جلسه دهم از دوره بیست و سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی پاکدشت با استادی راهنما محترم مسافر ابوالفضل، نگهبانی مسافر رحمان و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه "خانمهای مسافر" شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که یکبار دیگر در این جایگاه قرار گرفتم و از تکتک شما آموزش میگیرم. دستور جلسه این هفته ≥مسافران خانم است؛ همانطوری که نگهبان جلسه گفتند، بعد از ۲۷ سال اولین بار است که این دستور جلسه شکل گرفته است. من همیشه از رهجوها در لژیون میپرسم که اگر شما همسرتان مصرفکننده بود آیا با او زندگی میکردید؟ ۹۹ درصد در یک کلام میگفتند: خیر، من زمانی که به کنگره آمده بودم همسفر عرفان فرزند راهنما مسافر حسین مسئول عکس گرفتن برای نمایندگی بودند، همیشه به او میگفتم که از من عکس نگیرد؛ چون منی که یک مرد بودم و سرکار میرفتم و با مردم در ارتباط بودم، میخواستم خودم را پنهان کنم. همه ما میدانیم که فضای جامعه نسبت به یک شخص مصرفکننده مسموم است و نگاه بدی به این موضوع دارند. ۹۹ درصد از مسافران خانم در بستر خانواده مصرفکننده شدند و خیلیها هم به خاطر قرصهای خواب و قرصهای ضدافسردگی یا قرصهای مخدری که برای بدندرد و ... استفاده میکردند، مصرفکننده شدند. یک نمونه بارزی که خودم به چشم دیدم این بود که یک همسایه داشتیم که فرزند خیلی کوچکی داشت، این داستان برای ۱۰، ۱۵ سال پیش است.
بعضی اوقات میشنیدم که میگفت: ننه من خمارم. یک دختربچه سهساله بود، با خودم میگفتم: این بچه چه میگوید؟ بعد کمی کنجکاو شدم، وقتی از پدرش پرسیدم متوجه شدم که هم پدر و هم مادر این فرزند مصرفکننده هستند و زمانی که فرزندشان بهدنیا آمده است مادرش یک مصرفکننده بوده و به خاطر اينکه فرزند را آرام کنند و سر کار بروند، به او تریاک میدادند تا بخورد. خوب خیلی از خانمهای مسافر به این شکل مصرفکننده شدند. اگر اشتباه نکنم، همانطور که آقای مهندس صحبت کردند مادر ایشان هم یک مصرفکننده بوده است. این موارد در قدیم زیاد بوده بهخاطر اینکه در آن زمان قرصهای آنچنانی که نبود، افراد برای دردهایشان نظیر دنداندرد از تریاک استفاده میکرد که به همین شکل مصرفکننده شدند؛ بنابراین ما باید نگاهمان را نسبت به این موضوع عوض کنیم. من همینجا از خداوند میخواهم زمینی که میخواهیم برای پاکدشت بگیریم، طوری باشد که شعبه مسافرین خانم هم در آن ایجاد شود و کسانی که مصرفکننده هستند و وسعشان نمیرسد که به تهران بروند، یک محیط امنی برای آنها باشد که به درمان برسند و از آن تاریکی خارج شوند. همانطوری که تکبهتک ما خواستیم، از ضدارزشها خارج شدیم و در مکانی که امن و تمیز است در حال آموزش گرفتن هستیم.
در قسمت دوم دستور جلسه تولد یک سال رهایی مسافر حسن است، خوب حسن دومین رهجوی من بود. روز دوم که لژیون من برگزار شد دومین رهجویی بود که در لژیون، با یک حال خراب وارد شد با انواع قرصهای مخدر و خیلی حالش از لحاظ روحی خراب بود. تنها چیزی که او را نگه داشت فرمانبرداریاش بود؛ یعنی فرمانبرداری تا یک حدی که بعد از چهار، پنج ماه سفر به یک جایی رسید که صاحبکارش به او گفته بود که ازاینپس باید تا ساعت ۶ بعدازظهر سر کار باشد، حسن ۵ ماه از حسنآباد فشافویه که محل کارش بود، به اینجا میآمد و سفر میکرد و گوشبهفرمان بود. یک روز که دیر آمد به او گفتم چه اتفاقی افتاده و موضوع را برایم تعریف کرد، من گفتم که بهتر است کارت را عوض کنی یا به صاحبکارت بگویی که با شرایطی که داری با حقوق کمتر تو را قبول کند؛ بنابراين در ادامه با فرمانبرداری رها شد، خدمتگزار شد و تولد یکسالگیاش را هم دید. انشاءالله که در ادامه تزکیه و پالایش را انجام میدهد، حسهای درونیاش را بهبود میدهد و جایگاه راهنمایی را هم تجربه میکند، من این روز را به خودش و همسفرانش تبریک میگویم انشاءالله که آزادمردیاش را ببینیم.
