جلسه نهم از دوره اول کارگاههای آموزشی عمومی همسفران و مسافران کنگره۶۰ نمایندگی میرداماد با استادی راهنما همسفر فرزانه، نگهبانی راهنما همسفر نجمه و دبیری راهنما همسفر جواد با دستور جلسه «هفته همسفر» روز یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
تبریک میگویم به تمام همسفرانی که در کنگره۶۰ حضور دارند و پا به پای مسافرانشان قدم برمیدارند و لذت سفر اول را چشیدهاند و همه آن همسفرانی که در کنگره حضور ندارند؛ ولی حضور گرمشان در خانه باعث استواری قدمهای مسافرانشان شده است، آن عزیزانی که شاید به هر دلیلی نتوانستند قدم به کنگره بگذارند؛ ولی با تمام وجود برایشان دعا میکنیم که پا به کنگره بگذارند. من همسفر، حدود ۱۰ سال است که در کنگره حضور دارم و مسافرم چه لطفی در حق من کرد که توانستم در این مکان حضور داشته باشم تا خودم را باور کنم، خودم را بشناسم و مسیر زندگیام را پیدا کنم.
همسفر همانگونه که از واژهاش پیداست، خیلی واژه زیبایی است که آقای مهندس برای ما در نظر گرفتهاند. وقتی کلمه سفر میآید خیلی حس خوبی به انسان میدهد. ما که در بیرون از کنگره همیشه با واژه معتاد روبهرو بودیم، همیشه از ترس این حقارت نتوانستیم خیلی دردهایمان را حتی به نزدیکترینهایمان بگوییم؛ اما اینجا آمدیم عزت یافتیم و ارزش برایمان قائل شدند. خیلی از آقای مهندس متشکرم که این زمان را به من دادند تا بتوانم در این زمانی که در این بعد هستم خودم را بشناسم و بعد از آن از مسافرم متشکرم. شاید مسافران در ظاهر و صور آشکار سختی و بار اعتیاد را به دوش میکشند؛ ولی همسفران کسانی بودند که ناخواسته به دنیای اعتیاد وارد شدهاند. همیشه برایم سؤال بود که چرا من باید وارد اعتیاد میشدم؟ من که خیلی جاها درست عمل کرده بودم. من اعتیاد و زندگی با یک معتاد را نتیجه اشتباه و کارهای خودم میدانستم و فکر میکردم؛ چون آدم خوبی نبودهام، دچار یک انسان معتاد شدهام؛ ولی زمانی که وارد کنگره شدم و آموزش گرفتم دیدم که خداوند همسفران را از بین همه زنان عالم برگزیده است. شاید در یک قطعهای از زمین و آفرینش من در این زمان سختیهایی را کشیدهام؛ ولی با دنیایی از آگاهی روبهرو شدم. من شاید خیلی سخت به کنگره آمدم و مسافرم شاید خیلی جاها در کنگره نبود و این دومین جشن همسفر است که در کنگره حضور دارد، البته برای من فرقی نمیکرد که در این جشن حضور داشته باشد یا نه! این را برای همسفرانی میگویم که نگران و دلخور هستند از اینکه مسافرشان نیامده است. امروز اگر اینجا نشستهاید به پای آن دعای مادرتان هست که برایتان گذاشته شده است و فکر نکنید نفرین شده بودید که اکنون روی این صندلی نشستهاید. مسافر من آمد و راه خدمت کردن را برای من باز کرد. من خیلی خوشحال هستم، شاید مسافرم نیامد؛ ولی خیلی از ایشان متشکرم؛ چون اگر حمایتهای ایشان در خانه، پشت سرم و کنار من نبود، قطعاً من هم نمیتوانستم خدمت کنم و حال خوب امروزم را درک کنم و از خدمتهایی که کردم لذت بردم. بعد از ۹ سال وقتی فرزندانم رها شدند دیدم چقدر جالب است و من که خدمتی به کسی نکرده بودم، آخر سر همه خدمتها به خودم برگشت. کسانی که در تازهواردین مشاوره کردم و به کنگره پایبندشان کردم، همانها راهنمای فرزندان من شدند. چقدر قشنگ خداوند این پازل را میچیند. من همسفر حواسم باشد که در دنیا و در هستی هیچ چیزی بیجواب نمیماند. این قوانین را از کنگره یاد گرفتم، قوانینی که آقای مهندس با آن به ما زندگی را آموزش میدهند. در سیدی «ابلیس» جناب مهندس، چهار قانون به ما یاد دادند که خیلی قشنگ است و اگر من همسفر یکی از این قانونها را فقط کاربردی کنم تا آخر عمر، برای من کافی است که خوب زندگی کنم. قیاس نکنیم، ما خیلی وقتها از زندگی خسته میشویم؛ چون زندگیمان را در مقام قیاس قرار میدهیم. ما اگر خودمان را با کسی مقایسه نکنیم، چرا خسته شویم و فکر کنیم کم آوردهایم! و عجله کنیم برای به بالاتر رسیدن؟ من اول چه بودم و الآن چه هستم؟ چرا خودم را با خودم مقایسه نکنم؟ بعد میگوید سختیها و خوشیهای دنیا پایدار نیست. نه خوشی و نه سختیاش میماند، چرا آنقدر نگران هستی؟ نه در سختی خودت را بباز و نه در خوشحالی آنقدر خوشحال باش که نفهمی داری چهکار میکنی. این چهار قانون راه زندگی را به من یاد داد. خیلی خوشحالم، کجا میتوانستم این همه آموزش را جامع و کامل یاد بگیرم، روی حرفم به عزیزان همسفری است که روز اولشان است که به کنگره میآیند. عزیزم اگر امروز به اینجا آمدهای خواست خدا است در غیر این صورت خیلی همسفرها هستند که سالها مسافرشان میآید و نتوانستند بیایند، قطعاً آنها هم اگر چند سالی مسافرشان در کنگره است و نتوانستهاند بیایند، قطعاً آنها هم همسفر خوبی بودند؛ چون اگر همسفر بال پرواز خوبی نباشد، هیچ مسافری نمیتواند سالیان سال در کنگره خدمت کند؛ اما همسفری که سفر اول است و نمیآید نمیداند که مسافرش در چه وضعیت روحی است و چه سفر سختی را انتخاب کرده است و اصلاً پا به چه دنیایی گذاشته است.
شاید همین درک متقابل باعث بشود این اتفاق خوب بیفتد که من متوجه شوم خیلی از واکنشهایی که در سفر اول برای مسافر اتفاق میافتد، مثل ساعت طلایی و ساعت انتظار را درک نکنم و بدترین اتفاقات زندگیام در همین دو ساعت بیفتد؛ ولی اگر اطلاع داشته باشم و مهمانی و دور همیهای شبانه را برنامهریزی نمیکنم. میدانم مسافرم سفر اول است و نیاز به خواب خوب شب دارد و تکامل آن زمان در خواب شب برایش ایجاد میشود. آقای مهندس میفرمایند: «هیچ گناهی اتفاق نمیافتد و اینها به خاطر ناآگاهیهای ماست ما ناآگاه هستیم که اشتباه میکنیم، اگر من جایی متوجه شوم که دروغ گفتن یا قضاوت کردن چه آسیبی به من میزند دنیای پول را هم به من بدهند حاضر نیستم انجام دهم و این در پرتو یک آگاهی خوب انجام میشود». امروز وقتی من متوجه شدم که رهایی یک شخص با رهایی فرزند و مسافر خودم هیچ فرقی ندارد، میمانم و با تمام جانم خدمت میکنم. مطمئن هستم خدا یکجایی این را به من جواب میدهد، مگر میشود برای کائنات کاری انجام دهی و کائنات بیتفاوت بماند؟ اگر مسیر خدمت برای تو باز است، خدمت کن. اگر میتوانی دست دردمندی را بگیری، بگیر و کوتاهی نکن از هر جهت حتی یک لبخند یا نفس گرم تو و حتی یک کلمه خوب تو که میتواند انرژی به یک نفر دهد و او را به زندگی امیدوار کند. ما گاهی خسیس هستیم و حتی گاهی یک لبخند هم نمیخواهیم در صورتمان باشد و یا یک کلمه خوب به کار ببریم، مبادا طرف مقابل حسش خوب شود. از موفقیتهای همدیگر لذت ببریم، اگر میدانیم همسفری حالش خراب است کمکش کنیم، کنارش باشیم و به او انرژی دهیم که قطعاً اگر مسافر من حالش خوب شد، مسافر تو هم حالش خوب میشود. همسفر روزهای اول فقط میآید تا بشنود حال مسافرش خوب میشود و به روزهای اولش بازمیگردد. همه همسفرانی که روی این صندلیها نشستهاند، قطعاً عاشق بودهاند در غیر این صورت اینجا ننشسته بودند. من همیشه در مشاورههای تازه واردینم میگفتم اگر اینجا آمدهای عاشق بودهای، منتها آنقدر سختیهای زمان به تو فشار آورده است که یادت رفته است که عاشقش بودی و دوستش داشتی. همین عشق زیر خاکستر مدفون شده، یک بار دیگر زبانه میکشد و میتوانی دوباره آن حس دوست داشتن را زنده کنی و طلاقهای عاطفی که در خانههایمان اتفاق افتاده بود را برگردانی، پس فکر نکن من همسفر قطعاً به خاطر مسافرم به کنگره آمدهام، بلکه به خاطر خودم میآیم. شاید اول درکش برایمان سخت باشد؛ ولی مطمئناً وقتی در مسیر قرار بگیرم این موضوع به من ثابت میشود.
