دوم)
ویراستار: همسفر زهرا (دبیر سایت)
عکاس : همسفر فاطمه (نگهبان سایت)
تنظیم: مسافر اصغر
- تعداد بازدید از این مطلب :
1646