مسافر حسن:
در ابتدا خدای خودم را شکرگزارم که بعد از گذشت دو سال که وارد لژیون شدم و توانستم رهایی یابم و اکنون هم تولد یک سال رهایی را جشن بگیرم انشاءالله که بتوانم گوشهای از زحمات راهنما و کنگره را به جبران کنم. از آقای مهندس و خانم آنی بزرگوار و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر را فراهم کردند تا امثال ما بتوانند به آن روشنایی و راه صراط مستقیم برسند. از مرزبانان دوره قبل و دوره جدید و ایجنت الآن مسافر محمد خیلی سپاسگزارم. ایجنت قبلی آقای والی برای من خیلی زحمت کشیدند تا من بتوانم وارد کنگره بشوم از ایشان تشکر میکنم. از راهنماها و هملژیونها و همکاران در قسمت OT و کارت و پورتال سپاسگزارم. از راهنمای خوبم مسافر ابوالفضل خیلی تشکر میکنم، من باعث اذیت ایشان شدم و یک مقطعی از سفرم خسته شدم و میخواستم کنگره را ترک کنم؛ اما راهنماییهای ایشان خیلی به من کمک کرد تا توانستم به این نقطه برسم انشاءالله بتوانم شال راهنمایی را هم بگیرم. از همسفرهای کوچکم دوقلوهایم ماهور و مهرآوه که باعث اذیتشان شدم عذرخواهم، از پسر ارشدم محمدهادی که در این مدت همدم ما بود و خیلی به ما کمک کرد، تشکر میکنم. از همسفر خوبم یاسمن تشکر میکنم که خیلی اذیتش کردم و در این مسیر من را همراهی کردند و به من کمک کردند.
از مادر همسرم، مسافرمعصومه تشکر میکنم که حضورشان باعث خوشحالی من شد. خیلی از ایشان سپاسگزارم خیلی کمک من کردند خیلی پشتوپناه من بودند. سپاسگزارم که آمدند و در این هفته که مصادف شده با دستور جلسه خانمهای مسافر، تولدمان را کنار هم جشن میگریم. در این مسیر خیلی برای من زحمتهای فراوانی کشیدند تا به من به درمان برسم. من تاریکیها و روزها و شبهای سختی رو گذروندم و در سفر اول وقتی به نقطهای رسیدم که باید شغلم را عوض میکردم، جدا شدن از شغلم برایم خیلی سخت بود؛ اما زمانی که راهنمایم دستور دادند و برام توضیح دادند و من هم امرشان را اجرا کردم، از شغلم دست کشیدم؛ چون داشت مانع سفر و درمان من میشد؛ اما خیلی ترس داشتم به دلیل وجود فرزندانم و خانوادهام که این باعث نگرانی من شده بود و به دلیل ایمانی که به کنگره داشتم میدانستم که خود کنگره راه را به من نشان میدهد و تا این لحظه خداوند را شکرگزارم که به من یاری رسانده است. انشاءالله بتوانم به مسیرم ادامه بدهم و به آن سرم منزل مقصود برسم. ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.