خلاصه سخنان دیده بان محترم آقای سلامی:
به همه عزیزان و در اصل بانی اصلی کنگره۶۰، همسفران سرکار خانم آنی بزرگ و فرزندانشان که حتی قبل از اینکه کنگره۶۰ تشکیل شود، همسفر آقای مهندس بودند تبریک میگویم. چه در بحث درمانشان و قبل از اینکه کنگره راهاندازی شود و بعد از راهاندازی کنگره در یک فاصله یک سال و نیم، سال ۱۳۷۸ راهاندازی شد. سال ۱۳۷۶ آقای مهندس به رهایی رسیده بود؛ ولی همانطور که شما میدانید و من هم به این قضیه واقف هستم، همسفران آقای مهندس بسیار تلاش کردند. من خودم شاهد بودم که این خانواده در بحث درمان اعتیاد چه کمکهای بسیاری به جناب مهندس کردند. بعد از تشکیل کنگره اینگونه نبود که در جلسه بسته بنشینیم و آن موقع همسفران لژیون نداشتند. جلسه عمومی هم که داشتیم باز هم لژیون نداشتند و در موقع باران نیز زیر بیرون منتظر میماندند. در آن زمان گاهی مواقع بحث سیاسی و دین میشد و یک عده خانمها با هم بحث میکردند. در سال ۱۳۷۹ خانم آنی با درایت و خردشان و جناب مهندس گروه همسفران را به شکل خیلی محدودی تشکیل دادند و به نظر من سرعت درمانی در کنگره۶۰ چند برابر شد، یعنی برای همسفران هم هدفمند کار کردند و آموزشهایی که نیاز بود تا همسفران ببینند را در اختیارشان قرار دادند. ما به کنگره میآمدیم نیاز داشتیم در خانواده هم با کسی باشیم که آموزش دیده باشد. آقای مهندس همیشه میگویند: «همسفر بال پرواز است». از نظر من بهترین اتفاق تشکیل گروه همسفران بود که نقش بسیار مهمی را دارند. خود من دوست داشتم اعتیادم را درمان کنم و مدتی خانواده در جریان نبودند و یا به روی من نمیآوردند و مسئلهای بود که فکرم درگیر آن بود و درمان من، درمان درستی نبود و موفق نمیشدم و ذرهذره خسته شدم و گفتم تا آخر عمرم باید مصرفکننده باشم و کسی که به من کمک کرد که خودش درگیر این مسائل بود؛ ولی حداقل فکرش افیونی نبود و از نظر جسمی مشکل نداشت، آن همسفرم بود و اگر نبود من اینجا نبودم و یا مرده بودم یا در وضعیت اسفناکی مواد مصرف میکردم؛ پس وجودش در درمان من خیلی مهم بود. همه میگویند: «پشت هر مرد موفقی یک زن قوی ایستاده است» و واقعاً همین است، اگر همسفر نبود، قطعاً همه لطمه میخوردند و قطعاً همسفران نگاهشان به اعتیاد تغییر کرده است و این تغییر نگاه خیلی مهم است. پاکت دادن در کنگره رسم است، حتماً قدردانی کنید. اگر همسفران نبودند ما اکنون اینجا نبودیم.
تایپ و نویسنده: همسفر زهرا (ر) رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
عکاس: راهنمای تازهواردین همسفر فریناز نگهبان سایت، همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر هاجر (لژیون هفتم) نگهبان سایت و همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوازدهم)
ارسال : مسافر مهدی (لژیون ۱۶)
- تعداد بازدید از این مطلب :
4207