راهنمای همسفر، همسفر سمیه:
منم خدای خودم را هزاران بار شاکر هستم که در کنگره قرار دارم و شاهد این لحظات و این تولدها هستم. هر تولد در کنگره نشان از رهایی یک نفر از بند اهریمن را میدهد و ما باید این رهایی را جشن بگیریم و به همدیگر تبریک بگوییم. من هم این تولد را به مسافر حسن و راهنمایشان مسافر ابوالفضل و به همسفر یاسمن و راهنمای اولشان همسفر معصومه و همسفران کوچکشان و مادر همسفر یاسمن اسیستانت مسافر معصومه تبریک عرض مینمایم. در کنگره تمام تولدها همیشه شبیه هم هستند، تنها تفاوتی که میتواند داشته باشد این است که تجربیاتی و تاریکیهای که بیرون از کنگره داشتهاند و تجربیاتشان در طول سفر اول و آن چیزی که سفر اول برداشت میکنند با هم تفاوت دارد و میتواند این نوید را به کسانی بدهد که تازه وارد کنگره شدهاند. افرادی بودند که خواستند و حرکت کردند و توانستند و قطعاً شما تازهواردین عزیز هم میتوانید با خواسته خود و با تلاش و حرکت چنین جایگاهی را تجربه بکنید. همسفر یاسمن توانستند از تاریکیها و ضدارزشها با کمک راهنمای سفر اولشان همسفر معصومه عبور کنند و زمانی که وارد لژیون من شدند در سفر دوم قرار داشتند. من بهجز چشم گفتن و خدمت کردن با انرژی فوقالعاده چیز دیگری از ایشان ندیدم. همسفر یاسمن همان وادی یازدهم است؛ یعنی چشمههای جوشان و رودهای خروشان که همه به بحر اقیانوس میرسند، یعنی خانم یاسمن و این در درونشان موج میزند، آنقدر انرژی بالایی دارند که حتی از من راهنما هم گاهی اوقات جلو میزنند. این انرژی را میتوان در خدمتهای همزمان ایشان دید. همسفر یاسمن در جایگاه خدمتی ورزشبان بسکتبال، خدمت داوری، خدمت دبیری سایت و مسئول مصاحبات نمایندگی میباشند و مرزبان ساختمان ققنوس هستند و همچنین در آزمون راهنمایی نیز قبول شدهاند؛ اینکه با وجود سه فرزند، سه روز در هفته یک مسافت طولانی را طی میکنند برای خدمت در ساختمان ققنوس که همه اینها از انرژی بالا ایشان حکایت میکند و اینها همه با حمایتهای مسافرشان است. همه اینها نقش همسفر و مسافر در کنار هم خود را نشان میدهد و اینکه چطور توانستند بال پرواز همدیگر باشند و به هم کمک کنند و از تاریکیهایی که داشتند اوج بگیرند و به رهایی برسند و امروز تولد یکسال رهایی را کنار هم جشن بگیرند. انشاءالله در ادامه تولد ۵ سال رهایی را در کنار همدیگر جشن خواهیم گرفت.
همسفر یاسمن:
از خداوند شکرگزارم که این جایگاه را تجربه میکنم. ماندن در کنگره باعث میشود که هرلحظه از نوشیدنیهایی که در کنگره وجود دارد که شاید ظاهراً باهم شباهت داشته باشند؛ اما مزههایشان متفاوت است بتوانیم از این نوشیدنیهای گوارا استفاده کنیم. خداوند را شکرگزارم اذن و اجازه این را به من، مسافرم و فرزندانم داد تا ما هم بتوانیم از نوشیدنیهای گوارا استفاده کنیم. در رأس از آقای مهندس عزیز تشکر میکنم که این بستر را برای من همسفر و مسافران زندگیام فراهم کردند تا وارد کنگره شویم و از تاریکی و حال بد به روشنایی و حال خوش برسیم. از خانواده محترمشان نیز سپاسگزارم که همیشه در کنارشان هستند و باعث میشوند که کنگره به بهترین شکل انجام بگیرد. از تمام خدمتگزاران کنگره مخصوصاً خدمتگزاران نمایندگی پاکدشت تشکر میکنم. از مرزبانان و ایجنت قسمت مسافران و گروه خانواده تشکر میکنم. از تمام راهنماها قسمت همسفران تشکر میکنم به این دلیل که همگی با مشارکتها و آموزشها و سؤالات من را با صبوری در زمان آزمون راهنمایی پاسخ میدادند. خداوند را شکرگزارم که عشق در نمایندگی پاکدشت جاری است، همان عشقی که در وادی ۱۴ از آن صحبت شده است. از راهنمای مسافرم، مسافر ابوالفضل تشکر میکنم. مسافر من در تمام مسائل از راهنمایش فرمانبرداری دارد. خداوند را شکر میکنم که این بند بین راهنما و رهجو زده میشود و راه را نشان مسافر و همسفر میدهد. از راهنمای اولم خانم معصومه خیلی سپاسگزارم در سفر اول یاسمنی وارد نمایندگی شده بود که سراسر اضطراب، تاریکی و استرس بود. اولین روزی که وارد کنگره شدم خواستم با راهنمایم صحبت کنم آنقدر دستانم میلرزید و به هم میفشردم که راهنمایم گفت: این همه استرس چرا و چه اتفاقی افتاده است؟ و دیگر همانجا بغض من ترکید. روزهای تاریک خیلی زیادی را تجربه کرده بودم و حالم اصلاً خوب نبود. دستور جلسات برای تولدها خیلی قشنگ چیده میشود.
دستور جلسه امروز خانمهای مسافر است و خداوند را شکر میکنم که همسفر سه مسافر هستم پدرم، مادرم و همسرم. از بدو تولدم خانوادهام مصرفکننده بودند و با دلیلش کاری ندارم به هر دلیلی که رخ داده بود. با اینکه پدر و مادرم مصرف کننده بودند؛ اما مادرم یک فرشته بهتماممعنا برای من بود و هست. اگر بخواهم مادرم را در یک کلمه تعریف بکنم باید بگویم عشق و محبت، به معنای واقعی برای من عشق است. مادرم با تمام مشکلات در زمان مصرف و تمام دردها و رنجهایی که همه از آن خبر داریم، یک مادر بهتماممعنا بودند. خیلی تلاش میکردند تا با پدرم که به درمان برسند؛ اما من در آن زمان آگاهی نداشتم و مدام برایم سؤال میشد و میگفتم خدایا چرا و زمان گذشت و تمام چراهای من در کنگره تبدیل شد به چون به زیرا و جواب گرفتم و متوجه تمام سؤالاتم شدم. خداوند را شکرگزارم که راه کنگره برای خانوادهام باز شد و راه نمایان شد و مادرم اولین نفر در خانواده بود که وارد کنگره شد؛ اما من به دلیل فرزندان کوچکم فرصت حضور در کنار مادرم را نداشتم فقط اجازه داشتم زمان تولدها و جشن همسفر حضور داشته باشم. امروز مشارکتهایی که شد از درد و رنجهای خانمهای مسافر صحبت شد و آقای مهندس و آزاد زنانی از خانمهای مسافر هم در پخش زنده چهارشنبه صحبت کردند و همه مسائل را گفتند. من میخواهم از درمان بگویم، درمان در کنگره ۶۰ اتفاق افتاد. فرقی نمیکند که مسافر آقا باشد یا خانم. خدا را شکر که راه مشخص شده و صورتمسئله اعتیاد حلشده است؛ ولی اینکه خانم مسافر بتواند جرئت پیدا بکند و وارد کنگره ۶۰ بشود و بتواند به کلینیک برود و درمان شود، همه اینها به نگاه من و شما برمیگردد و به تربیت من مادر و یا پدر که چگونه فرزندانم را در خانواده تربیت میکنم. مهم نیست ما خانواده فرد مصرفکننده باشیم یا نباشیم مهم این است که ما فرزندانی تربیت بکنیم که نگاه و دید آنها تغییر بکند؛ و اولازهمه دید و نگاه خودمان را عوض بکنیم، قضاوت نکنیم و اینکه نگویم به چه دلیلی این اتفاق افتاد و بیایم صورتمسئله اعتیاد را اول برای خودم حل کنم؛ زمانی این مسئله برای من حل بشود، دید من نسبت به تمام مصرفکنندهها تغییر میکند و آن موقع است که راه باز میشود. به قول دبیر شورای اسیستانتهای خانمهای مسافر، انشاءالله این دستور جلسه دروازهای باشد برای انشعابات جدید و حتماً هم هست و به قول آقای نگهبان، اتفاقاتی در پشت فرمان آقای مهندس وجود دارد و میدانیم هیچ فرمانی از طرف آقای مهندس بیدلیل نیست و انشاءالله اتفاقات خیلی قشنگی برای همه مسافرها و خانوادههایشان رقم بخورد. قدردان و ممنون مادرم هستم، از آقای مهندس سپاسگزارم که اجازه دادند که مادرم امروز کنار من باشد.
میخواهم از روزهای سیاه و تاریک زندگیام بگویم شاید تازهواردی الآن حضور داشته باشد و حال خوش و لبخند ما را ببیند و به خودش بگوید که اینها نمیدانند که من چقدر رنج کشیدهام، یک شب از روزهای زمان تاریکی زندگیمان را تعریف میکنم که شبی از مهمانی به خانه خودمان برمیگشتیم، مسافرم و من حال خوبی نداشتیم هر دو در تاریکی که دعوای ما شروع شد و تا نیمههای راه ادامه پیدا کرد، من رانندگی بلد نیستم و فرزندان دوقلویم یکساله بودند و پسر ارشدم ۵ ساله بحث ما به نقطهای رسید که مسافرم از ماشین پیاده شد و سوئیچ ماشین را جلوی من پرت کرد و رفت که رفت. من و فرزندانم در آن تاریکی شب در ماشین بین راه ماندیم و خدا میداند که آن شب بر من چه گذشت. این رنجها گذشت. دلیل بیانم از این موضوع گلایه نیست، همسفران عزیز این را میخواهم بگویم ما باید آن روزها را تجربه میکردیم و باید آن روزها را میدیدیم تا وارد کنگره بشویم و بهشت را ببینیم تا بهشت به ما نشان داده بشود. باید تا اعماق تاریکی میرفتیم تا نقطه نور خودش را به ما نشان بدهد حالا که نقطه نور نمایان شده به سمت روشنایی حرکت کنیم، به دست آوردن روشنایی خیلی راحت نیست، باید تلاش کافی داشته باشیم. از مسافرم خیلی ممنونم که خیلی سفر خوبی را طی کردند و سفر قشنگی داشتند و الآن خداروشکر حالش خیلی خوب است و ذرهذره اتفاقاتی که در زندگی ما رخ داده بود را جبران میکند. خداوند را شکرگزارم که مسافرم در کنگره خدمت میکند. من مرزبان ساختمان ققنوس هستم و روزهای زوج، صبح خیلی زود از منزل بیرون میآیم و از مسام ممنونم که اجازه خدمت کردن را به من داد و در این خدمت من را همراهی میکند. از سه فرشته کوچک زندگیام فرزندان عزیزم تشکر میکنم که خیلی همراه من هستند و به من کمک میکنند. پسر بزرگم محمدهادی هم همسفر پدرش و هم همسفر من است و مراقب خواهر و برادر کوچکترش است من به او افتخار میکنم. از لژیون سردار هم بگویم اینکه میگویند در کنگره خدمت مالی انجام بدهید یک نمونه شاید خود من باشم پدر و مادر من در کنگره درمان شدند و خیلی راحت میشد گفت که درمان اتفاق افتاد و ما درمان شدیم و دیگر این شتر در خانه ما نمیآید؛ اما اینطور نبود این اتفاق دوباره بهواسطه همسرم برای من رخ داد و خدا را شکر میکنم که این در برای مسافرم باز شد و این به لطف آن آجرهایی که پدر و مادرم در کنگره چیده بودند بود که باعث شد، مسافرم وارد کنگره شود و درمان بشود. از راهنمایم سفر دومم همسفر سمیه خیلی تشکر میکنم. به من خیلی کمک کردن در سفر دوم هیچ زمانی سختیها و مشکلات تمامشدنی نیستند و ما تا همیشه به راهنما نیاز داریم. برای قبول شدن در آزمون راهنمایی به من خیلی کمک کردند. خدا را شکر میکنم که در این مکان امن و مقدس قرار دارم.
اسیستانت مسافر معصومه:
خداوند را شکرگزارم که امروز توانستم این جایگاه را تجربه بکنم و این روز را ببینم از آقای مهندس خیلی ممنونم که به من اجازه این را دادند و توانستم در نمایندگی پاکدشت حضور پیدا کنم و خیلی خوشحالم که در کنار شما هستم. از دبیر شورا راهنمایم مسافر مونا سپاسگزارم که در این مسیر همیشه همراه من بودند. تبریک میگویم خدمت راهنما مسافر ابوالفضل و راهنما همسفر سمیه و همسفر معصومه راهنمای اول یاسمن، به حسن و یاسمن عزیز و همینطور کوچولوهای عزیزم بهخصوص محمدهادی که همیشه کنار پدر و مادرش حضور دارد. سفر کردن در کنگره یک اذن و یک اجازه از جانب خداوند میخواهد. خیلیها هستند که حتی ممکن است کنار کنگره زندگی کنند؛ اما اجازه سفر به آنها داده نمیشود آقا و خانم هم ندارد، حتی برای همسفرها. خداوند را شکرگزارم که اجازه خدمت و اذن سفر کردن در کنگره به ما داده شده است. از ایجنت مسافر دهقان و ایجنت همسفر مریم نیز تشکر میکنم. یک خاطرهای را میخواهم بگویم از زمانی که حسن برای سفر به نمایندگی پاکدشت آمد. من وقتی همراه او به اذن و اجازه آقای مهندس به اینجا آمدم، ایجنت آن زمان مسافر مجتبی بودند، فرمودند که شما نمیترسید از اینکه دامادت را آوردید و معرفی میکنید. او باید شربت OT مصرف کند ممکن است خوشش بیاید و رها نکند و دائماً از شربت OT استفاده کند؟ گفتم نه واقعاً نمیترسم آنقدر به کنگره و روش کنگره ایمان دارم که این روش میتواند درمانکننده باشد برای کسانی که در رنج هستند. ممنونم از حسن عزیز که به حرف من گوش داد و به کنگره آمد و سفر خوبی را انجام کرد و به رهایی رسید و امروز خیلی خوشحالم که میبینم حسن و یاسمن هر دو خدمتگزار هستند و راهنمایشان از رهجوهایشان راضی هستند و میگویند که فرمانبردار هستند. امیدوارم که تا ابد همگی خدمتگزار کنگره بمانیم.
همسفر کوچک مهرآوه:
من خیلی خوشحال هستم که پدر و مادرم به کنگره آمدند و به حال خوب رسیدند. من از راهنمای پدر و مادرم تشکر میکنم که ما را همراهی کردند و خوشحالم از اینکه مامانجونم در این جشن حضور دارد.
همسفر کوچک ماهور:
من خیلی خوشحالم که پدر و مادرم به کنگره آمدند. من از راهنماها و آقای مهندس خیلی ممنونم.
مشارکت همسفر محمد هادی:
من این روز را به خانمهای مسافر تبریک میگویم که توانستند دیده بشوند، امیدوارم این مسیر را ادامه بدهند. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که پدر و مادر من را همراهی کردند با اینکه خودشان نبودند؛ اما از راه دور همراهی کردند و خیلی خوشحالم از حضور مادربزرگم. از راهنمای پدر و مادرم سپاسگزارم امیدوارم تا همیشه وصل به کنگره باشیم. من به پدرم افتخار میکنم و ممنونم که وارد کنگره شد و در این مسیر ماند تا به حال خوش برسد و از تاریکی به روشنایی رسید. قبل از آمدنمان به کنگره من تاریکیهای زیادی دیدهام زمانی که مادربزرگم گفتند به کنگره بیایید من ایمان نداشتم یعنی میگفتم نمیشود هیچ چیز درست نمیشود؛ اما آمدیم و ماندگار شدیم و به کمک خداوند برای همیشه در کنگره خواهیم ماند وصل به کنگره خواهیم ماند تا به حال خوش برسیم.
تایپ: مسافر روحالله لژیون دوم و مسافر محمود لژیون یازدهم
عکس: مرزبان خبری مسافر محمد
ویراستاری و ارسال: مسافر حامد لژیون دوم
نمایندگی پاکدشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
373